صاحب خانه

یادداشت ها و دست نوشته های مهدی عابدی

صاحب خانه

یادداشت ها و دست نوشته های مهدی عابدی

صاحب خانه
پنجشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۰، ۰۱:۳۹ ب.ظ

به یاد حضرت امام روح الله...

به یاد حضرت امام روح الله...

تکه ارادتی به محضر امام مهربانی حضرت روح الله

سیره و منش امام خمینی یکی از بهترین الگوهای رفتاری برای هر طالب سعادت و خوشبختی است. نکاتی که در لحظه لحظه زندگی ایشان به چشم می خورد شامل الگوهایی برای همه ابعاد زندگی یک انسان وارسته است. از نکات اخلاقی و تربیتی گرفته تا مسائل اجتماعی سیاسی خانوادگی و همه چیز.

آنچه به دنبال می آید فراز هایی از توصیه های حضرت روح الله به فرزند برومندشان سید احمد آقا خمینی است. به نظر می رسد بهتر باشد به جای گرامیداشت های بنری و تبلیغاتی از امام روح الله کمی به سیره و توصیه های ایشان توجه کنیم و قدمی در انجام آنها برداریم...

 

 

اولین قدم انحراف

پسرم! هیچ گاه دنبال تحصیل دنیا، اگر چه حلال او باشد، مباش که حب دنیا،‌ گر چه حلالش باشد، رأس همه خطایا است ؛ چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنیای حرام می کشاند.

تو جوانی و با قدرت جوانی که حق داده است می توانی اولین قدم انحراف را قطع کنی و نگذاری به قدم های دیگر کشیده شوی که هر قدمی، قدم هایی در پی دارد و هر گناهی-گرچه کوچک- به گناهان بزرگ و بزرگتر انسان را می کشد، به طوری که گناهان بسیار بزرگ در نظر انسان نا چیز آید؛ بلکه گاهی اشخاص به ارتکاب بعضی کبائر به یکدیگر فخر می کنند و گاهی به واسطه شدّت ظلمات و حجاب های دنیوی، مُنکَر به نظر معروف؛ و معروف، منکَر می گردد.

 

استدراج، بزرگترین حیله شیطانی

پسرم! تا نعمت جوانی را از دست ندادی فکر اصلاح خود باش که در پیری همه چیز را از دست می دهی.

یکی از مکاید شیطان که شاید بزرگترین آن باشد که پدرت بدان گرفتار بوده و هست -مگر رحمت الهی دستگیر او باشد- استدراج است.

در عهد نوجوانی، شیطان باطن که بزرگترین دشمنان او است او را از فکر اصلاح خود باز می دارد و امید می دهد که وقت زیاد است؛ اکنون فصل برخورداری از جوانی است و هر آن و هر ساعت و هر روز که بر انسان می گذرد درجه درجه او را با وعده های پوچ از این فکر باز می دارد تا ایّام جوانی را از او بگیرد و آنگاه که جوانی رو به اتمام است او را به امید اصلاح در پیری سر خوش می کند.

و در ایّام پیری نیز این وسوسه شیطانی، از او دست نکشد و وعده توبه در آخر عمر می دهد و در آخر عمر و شهود موت، حق تعالی را در نظر او مغبوض ترین موجود جلوه می دهد که محبوب او را که دنیا است از دستش گرفته است؛ این حالِ اشخاصی است که نور فطرت در آن ها به طور کلی خاموش نشده است.

پسرک، توجه کن که هیچ از یک ما نمی تواند مطمئن باشد که به این دام شیطانی نیفتد. عزیزم! ادعیه ائمه معصومین را بخوان و ببین که حسنات خود را سیئات می دانند و خود را مستحق عذاب الهی می دانند و بجز رحمت حق به چیزی نمی اندیشند.

 

امری که احتمال آن کمر انسان را می شکند

پسرم! سعی کن که با حق النّاس از این جهان رخت نبندی که کار بسیار مشکل می شود. سر و کار انسان با خدای تعالی که ارحم الراحمین است، بسیار سهل تر است تا سر و کار با انسان ها.به خداوند تعالی پناه می برم از گرفتاری خود و تو و مومنین در حقوق مردم و سر و کار با انسان های گرفتار؛ و این نه به آن معنی است که در حقوق الله و معاصی سهل انگاری کنی.

 

خدمت به مظلومان

و از امور مهمی که لازم است وصیت نمایم، اعانت نمودن به بندگان خدا، خصوصا محرومان و مستمندان که در جامعه ها مظلوم و بی پناهند، هر چه توان داری در خدمت اینان –که بهترین زاد راه تو است و از بهترین خدمت ها به خدای تعالی و اسلام عزیز است- به کار بر و هر چه توانی در خدمت مظلومان و حمایت آنان در مقابل مستکبران و ظالمان کوشش کن.

 

دوستان وارسته و متعهد انتخاب کن!

از وصیت های من که در آستان مرگ و نفس های آخر را می کشم به تو که از نعمت جوانی برخورداری، آن است که معاشران خود و دوستان خویش را از اشخاص وارسته و متعهد و متوجه به معنویّات و آنانکه به حبّ دنیا و زخارف آن گرایش ندارند و از مال و منال به اندازه کفایت و حدّ متعارف پا بیرون نمی گذارند و مجالس و محافلشان آلوده به گناه نیست و از اخلاق کریمه برخوردارند، انتخاب کن که تاثیر معاشرت در دو طرف صلاح و فساد اجتناب ناپذیر است.

و سعی کن در کجالسی که انسان را از یاد خدا غافل می کند پرهیز نمایی که با خو گرفتن به این مجالس، ممکن است از انسان سلب توفیق شود که خود مصیبتی است جبران ناپذیر.

 

لزوم دخالت در امور سیاسی و اجتماعی

و تو ای فرزندم! از جوانی خود استفاده کن و با یاد او-جلّ و علا- و محبت به او و رجوع به فطرت الله زندگی کن و عمر بگذران و این یاد محبوب هیچ منافات با فعالیت های سیاسی و اجتماعی و در خدمت به دین او و بندگان او ندارد.

بلکه تو را در راه او اعانت می کند؛ ولی بدان که خدعه های نفس اماره و شیطان داخلی و خارجی زیاد است و چه بسا انسان را با اسم خدا و اسم خدمت به خلق خدا از خدا باز می دارد و به سوی خود و آمال خود سوق می دهد.

مراقبت و محاسبه نفس در تشخیص راه و خود خواهی و خدا خواهی از جمله منازل سالکان است. خداوند ما و شما را در آن توفیق دهد..

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۰ ، ۱۳:۳۹
مهدی عابدی
جمعه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۰، ۰۱:۳۹ ب.ظ

عقربه ها! صبر کنید...

عقربه ها! صبر کنید...

 

در ادامه پست قبل، وقتی خودم برای چندین بار بلایی که بر سرم آمده بود را مرور کردم چیزی که به عنوان راه کار برای مرتفع نمودن این مشکل به ذهن ناقصم خطور می کرد، واژه کلیشه ای و غریب "مدیریت زمان" بود. مدیریت زمان مفهومی ساده در گفتار و مشکل اندر مشکل در عمل. از مفاهیمی است که خیلی بر سر زبان هاست و از اهمیت والایی برخوردار است. واقعا هم که باید از اهمیت بالایی برخوردار باشد.

 اگر کمی به دور و برمان تیز بینانه نگاه کنیم جدای از شعار ها و حرف هایی که زده می شود ارزش زمان در بین ما ناچیز است و یا حداقل معمولی است و توجه آنچنانی به آن نمی شود آن طور که به سایر سرمایه ها مثل پول می شود! صف های طویلی که یک نفر ممکن است برای دریافت خدماتی مانند بانک یا مثلا پلاک گذاری اتومبیل یا آزاد کردن موتور(من خودم توی یکی از این صفها ۴ ساعت معطل بودم) چند ساعت در صف معطل شود، ترافیک های سنگینی که وقت زیادی در آن تلف می شود نمونه هایی از این هستند.البته درصد بالایی از این معطلی ها به سیاست های کارگزاران بر میگردد. الحمد لله در حال حرکت به سمتی هستیم که خیلی از کارها بدون نیاز به حضور فیزیک و در کمتری زمان و کمترین معطلی انجام میشه: صرفه جویی در انرژی وقت و اعصاب (همون دولت الکترونیک خودمون). جای زیاد دوری نرویم: همین جلساتی که خودمان میگیریم که کمترین تاخیر نیم ساعت است تازه یک به یک اعضا می رسند با قیافه ای حق به جانب و سلسله ای از بهانه های دهن پر کن که هیچ کس حرفی نزند! تازه انتظار دارند پیشرفت هم داشته باشند! در یک جلسه 10 نفره که یک نفر مثلا نیم ساعت دیر بیاید دقیقا 270 دقیقه وقت از حق الناس تلف کرده است(9*30=270). بد قولی و خلف وعده هم که جایگاه خودش را دارد!

خلاصه اینکه باید به سمتی حرکت کنیم که زمانمان برای ما ارزش داشته باشه و به قولی بتونیم سوار بر زمان باشیم و کنترلش کنیم نه اینکه ساعت عمر ما مثل یه اسب چموش باشه که نشه کنترلش کرد و هر کاری که خواست انجام میده و ما هم باید ناچارا هر جا رفت دنبالش بدویم...

 

در ادامه یه سری از اصول مدیریت زمان را ذکر می کنیم. اگر براتون تکراری هستند ببخشید! ولی توصیه می کنم باز هم بخونیدشون! این جور مسائل حفظ کردنی نیستند این ها باید حالت موعظه و تذکر داشته باشند! مدام یادتون بیاریم که یه گوشه ذهنتون همیشه باشن! آدم ممکنه خیلی از چیزها را بلد باشه ولی یا اینکه از یادش میره برای عمل به اون یا اینکه در ذهنش به صورت آرشیو قرار گرفته و عملیاتی نیستند. پس همراه ما باشید:

 

 

1.       ما متعلق به امروزیم نه فردا!

ارزش زمان و عمر آدمی به عنوان برترین سرمایه در جای جای معارف دین ما به چشم می خورد. به طور مستقیم یا غیر مستقیم! از جایی که رسول اکرم به ابوذر غفاری فرمودند:"درباره عمر بیش از مال امساک داشته باش، برای صرف وقت بیش از صرف مال بخل بورز!" و نیز فرمودند:"مبادا که وقت را به امید آینده تلف کنی، تو متعلق به امروز هستی نه فردا!" تا جایی که حضرت علی در نهج البلغه می فرمایند:" چه شتابان است ساعتها در روز و چه زود می گذرد روزها در ماه و چه زود به پایان می رسد ماهها در سال و چه پر شتاب است سالها در عمر!"

خلاصه اینکه چیزی با ارزش تر از زمانی که در اختیار دارید نیست. تازه اگه بهترینش هم  باشه مثل جوانی!

پس خود و زمانتان را دریابید...

 

 

2.       موثر و کمیاب!

ارزش هر چیزی برای انسان به دو چیز وابسته است: یکی مقدار اثری که در سعادت انسان دارد و دیگری فراوانی یا کمیابی آن چیز. به هر اندازه که یک چیز موثر تر و کمیاب تر باشد قیمت و ارزش بیشتری پیدا می کند. وقت و زمان پر ارزش ترین سرمایه های انسانی است، اما چون افراد بشر غالبا به اهمیت آن پی نبرده اند آن را به رایگان از دست می دهند. 

 

3.       گام اول:

گام اول(بعد از پی بردن به ارزش زمان) شناختن دزدان وقت است. عامل یا عواملی که باعث می شوند وقت ما تلف می شوند و در قبال زمانی که از دست می دهیم چیزی کسب نکنیم! خیلی هستند و خودتون باید کشفشون کنید. اول کشف کنید بعدا سعی کنید یا حذفشون کنید یا اصلاح! معیار کلی هم این هست که شامل کارهایی میشه که بعد از اتمام اون یا این که چیزی عایدتون نشده باشه و یا حرکتی در جهت اهدافتون نشده باشه(اهداف بلند مدت و کلی یا کوتاه مدت و جزیی) یه جورایی بعد از اون احساس تهی بودن و پشیمونی می کنید.چندتا شو میگم که بقیه را خودتون کشف کنید: نشستن به پای برنامه های بیهوده تلویزین. وبگردی و پرسه در اینترنت. رفاقت های افراطی و خارج از حد. بدقولی های دیگران با ما.  

 

4.      برنامه ریزی،‌اراده:

اگر بخواهیم آمار بدهیم 95 درصد مردم بی برنامه هستند. هر کاری که پیش اومد انجام می دهند و یا حداقل برنامه ریزی نهایتا برای یک ساعت دیگه میکنند. یکی از ملزومات پیشرفت درهر جامعه و فرد برنامه ریزی است . به دنبال برنامه ریزی اراده جهت عملی نمودن این برنامه ریزی. اراده قوه مجریه وجود انسان است. برنامه ریزی مانند اسبی وحشی است که اگر بخواهیم سوارش شویم ممکن است چند بار ما را بر زمین بزند. ولی نباید نا امید شد و باید دوباره شروع کرد! 

 

5.        خواب دشمن اراده است!

راه های زیادی برای تقویت اراده هست: مثلا از کار های کوچک که انجام آن آسان است شروع کنید. اراده کنید از امشب قبل از خواب فقط 10 دقیقه قرآن بخوانید و این کار را در همه شرایط انجام دهید! در همه شرایط. چون اراده کرده اید و باید در همه شرایط انجام شود. با خودتون نگید که حالا امشب نخونم طوری نمیشه! کمترین اثر بد این هست که این احساسو می کنید که ارادتون قوی نیست! خواب اراده را می شکند! از طرفی خواب هر چه کم باشد باز هم زیاد است و از طرف دیگر بابا هر چه قدر میخواهید بخوابید! 8 ساعت! 10 ساعت! نهایتش 12 ساعت! دیگه مخمل ترین آدم ها هم بیش از 12 ساعت نمی خوابند که؟ ولی اون وقتی که بیدار هستید واقعا بیدار باشید! بیدار به معنای واقعی! خواب آْلوده و کسل نباشیم! اگه اینطوری باشیم یعنی موقع بیداری واقعا بیدار باشیم و از وقتمون استفاده کنیم جبران وقت های خواب هم میشه!

(مخمل: در ادبیات منطقه ای به آدم هایی که خیلی می خوابن مخمل گفته می شود)

  

 

6.       اخلاص در کار!

جدای از اخلاص در نیت بحثی هست به نام اخلاص در کار! به این معنی که هر وقت کاری را انجام میدهیم فقط همون کار را انجام بدیم! این نباشه که چند تا کار را همزمان انجام بدیم یا اینکه یه کار که الان وقتش نیست الان توی این کار بخواهیم انجام بدیم! نماز میخونیم همزمان به کارهای بعد نماز و قبل نماز هم فکر میکنیم، لیست خرید را چک می کنیم، عیوبی که باید به مکانیکه برای تعمیر ماشین بگیم را بررسی میکنیم! اینطوری نمیشه! باید وقتی داریم یه کاری را انجام می دهیم اگر واقعا آن کار این ارزش را داشته که ما براش وقت بگذلریم باید کامل و تمام و با حوصله و دقت انجام بدیم. همه دنیا تعطیل فقط همون کار! به قول خودمون مرکز دنیا اونجا باشه که تو هستی و داری اون کار رو انجام میدی! 

 

7.       اصل پارتو

طبق اصل پارتو در درصد بالایی از مردم، 80 درصد از نتایجی که  در زندگی می گیرند از 20 درصد کارهایشان است و فقط 20 درصد از نتایج از مابقی 80 درصد فعالیت هایشان است. این واقعا دردناک نیست؟

  

8.       تفریح و استراحت هم جزء زندگیست!

آدم اگه توی زندگیش معتدل نباشه زمین میخوره. بی برو برگرد!کسانی هستند که خیلی عرصه را بر خودشون تنگ کردند و فقط کار می کنند. فقط کار و فقط پول! خیلی ها هم هستند که فقط تفریح و خوش گذرانی! فرهنگ اسلامی ما در آداب زندگی بر پایه میانه روی و  اعتداله. هر چیزی جای خودش! در احوالات حاج آقا مصطفی فرزند برومند امام خمینی(ره) نوشته اند: یکی جدیّت نسبت به درس و دیگری با نشاط و اهل تفریح بودن . آن روز ها چنین روحیّه با نشاطی در میان طلبه ها کم بود . از شنبه تا چهار شنبه مشغول درس و بحث بود . پنج شنبه و جمعه را هم به طور جدّی استراحت و تفریح می کرد . هنگام بحث داد و فریاد می کشید . در مدرسه فیضیّه همیشه آن گوشه‌ی مدرسه بر سر بحث های طلبگی که دعوا می شد می فهمیدیم حاج آقا مصطفی آنجاست! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۰ ، ۱۳:۳۹
مهدی عابدی
دوشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۰، ۰۸:۵۹ ق.ظ

نجواهای شب امتحانی!

نجواهای شب امتحانی!

یکی از بهترین و درس آموز ترین خاطرات من از دوران تحصیلم مخصوصا در دانشگاه شب های امتحان است. شب هایی که فردای آن یا فرداهای آن امتحانات سخت و خفن داشتم و مجبور بودم با چه وضعی این ایام را سر کنم. سالی بود که در 4 روز 5 امتحان پایان ترم داشتم و مجبور بودم طوری درس بخونم که هر 5 تا درس با همدیگر پیش یرند و بتوانم همه را امتحان دهم. شاید این تجربه ها و خاطراتی که می نویسم کمی دیگر دیر شده باشد و بدون کاربرد باشند ولی درس آموزی آن چیزی است که همیشه به درد می خورد!

در ادبیات دینی ما چند مورد هست که من توانستم یه جورایی به عمق این مفاهیم در شب های امتحان برسم. شاید هر کدام از شما این شب ها را درک کرده باشید و این حالات و "علم های حضوری" را در خود احساس کرده باشید! من به اشاره به۲ مورد بسنده می کنم:

1.          یکی از مفاهیمی که در دین ما به آن اشاره بسیاری شده است دعا کردن است. دعا کردن راه حل همه مشکلات و دوای هر درد بی درمان است. قدری را که برای ما حتمی شده را رفع می کند و بلاهایی که برای ما نوشته شده را دفع! خداوند فرموده بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را! یعنی دعا کنید! هر چه می خواهید دعا کنید! دنیا می خواهید دعا کنید! آخرت می خواهید دعا کنید! سعادت می خواهید، پول می خواهید، زندگی می خواهید، اخلاق می خواهید، همسر می خواهید، عاقبت به خیری می خواهید و هر چه می خواهید دعا کنید. من به شما جواب می دهم. به شما عطا می کنم! در تفاسیر گفته اند این که خداوند فرموده به شما جواب می دهم به این معنی نیست که حتما همان چیزی را که خواسته اید به شما می دهم. نه! بلکه یا همان را می دهد یا چیزی بهتر از آْن که به صلاح شماست را می دهد و یا اگر هیچ کدام از این ها به صلاح و خیر شما نیست به شما نمی دهد ولی در عوض یا به شما جای دیگر چیزی دیگر عطا می کند و یا به شما فهم و ایمانی می دهد که به نداشتن آن نعمت که درخواست کرده اید رضایت داشته باشید به واسطه این ایمان بدانید که این هم که به شما نرسید از جانب خداست و خداوند برای من این نعمت را صلاح ندیده است!

اما... اما دعا کردن شرط و شروط دارد. صرف اینکه بر لب جاری کنی که من این خواسته را دارم یا این را می خواهم دعا کردن نمی شود. مهمترین شرط دعا این است که در انتهای دل خود به غیر از خداوند ذره ای تکیه نداشته باشی و تنها امیدت خداوند باشد. حالت اخلاص داشته باشی و تنها و تنها از او بخواهی و ایمان داشته باشی که فقط از جانب او به من خیر می رسد. اگر این مضطر بودن را در خود احساس کردید بی شک دعای شما مستجاب است. و اما شب امتحان...

در شب امتحان تصور کن مثلا کمتر از 20 ساعت تا امتحان مانده و یه کوه جزوه و کتاب نخونده و دست نخورده.اینجاست که از همه و همه چیز نا امید میشی و فقط به در خونه خدا میری! اون حالت اضرار بهت دست میده و همه و همه چیز رو بی اثر می بینی! وخودت هر چی میخونی اولا نا امیدی و رغبت نداری بعد هم خیلی زیادن . اهل تقلب هم که نیستی (انشالا)! با گردن شکسته به در خونه خدا مری و دعا میکنی که خدایا این امتحان را به خیر و خوبی تمومش کن! راهشم به خدا میگی مثلا فردا امتحان کنسل شه یا استاد فراموش کنه یا دستگاه زیراکس خراب شه و یا وسط امتحان برق بره یا استاد دل رحم شه و سوال های گلابی بده و... راه آخر هم که یواشکی میگی اینه که خدایا با اون قدرتت من فردا که میرم سر امتحان همه چیز را خود به خود بلد باشم و بنویسم(یه چیز شبیه معجزه)!

 اگه دعای ما دعا باشه و واقعا با حالت اضطرار دعا کرده باشیم مطمئنا جواب میده البته نه با این راه هایی که ما به خدا پیشنهاد می کنیم. سنت خداوند این نیست که به کسی که تلاش نکرده اثر قائل باشه. این خلاف سنت خداست. ولی اثر دعا میتونه این باشه که از زمانی که در دست داری به بهترین نحو استفاده کنی و خیلی روان تر درس بخونی و یا بتونی مثلا دو روز نخوابی و یا دست آخر طوری میشی که از اون درس صفر هم بگیری انگار نه انگار طوری شده. مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد!!!

۲.         اما دومیش...

 

ترم اول مهرماه ...138

دانشگاه اصفهان

ساختمان گروه فیزیک

 درس فیزیک پایه 1

استاد دکتر .....

جلسه اول از ترم و کلاس و دوره دانشگاه است. استاد بعد از اینکه یک حاضر غایب می کند تا آشنایی ابتدایی با بچه ها پیدا کند پاره ای از جزییات را ذکر می کند. از جمله تاریخ امتحان میان ترم و پایان ترم را ذکر می کند. تا اینجا همه چیز عادی است. اما بعد از آن ...

استاد: تاریخ امتحان میان ترم 25 آبان(مثلا) است. کسی به این تاریخ شک دارد؟

دانشجویان: (بهت زده نگاه می کنند ) . . .

استاد: کسی به این تاریخ شک دارد؟ کسی شک دارد که این تاریخ می رسد؟

دانشجویان: (باز بهت زده نگاه می کنند) یعنی چه؟ منظور استاد چیه؟

استاد: اگر کسی از بین شما به این تاریخ امتحان میان ترم شک داشته باشد و مطمئن نباشد که این تاریخ می رسد آیا این تاریخ نخواهد رسید؟

این تاریخ که ما معلوم کردیم مطمئنا خواهد رسید. کسی هم به این شک نداره. اگر کسی هم شک داشته باشه تاثیری در رسیدن این تاریخ نخواهد داشت و این به خود او مربوط میشه...!!!

دانشجویان( به صورت همهمه): حالا این حرف ها یعنی چی! چه ربطی داره؟؟

استاد: ببینید بچه ها! پیامبران ما که فرستادگان خدا هستند خبر از آمدن روزی به نام "قیامت"‌می دهند! قیامت...!!!

 

یکی از تعبیراتی که در ادبیات ما برای روز قیامت استفاده می شود "یوم الحسره" است! روز حسرت خوردن! روزی که خلق خدا خود را در محضر عدالت خداوند می بینند و به نامه اعمال خود مراجعه می کنند! آنجا دیگر نام و مقام و مدرک و جایگاه و خیلی چیز ها ارزشی برای ما ندارد. فقط اعمال ماست که سرنوشت ابدی ما را تعیین می کنند! حسرت خوردن هم نصیب کسانی می شود که هر چه در نامه اعمال خود می گردند چیزی پیدا نمی کنند و به عمر 70 80 ساله خود با حسرت نگاه می کنند که پس در این دوران زندگی چکار می کردم که الان هیچ چیز در دست ندارم؟ فقط و فقط حسرت می خورند. با خود و خدا می گویند نفهمیدم! غلط کردم! اگر الان دوباره به من فرصت بدهید تا به دنیا برگردم و از اول زندگی کنم قول می دهم از اول تا آخر جز عمل صالح انجام می دهم! من میگویم به این حرف هم اعتباری نیست: بنده دوباره به دنیا می رود و می بیند که انگار به خیر گذشت و ظاهرا کسی به کسی نیست. دوباره به سبکی که دوست دارد زندگی می کند و روز از نو روزی از نو!

 

شب امتحان است! فردا ساعت 10 صبح امتحان داری. به یک ترم گذشته ات نگاه میکنی. مدام به خودت می گویی پس من در طول این یک ترم چکار می کردم؟ چرا امشب که فردا امتحان دارم به فکر افتاده ام؟ و "لیل الحسره" است. در آن شب است که احساس خالی بودن دست و چیزی در کوله بار نداشتن و گذراندن عمری فرصت به بی ثمری را با تمام وجود احساس می کنی! مدام با خدا راز و نیاز می کنی: خدا این امتحان به خیر بگذره از ترم بعد هر درس رو نامردم همون شب نخونم! فلان می کنم! جزوه می نویسم! و از این حر فها! بعد که امتحان به هر نحو تموم شد و اول ترم بعد شروع شد و کلی وقت داریم برای درس خوندن، "تسویف" ها شروع میشه. حالا که تازه اول ترمه! هفته اول کلاس هاست! هنوز اساتید جدی درس نمی دهند! یه مرتبه آخر هفته همشو می خونم! می گذارم 15 روز عید همه درس ها رو یکجا می خونم! فرجه امتحانات پایان ترم بهترین فرصته! و . . .

امان از تسویف!

۳.            "لیس للانسان الا ما سعی" 

 از برکات شیرین شب امتحان وقتیه که یه امتحان مهم داری. تو هم حالا یا اینکه زرنگ بودی و از اول ترم مطالعه و مباحثه و پژوهش و این حرفها یا خیلی زرنگ تر بودی و شب امتحان ... خونی کردی. بالاخره طوری بوده که زحمت زیادی در این راه به خودت تحمیل کردی. شب درس صبح درس خانواده بی خانواده. تفریح بی تفریح. تلویزیون بی تلویزیون. اینترنت بی اینترنت و خلاصه "بی" های زیادی نصیب خودت کردی و تونستی یه جورایی حق درس رو ادا کنی.

امتحان را میدی و بعد که نمرات اعلام میشه با ترس و لرز میری به طرف برد استاد تا نمره ات را برانداز کنی.

 اول از همه نمر های تک را بررسی میکنی تا ببینی افتادی یا نه! بعد که میبینی نیافتادی یه نفس عمیق و بعد نمره ات را میبینی! اتفاقا نمره دوم کلاس شدی! در پوست خود نمی گنجی!

 اینجاست که این اعتماد و این احساس در تو به وجود می آید که تا انسان در راهی تلاش نکند و قدم برندارد و مجاهده نکند به نتیجه نمی رسد! اگر هم در این زمینه تلاش کرد و سخت کوشید به تلاش خواهد رسید! این سنت خداست که تغییر نا پذیر است و تا بنده ای تلاش نکند به او نتیجه نمی دهد! به نوعی اعتماد به نفس هم خواهی رسید که ما هم همچین کم از بقیه نیستیم! بقیه هم چیزی از ما بیشتر نیستند! ما هم اگه یه کم دور و بر خودمونو جمع کنیم برای خودمون کسی می شویم! به قول خودمان "کار نشد نداره!"

البته اینها حقایقی است که فقط در شب امتحان نصیب انسان می شود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۰ ، ۰۸:۵۹
مهدی عابدی
چهارشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۸:۵۸ ق.ظ

این است ولایت مداری ما!

این است ولایت مداری ما!

زیاد اهل سیاست نیستم ولی در خط سیاست به دنبال حق هستم. وقایع دو هفته گذشته با چنان فراز و نشیب های زیادی همراه بود که همچو منی را هم به نوشتن تحلیل واداشت. آن چه به ذهن ناقص می آید را می نویسم تا شاید من هم ادای وظیفه ای کرده باشم:

1.اصلی به نام تقوا!

دین مبین اسلام که ما خود را پیرو آن می دانیم در همه صحنه های زندگی شامل زندگی شخصی اجتماعی فرهنگی سیاسی و اقتصادی دعوت به تقوا و حرکت در مدار حق می کند. مدار حق و تقوا در همه امور شامل اصولی می شود که به گوش همه ما شاید چندین بار خورده باشد: عدم قضاوت بیجا و نا حق، صبر ورزی، عدم پیروی از هوای نفس در گفتار و کردار و رفتار و موضع گرفتن ها و... . همه این ها در سیاست جایگاه ویژه ای دارند که رعایت آن ها چیزی است به نام تقوای سیاسی!

2.شایعه است!

در بیانی از یکی از معصومین فرق بین حق و باطل را با 4 انگشت بین گوش و چشم نشان می دادند. یعنی حق آن است که مثل چشم ببینی و به آن یقین پیدا کنی و گرنه با شنیدن و "می گویند" ها نمی شود پی به حق بودن چیزی برد. خیلی از این چیز هایی که به گوش ما می رسد چیزی نیست جز شایعه!

3. همین برای ما بس است!

قبلا می گفتند نعمتی به نام ولایت فقیه داریم ما نمی فهمیدیم چی می گفتند. ولی الان نه تنها فهمیدیم که ولایت فقیه نعمت است بلکه فهمیدیم که معیار و اصل هم هست! ولایت فقیه ولایت امام است و ولایت امام ولایت خداوند! حضرت آقا نعمتی است بر این مملکت که همین برای ما بس است!

4.شایعه شایعه!

اگر بخواهم راجع به کم و کیف ماجراهایی که بین احمدی نژاد و حضرت آقا رخ داده است بنویسم بهتر است ننویسم. به دلیل اینکه اطلاعات خاصی ندارم و ممکن است حرفی را بنویسم که صحت و سقم نداشته باشد و من هم در راه اشاعه شایعه شریک جرم باشم. در تحلیل های این چند روزه که بر زبان مردم و نخبگان و حزب اللهی ها جاری بود چیزی که مشهود بود این بود که طبق اخبار نه چندان موثقی که به آن ها می رسید تحلیل ارائه می دادند. در صورتی که این اشتباه است و نباید به حرف هایی که از گوشه کنار به گوش می رسد توجه گرد! مهمترین ابزار کار آمد در این جور مواقع شایعه است و فقط ساده لوحان فریب این شایعه ها را می خورند.

5. 3 تا شرط!

شنیده شد که احمدی نژاد برای حضرت آقا جهت برگشتن بر سر کار در دولت شرط گذاشته است. 3 تا شرط! به دوستی گفتم من و تو اگر حساب کنیم حلقه هزارم نظام هم حساب نمی شویم. بعد حساب کن در جلسه ای خصوصی بین احمدی نژاد و حضرت آقا این صحبت ها مطرح شده. فکر کن این حرف ها از کجای جلسه درز کرده به بیرون خیلی تر و تمیز و دست نخورده به من و تو رسیده است! واقعا جالب است! عقل سلیم این را قبول نمی کند که این حر فها درست و صادق باشند. بعد یه عده که خودشونو از فداییان ولایت می دونند این خبر ها را گوش می دهند و به قول خودشون به واسطه تعصبی که روی ولایت دارند عصبانی می شوند و داغ می کنند و همه را میگیرن به باد انتقاد و تخریب. فضا را بیشتر از این ملتهب می کنند. این است ولایت نداری ما!

6. تقوای سیاسی

اگر بخواهیم تقوای سیاسی مورد نظر حضرت آقا که راجع به این قضایا کاربرد دارد را در چند سطر خلاصه کنیم این است: عدم ایجاد فضای تهمت، توهین،‌تخریب و افترا. ایجاد فضای آرامش و منطقی در فضای فکری سیاسی کشور. عدم انجام کاری که به عنوان مهره دشمن به حساب آید و باعث شود دشمنان ما را تشویق کنند و برایمان هورا بکشند. تحلیلی های منطقی با استدلال به دور از نفس پرستی و هر چیز دیگر. فرعی اصلی کردن مسائل کشور و توجه به این قضایا با توجه به اصلی یا فرعی بودن آنان.

7. انتقاد منصفانه

عملکرد احمدی نژاد را در این قضایا تایید نمی کنیم. شاید در بسیاری از جاها اشتباه کرده باشد. از احمدی نژاد انتظار می رفت جنجال هایی از جنس مشایی را تبیین کند تا بیش از این مایه اختلاف و دودستگی نشود. هر چه باشد ایجاد امت واحده و یکدل از ضروریات جامعه است و شاید با تبیین و تحلیل بدون محافظه کاری درباره جریان مشایی این امت واحده منسجم تر می شد. احمدی نژاد کار هایی می کند که من و شما ظاهر آن را می بینیم. شاید در آینده هایی معلوم شود که پشت این جریان ها چه بوده است و کدام درست و کدام نادرست! اگر ظاهر آن خلاف قاعده و اصول است وظیفه است صدا بلند کنیم و تذکر بدهیم ولی نه اینکه به دلیل اغراض شخصی چیزی را برنتابیم صدایمان بلند شود. حضرت آقا از ما انتقاد منصفانه در فضای عقلانی خواستند نه فحاشی و تخریب و توهین!

7. عزاداران هوا پرست!

فضای تخریب و توهین و افترا و تند روی های دور از فضای عقلانی، از کوره در رفتن، تحلیل های ناشی از احساسات و حب و بغض های شخصی توسط نیروهای ارزشی به هیچ وجه قابل توجیه نیست مخصوصا اگر این فضا در هیئت امام حسین علیه السلام باشد و توسط مداحی که جوان های زیادی پای صدای او ناله الهی العفو و مظلوم حسینم سر می دهند. امام حسین عزادار ولایت پذیر می خواهد نه عزاداری هوا پرست! کار بد بد است! حضرت آقا از اینجور صحبت کردن راضی هستند؟

8. گوش به فرمان آقا باشیم!

اگر حواسمان جمع نشود در اینجور قضایا و به اصطلاح فتنه ها ضربات مهلکی می خوریم. حواسمان جمع باشد یعنی بصیرت داشته باشیم. عاقل باشیم. خونسرد باشیم. گوش به فرمان آقا باشیم و حرف های او را عمل کنیم نه آن چه را که خودمان خواستیم! با همه اشکالاتی که به احمدی نژاد در این قضایا هست حضرت آقا از ما می خواهند با حرف ها و نوشته های خودمان این فضای موجود را ملتهب کنیم. حرفی را بزنیم و بنویسیم که اولا از درست بودن آن مطلع باشم و ثانیا در خلاف جهت مصالح نظام نباشد. ناخدای کشتی انقلاب چیزی را می بیند که این را دستور می دهد و از ما می خواهد اگر این قضیه ای هم بوده است از کنار آن به آسانی عبور کنیم. در یک کلام گوش به فرمان آقا باشیم!

9. این است ولایت نداری ما؟

حضرت آقا این اطمینان را به ما می دهند که تا وقتی ساربان این کاروان هستند اجازه انحراف در مسیر را نخواهند داد. بارها تجربه کرده ایم که آقا کسی نیست که بخواهد در راه مصالح نظام باج بدهد یا کوتاه بیاید(فتنه ۸۸). هر جا مصلحتی از مصالح نظام در خطر باشند پا ما در میان خواهند گذاشت وظیفه را بر ما ابلاغ خواهند کرد. اگر ولی داریم اگر ولایت داریم اگر آقا را قبول داریم پس چرا خودخواهانه به نظر خود عمل می کنیم؟ این است ولایت نداری ما؟

10. عقد اخوت نبسته ایم!

انقلاب و نظام منتظر من و تو نمی نشیند. منتظر یک نفر نمی نشیند. لنگ یک نفر نیست. با کسی هم عقد اخوت نبسته ایم. ما خط را تایید می کنیم نه شخص را. خط خط ولایت مداری است. شخص تا در این خط باشد تایید و اگر نباشد عذرش را می خواهیم. سر خورده هم نمی شویم. احمدی نژاد هم تا وقتی مورد تایید حضرت آقاست قبولش داریم ولی وقتی قرار شد مورد تایید ایشان نباشد به آسانی از او عبور می کنیم! شاید اشکال کار ما اینجا بود که به شخص دل خوش کردیم و از اصل غافل شدیم!

11. فقط در چارچوب ولایت!

مشایی و دار و دسته اش را خداوند می شناسد. امیدوارم در حد مسئله فرعی کشور باقی بماند که مجبور نشویم درگیر آن شویم. فکر می کنم اگر روزی انحرافی از این جریان عارض حرکت کلی نظام شد حضرت آقا این را گوشزد می کنند. و تا آن موقع باید طبق نظر آقا حرکت کرد. زیاد حساسیت به خرج ندهیم. هر چیز کوچک را زیاد بزرگ نکنیم. در جایی هم که حرکتی خلاف اصول و قواعد بود صدای اعتراض خود را در چارچوب تذکرات ولایی بلند کنیم و به گوش همه برسانیم. فقط در چارچوب ولایت!

 

 

ممنون از توجهتون ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۸:۵۸
مهدی عابدی
دوشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۸:۵۸ ق.ظ

همه چیز اخلاص است!

همه چیز اخلاص است!

اگر از ما الان بپرسند که به نظر شما بهترین کاری که می شود برای پیشبرد اهداف خود در زندگی انجام داد چیست چه جوابی می دهیم؟ بپرسند دیگران که در کار هایشان موفق بودند چه کار کردند و ما برای اینکه کارمان به ثمر بنشیند چه کار باید بکنیم چه می گوییم؟ شاید این سوال هزاران جواب داشته باشد و هر کس از جنبه ای به آن جواب دهد. یه نفر ممکنه بگه باید خوب برنامه ریزی کنیم. دیگری بگه باید حسابی پول داشته باشیم که هر کاری خواستیم بکنیم محدودیت نداشته باشیم. نفر سوم میگه باید حسابی اهل عمل و تلاش باشیم و نا امید نشیم و نفر چهارم میگه که باید فقط در این راه علم کسب کنیم و قدرت داشته باشیم و نفر پنجم.... . خود شما ممکن است جوابی بدهید که ممکن است از نظر خودتان مهمترین کار باشد. ولی من میگم همه اینها غلط است. همه اینها که گفتین شاید در مراحل سوم و چهارم و به عنوان یه وسیله فقط باشه. اصل چیز دیگری است...

 

سطوری که به دنبال می آیند مطالبی است در باب اخلاص بر گرفته از چندین جلسه سخنرانی حاج آقا پناهیان (علیرضا). شاید این حرف ها را اصلا برای ما نزده باشند و شاید بحث هایی خیلی تکراری و کلیشه ای به حساب آیند! ولی توصیه می کنم تا پایان گفتار ها با ما همراه شوید شاید چیزی که همیشه دنبالش بوده اید را به دست آورید! شاید به شاه کلید موفقیت در کار هایتان برسید! شاید به یک آرامش معنوی در عمق فعالیت هایتان برسید! شاید جواب بسیاری از سوال های شما باشد و شاید هم اصلا به دردتان نخورد! به یک بار امتحان می ارزد که به جای پرداختن همیشگی به تحلیل های روزانه در مورد کارهایمان کمی به نجواهای شبانه گوش دهیم.

نارساییها و بی نظمی های احتمالی متن به خاطر عدم وجود مهارتی است که در برگرداندن مطالب گفتاری حاج آقا به نوشتاری، به دلیل سبک منحصر به فرد سخنرانی ایشان، لازم است. به بزرگواری خودتان ببخشید!

 

******************

 

1. عمل مخلصانه، عامل پیروزی انقلاب بود!

اگر از ما الان سوال کنند کدام کار مهمتر از هر کاری انقلاب ما را بهتر پیش خواهد برد چه جوابی می دهیم؟ از اون سوالهاییست که شاید هزاران جواب داشته باشد. هر کس از زاویه دید خودش یک جور جواب بدهد. سوالی هست که ممکن است خیلی از جوانها از دید تاریخی به لحاظ اینکه روز های انقلاب را تجربه نکرده اند بپرسند که چه اتفاقی باعث شد انقلاب به وجود بیاید؟

پاسخی که به این سوال می شود داد یک پاسخ بیشتر نیست! اتفاقا همین یک پاسخ هم صحیح است.بقیه پاسخ ها تقریبا غلط هم هستند.اون چیزی که موجب تحقق نور شد، تجلی این نور شد کار و عمل مخلصانه بود. اون چیزی هم که من بعد موجب خواهد شد عمل مخلصانه است نه چیز دیگری. یعنی یه کسی  هر چقدر که به دستش می رسد و توانایی دارد کار درست انجام دهد ولی این کار را مخلصانه انجام دهد. همه زیر سر اینهاست. و الا نه خدا کس دیگه و کار دیگه برایش ارزش قائل است، داخل آدم حساب می کند نه شما وقت خودتونو صرف کنید برای محاسباتش. خیلی ساده و صریح به شما عرض کنم. می گن فلان اتفاق های ناخوشایند یا خوشایند که در زمان طاغوت افتاد موجب این انقلاب شد. خب این اتفاقات خوشایند یا ناخوشایند را کی انجام داد؟ مگر اونهایی که انجام دادند به اراده خودشون  انجام دادند؟ این ها همه دست خداست. خدا که همه رو بازی می دهد. اینجا هم همون کا رو انجام می دهد. میزند پس گردن او میگه خراب کن می خواهم خرابت کنم. خراب می کند مردم خونشو خراب می کنند. آقا فلان کس کار خوب انجام داد. خب این کار خوب انجام داد موجب پیروزی آرمان مردم بود. خب این دست کی بود؟ این هم دست خدا بود. خدا هدایتش کرد این کار خوب را انجام بدهد. بدون سر و صدا و بدون تعارف مگر همه کار ها دست خدا نیست؟

آقا می خواهی جبری مسلک بشی؟ یک کم صبر کنید می بینید که ما جا برای غیر خدا هم یک کمی باز می کنیم. در رهبری امام خمینی همخود ایشان می فرمودند کار دست خداست. دیگر کاسه از آش داغتر که نمی شود شد!

2. کار دست من نیست!

حضرت آیت الله العظمی بهاء الدینی رضوان الله تعالی علیه می فرمودند وقتی امام آمدند قم من خدمت امام رسیدم ازشون پرسیدم که می دونید چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟ می دونید چه راه پر تلاطمی در پیشه؟ می دونید چه جریان با عظمتی داره اتفاق می افته؟ می خواستم از جریان انقلاب و رابطه دقیق و عارفانه امام با انقلاب سوال کنم. ایشون بیان می‌کنند حضرت امام به من پاسخ دادند کار دست من نیست. و من همانجا خیالم از انقلاب راحت شد  که تحت عنایت و رهبری مستقیم حضرت حق است. البته خدا بخواهد یک کاری را اداره کنه دنبال یک آدم حسابی می گرده تا  از طریق او عمل کنه. ارزش امام هم به همینه که  آینه‌ی زیباییست . البته این کلام را مقام معظم رهبری هم بارها تاکید فرمودند!

3. همه هیچ کاره اند جز خدا!

آیات زیادی در قران می توان اشاره کرد که در آنها به صراحت بیان شده است همه چیز دست خداست. امام رضا علیه السلام می فرمایند وقتی خدا بخواهد کاری را انجام دهد و کسی بخواهد با عقلش مانع آن شود خدا درب عقلش را می بندد و کارش را می کند بعد درب عقلش را باز می کند. طرف بعد می فهمد که چه کاری کرده است! سفارش شده است به بچه های خود از 5 سالگی ذکر  "لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم"  یاد دهید.یعنی همه هیچ کاره اند جز خدا!

۴. خدا پس کی؟

همه‌ی کارها دست خداست و اگر بخواهد کاری محقق شود خودش اسبابش را آماده می کند، خداوندی که اگر بخواهد امر ظهور را دایر کند یک شبه امر آن را اصلاح می کند و نیاز به مقدمه چینی طولانی هم ندارد(منتظران مهدی آماده باشند با خود نگویند اینجور که ما می بینیم حضرت فعلا نمی آیند). شب 21 بهمن ماه هیچ کس فکر نمی کرد فردا شب کار تمام می شود.، شما نباید هنر خودت ببینی، حواست نباید پرت شود. برویم پیش خدا و بپرسم خداوند کی شما این کار ها را انجام می دهید؟ خداوند چه موقع تصمیم می گیرد انقلابی را انجام دهد؟ خداوند کی تصمیم می گیرد ظهور حضرت مهدی (عج) را برساند؟ خداوند کی تصمیم می گیرد بنای آبادی را آباد نگه دارد؟ خداوند کی تصمیم می گیرد بنای کفر را از بین ببرد؟ خداوند کی تصمیم می گرد مشکلات مملکتی را از بین ببرد؟ خداوند کی تصمیم می گرد مشکلات مملکتی زیاد شود؟

۵. ما عددی نیستیم!

خداوند در دنیا چه عملی را می پذیرد و برایش اثر قائل است؟ کدام عمل قیمتی هست کدام عمل قیمتی نیست؟ کدام کار در عالم اثر دارد کدام کار اثر ندارد؟ من دستم را می زنم به میز صدا می دهد. این کار این هم اثر! اثری را که ما می بینیم اثری است که مادیون می بینند. مادی ها اینجور نگاه می کنند. مگر ما ذکر "لاحول و لا قوة الا بالله" نگفتیم؟ عملی را که ما انجام می دهیم اثرش را خدا می دهد. اگر اثرش را نابود کرد چه؟ اگر با چشم به قضیه نگاه کنیم ادعا می کنیم اثر عمل را دیده ایم. ولی اگر بخواهیم با عقل کار کنیم قضیه به نحو دیگری است. ندیدیم خیلی ها کار کردند پول به دست بیاورند موفق نشدند؟ خیلی ها خودشان را هلاک کردند که محبوب شوند نشد؟ خیلی ها سعی کردند همسر خوب گیرشان بیاید نشد؟ خیلی ها هم بدون اینکه عرضه داشته باشند همسر خوب نصیبشان شد؟ خیلی ها هم بدون اینکه عقل و شعور درست و حسابی داشته باشند پول زیاد به دست آوردند؟ خدا این کارها را نکرده بگوید همه کارها دست من است؟ آنوقت ما دو نفر را دیدیم دو تا کار کردند چیزی گیرشان آمد فکرکردیم به همین تلاش هاست! بزرگتر از این ها به این حرف رسیدند. رزمنده ها خرمشهر را آزاد کردند؟ نکردند. خدا آزاد کرد. خداوند به پیغمبرش فرمود تو تیر انداختی تو تیر نیانداختی! من انداختم! دیگر ما نباید خودمان را عددی پیش خدا حساب کنیم!

۶.اثر عمل

در تعقیبات نماز عشا تعبیری بسیار زیبا هست: "خدایا من را جایی که عملم اثری ندارد نفرست!" به تعبیر خودمانی من را دنبال نخود سیاه نفرست! الکی بروم تلاش کنم هیچ چیزی هم گیرم نیاید! هیچ کس با این دعا مخالف نیست. چرا برویم سر کار؟ برویم دنبال چیزی که به دستمون نمی آید. زحمت بیجا و بیخود چرا بکشیم؟ خداوند باید برای عمل ما اثر قرار دهد. باید از خداوند طلب کنیم برای عمل ما، تلاش در کسب روزی، طلب علم، تلاش ما در دینداری و تقب به خداوند و ... اثر قرار دهد! انقلاب یک اثر است باید از اجازه خداوند رد شود.

۷.عمل کفار، عمل بی اثر است!

کدام عمل اثر ندارد؟ در سوره محمد می خوانیم : " الذین کفرو و صدو عن سبیل الله اضل اعمالهم". کسانی که کافر شدند و سر راه خدا سد ایجاد کردند خداوند اعمال آنها را گم می کند. اثرش را نابود می کند. چیزی بدتر از جهنم بردن! اصلا کفاری که بر سر راه خدا سد ایجاد می کنند کی باشند که خداوند برای کار آن ها اثر قائل باشد؟ این که می بینیم امام می فرمایند آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند این آیه قرآن را نگاه می کند. خداوند که برای اعمال کافران اثری نمی گذارد! پس این کار ها که اینها می کنند چرا می کنند؟ اینها (کافران) این کار ها را به دستور خدا انجام می دهند. دارند خودشان را از بین می برند. خب این کار ها باعث زحمت ما می شود! زحمتی هم که ما متحمل می شویم برای رشد ما است! خداوند یک چشم به هم زدن اراده کند همه این ها نابود می شوند.

8.عمل فقط مخلصانه!

خداوند برای چه عملی اثر قائل است؟ عمل مخلصانه! قربت الی الله. فقط خدا. نه به خاطر نام، نه به خاطر نان،  نه به خاطر هر چیز دیگر. نه به خاطر میز، نه به خاطر مزد، نه به خاطر هیچ چیز دیگر! خدایا من این عمل را فقط به خاطر تو انجام دادم.خداوند برایش اثر قائل می شود. بقیه عمل اضافه و بیهوده است بریزید دور!

9. ظاهر را رها کن!

گاهی اوقات می گویند فلان جا کاری را انجام دادیم. مخلصانه هم نبود. ولی کار گرفت و اثر داشت. این هم اثر عمل مخلصانه ای است که در گوشه ای دیگر توسط فردی دیگر انجام شده و خداوند با تدبیر خود اسباب انجام این عمل را توسط من فراهم کرد. من این کار را انجام می دهم شاید نام و نانم را هم به دست بیاورم ولی اثری از این عمل من عایدم نمی شود! کار انجام شد. ظاهرا اسم این کار مال من است. ولی آن نفس قدسی مخلصانه در گوشه ای ناپیدا باعث این عمل شد. ظاهر را رها کن! هر کاری که هر کسی انجام می دهد که اثر ندارد! هر اثر مثبتی در عالم بخواهد رخ بدهد که انقلاب هم با همه عظمتش یکی از آنها است، چند نفس سینه سوخته می خواهد. چند تا عمل مخلصانه می خواهد. مخلصانه نباشد خداوند قبول نمی کند اثر به آن نمی دهد.

10.عمل باطل، عملی بی اثر است!

آقا ما دیدیم فلان برنامه، فلان عمل مزخرف، فلان فیلم خارجی اومد دلهای چند تا از جوان های ما را برد خراب کرد. پس این چی؟ این که عملشون اثر داشت؟ نه! این خودش خراب بوده است. شناگر بوده دنبال آب بوده است. دنبال بهانه می گشته است. اون فیلم کی باشه که بخواهد روی دل آدم اثر داشته باشد. اگر بخواهیم بحث را پیچیده کنیم و دنبال علت اصلی بگردیم باید بپرسیم که لقمه ای که می خورده است از کجا به سفره آنها می آمده است!

 

11. آن ها کاره ای نیستند!

خداوند به کفار که می رسد می فرماید من عمل آنها را بی اثر میکنم. اصلا آن ها کاره ای نیستند. این دست ما است که دشمنان ما چه غلطی بکنند. احیانا غلطی بکنند که خودشان در این غلط نابود شوند. یا غلطی بکنند که ما در این غلط به زحمت بیافتیم ولی با این زحمت ما نورانی تر شویم و پیروز شویم  و آنها را نابود بکنیم. همه اش به عمل مخلصانه ما بر می گردد.

12. خون شهید

خداوند در باره شهدا، کسانی که در راه خدا کشته می شوند، با این مقام بلند معنوی می فرماید:" فلن یضل اعمالهم" . چیزی فراتر از بهشت رفتن، فراتر از هر چیزی. من عمل شهدا را گم نمی کنم. نابود نمی کنم . برای آنها اثر می گذارم. این عمل خیر ما اثر خون کدام شهید است؟ تمایل مردم به دینداری در این وا نفسای جامعه و تهاجمات فرهنگی اثر خون شهید است. اثر عمل های مخلصانه است. هر اثر خوبی که در دنیا می بینی یا برای کار مخلصانه خودت است یا دیگران. و مخلصانه تر از خون شهید در این عالم چیست؟

 

13. کار مخلصانه سخت است!

هر قدر اوضاع بهتر شود اخلاص کمتر گیر می آید. چقدر آدم های خوب در این دور و زمانه نصف شب ها باید به درگاه خداوند ناله کنند که خدایا من این کار را کردم دیگران من را تحسین کردند نه! فقط برای تو! امام (ره) در ایام جوانی در ختم یکی از علمای بزرگ در اراک منبری رفتند. از منبر که پایین آمدند مردم واقعا امام را تحسین کردند و به ایشان بارک الله گفتند. اما هم از منبر خودشون خوششان آمده بود. امام تا 30 الی 40 سال منبر نرفتند برای اینکه خودشان را مجازات کنند که: خوشت اومد؟ کار مخلصانه سخت است.

14.بیخود زحمت کشیدی!

روزی ما معلوم است. مثلا قرار است 20 واحد پوا گیرمان بیاید. 20 واحد آبرو گیرمان بیاید. 20 واحد لذت نصیبمان شود. این مشخص است. خداوند سهمیه ای برای ما قرار می دهد می فرمایند اگر این کار ها را انجام دهی من این ها را به تو می دهم. یک سهمیه ای هم قرار می دهد اگر هیچ کاری هم نکنی این ها را به تو می دهم. برای هر کسی هم اندازه ها متفاوت است. اما خداوند برای کدام عمل اثر قائل است؟ آیا برای هر عملی اثر قائل است؟ ممکن است بگوییم آقا ما مخلصانه عمل کردیم و به این نتیجه رسیدیم! اینها نتیجه عمل تو نیست. خداوند به تو عطا کرده است. بیخود زحمت کشیدی! اگر این کار ها را هم نمی کردی به این نتیجه می رسیدی! جیب مردم را هم نمی زدی خداوند این روزی را به تو می رساند. ما فقط خودمان را این وسط خراب کرده ایم!

15.عمل مخلصانه سخت است!

در عمل مخلصانه گاهی اوقات خداوند انسان را در بعضی چرخ دنده ها خورد می کند نباید صدایت بلند شود!  باید کارت را انجام دهی نظاره گر خوردن حقت باشی و دم بلند نکنی! بگویی خدا من کار را برای تو انجام دادم! (سوم شخص:البته جایی که خورده شدن حق انسان مصلحت بزرگتری را از بین نبرد) عمل مخلصانه سخت است! برای همین است که مشتری عمل مخلصانه کم است! وقتی خداوند ببیند مخلصانه عمل میکنی ممکن است تصمیم هایی بگیرد که تحمل آن در حالت عادی سخت باشد. مثل تصمیم هایی که خداوند برای اعمال مخلصانه شهدای کربلا برای باقیماند های کربلا در دوران اسارت گرفت! ممکن است اگر به خداوند میدان دادی خداوند هم دید دل عاشق داری و فقط او را  می خواهی تاخت و جلو آمد! عمل مخلصانه سخت است!

16.همه چیز دست خداست و بس!

محبوبیت ما دست خداست.موفقیت ما دست خداست. رزق ما دست خداست. خداوند وقتی در همه این ها برای ما اثری قائل می شود که عمل مخلصانه ای در کار اشد. وگر نه به هیچ عنوان از عمل غیر مخلصانه ما هیچ تغییری در وضعیت ما حاصل نخواهد شد! همه چیز دست خداست و بس!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۸:۵۸
مهدی عابدی
دوشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۸:۵۸ ق.ظ

ماجرای شیعه بودن اینشتین!

ماجرای شیعه بودن اینشتین!

آلبرت اینشتین در رساله­ی پایانی عمر خود با عنوان : "دی ارکلرونگ" ، که در سال 1954 ( =1333ش ) آن را در آمریکا و به آلمانی نوشته است اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح می­دهد و آن را کامل­ترین و معقول­ترین دین می­داند. این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه­ی اینشتین با آیت­الله العظمی بروجردی (فوت 1340 ش = 1961 م) است که توسط مترجمین برگزیده­ی شاه ایران و به صورت محرمانه صورت پذیرفته است.

اینشتین در این رساله "نظریه نسبیت" خو درا با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از نهج­البلاغه و بیش از همه بحارالانوار علامه­ی مجلسی (که از عربی به انگلیسی و ... توسط حمیدرضا پهلوی (فوت 1371 ش) و ... ترجمه و تحت نظر آیت الله بروجردی شرح می­شده) تطبیق داده و نوشته که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی­شود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه پیچیده "نسبیت" را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان نفهمیده­اند. از آن جمله حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم (ص) نقل می­کند که : هنگام برخاستن از زمین دامن یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی می­خورد و آن ظرف واژگون می­شود. اما بعد از این که پیامبر اکرم (ص) از معراج جسمانی باز می­گردند مشاهده می­کنند که پس از گذشت این همه زمان هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است ... اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه­ی "انبساط و نسبیت زمان" دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن می­نویسد....

همچنین اینشتین در این رساله "معاد جمسانی" را از راه فیزیکی اثبات می­کند (علاوه بر قانون سوم نیوتون = عمل و عکس العمل). او فرمول ریاضی "معاد جسمانی " را عکس فرمول معروف "نسبیت ماده و انرژی" می­داند: E=M.C2>>M=E:C2 یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره عینا" به ماده تبدیل شده و زنده خواهد شد.

اینیشتین در این کتاب همواره از آیت­ الله بروجردی با احترام و بارها به لفظ "بروجردی بزرگ" یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ "حسابی عزیز"...

000/000/3 دلار بهای خرید این رساله توسط پروفسور ابراهیم مهدوی (مقیم لندن) با کمک برخی از اعضاء شرکت­های اتومبیل بنز و فورد و .. از یک عتیقه­ دار یهودی بوده و دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط شناسی رایانه­ای چک شده و تأیید گشته که او این رساله را به دست خود نوشته است.

 

 

 

گزیده­ای از آخرین رساله اینشتین: (DIE ERKLA"RUNG دی ارکلرونگ)

 با صمیمانه­ترین سلام­ها از اینشتین محضر شریف پیشوای جهان اسلام جناب سید حسین بروجردی. پس از 40 مکاتبه که با جنابعالی بعمل آوردم اکنون دین مبین اسلام و آئین تشیع 12 امامی را پذیرفته ام . که اگر همه دنیا بخواهند من را از این اعتقاد پاکیزه پشیمان سازند هرگز نخواهند توانست حتی من را اندکی دچار تردید سازند! اکنون که مرض پیری مرا از کار انداخته و سست کرده است ماه مرتس ( مارس) از سال 1954  است که من مقیم آمریکا و دور از وطن هستم.

به یاد دارید که آشنایی من با شما از ماه آگوست (اوت) سال 1946 یعنی حدود 8 سال قبل بود . خوب به یاد دارم که وقتی در 6 آوگوست 1945 آن مرد ناپاک پلید (احتمالاً منظور وی : هاری ترومن (1945 – 1953) است ) اکتشاف فیزیکی من را – که کشف نیروی نهفته در اتم بود – همچون صاعقه­ای آتشبار و خانمانسوز بر سر مردم بی دفاع هیروشیما فرو ریخت من از شدت غم و اندوه مشرف به مرگ شدم و در صدد برآمدم که موافقتنامه­ای بین المللی به امضاء و تصویب جهانی برسانم.

گر چه در این راه برای من توفیقی حاصل نشد ولی ثمره آن آشنایی با شما مرد بزرگ بود که هم تا حدی من را از آن اندوه عظیم خلاص نمود و هم بالاخره سبب مسلمان شدن پنهانی من شد. و چون این آخرین یادداشت من در جمع­بندی این چهل نامه است. برای خوانندگان گرامی ( بعدی ) نیز می­نویسم همانگونه که آقای بروجردی – مقیم شهر قم در ایران – می­دانند : من در آوگوست 1939 طی نامه­ای به روزولت – رئیس جمهور وقت آمریکا – او را از پیشرفت آلمان نازی – که در ابتدای جنگ جهانی دوم بود – در مسئله شکافتن اتم و آزاد کردن و مهار انرژی عظیم آن جهت کشتار و نابود کردن آنی برخی شهرها مطلع ساختم و اکیداً به او (روزولت ) گفتم که برای بازداشتن آلمان نازی از این نقشه جنایت امیز ... باید ابرقدرتی چون آمریکا – که به نظر من عاقل­ترین و ... خونسردترین ابرقدرت­های دنیای فعلی است – سریعاً گروهی را مأمور بررسی و تحقیق علمی – در شکافتن هسته اتم – بنماید و به سرعت باید بمب اتم را بسازد چون دیر یا زود این سگ از زنجیر در رفته – یعنی آدولف هیتلر نژآدپرست خوانخوار – آن (بمب اتم) را ساخته و چون ببیند از راه جنگ متعارف حریف تمامی دنیا نمی­شود – حتماً متوسل به آن شده و لااقل چندین شهر بزرگ را هدف بمب اتمی خود قرار می­دهد. اما وقتی آمریکا ... آن را از قبل ساخته و اعلان نموده باشد یدگر امثال هیتلر دیوانه نمی­توانند دنیا را به آتش بکشند! پس جناب پاپ پیوس دوازدهم نیز – که آغاز دوره پاپی وی برا مسیحیان کاتولیک جهان از همان سال 1939 بود – فتوا به این امر صادر کرد و فقط اکیداً قید نمود که : هرگز نباید از این سلاح اتمی برای جنگ – حتی با خود نازی­های آلمان – استفاده شود سپس من نامه­ای به محضر شریف پیشوای اسلامی آن زمان سید ابوالحسن (ابوالحسن اصفهانی – که مقیم نجف بودند – نوشتم ایشان نیز در جواب گفتند که : از باب ناچاری لازم است که بمب اتم ساخته شود تا آلمانی­ها بهراسند و دست به حمله اتمی به هیچ کشوری نزنند . ولی استعمال این سلاح مرگبار در قانون اسلام بطور کلی ممنوع است و هرگز نباید از آن – به نحو ابتدایی – استفاده شود حتی علیه خود آلمان نازی باز تأکید می­کنم . تا آنجا که امکان دارد نباید سلاح اتمی بکار گرفته شود و باید با اسلحه متعارف با آلمان نازی مقابله کرد"

آری ! جهان در آن روزها وضعی اضطراری پیدا کرده بود . به حکم چنین بزرگ­مردانی (از ادیان و مذاهب مختلف) من (اینشتین) ناچار بودم که روولت را در جریان ساخت بمب اتم قرار دهم و این اقدام مانع عملکرد آلمان نازی شد و با این عمل من جان بسیاری از مردم دنیا نجات داده شد اما افسوس که این فرمول به دست آن مرد دیوانه دیگر افتاد و توصیه­های من و روزولت را از یاد برده. دچار وسوسه شیطانی شد و در حال مستی دستور داد که خلبان احمق و جنایتکار او در 6 اوگوست 1945 که دنیا تازه داشت طعم تلخ جنگ دوم را از یاد برده و صلح جهانی در حال استقرار بود، این بمب خطرزا را در هیروشیما فرو افکند !! بمبی که بقدر یک توپ بیشتر اندازه نداشت و به زمین نرسیده در آسمان شهر منفجر و شهری را مبدل به خاکستر کرد !! احساس می­کنم که هر گاه به یاد این حادثه می­افتم چند ماه و یا چندین سال از عمرم کاسته می­شود و پیرتر می­شوم!! و من همان طور که در جنگ اول جهانی بین سال­های 1914 – 1918 در صدد ارائه طرح صلح جهانی بودم و موفق نشدم، در این 6 سال سیاه جنگ دوم 1939 – 1918 نیز دائماً در تکاپو بودم که بنحوی بتوانم طرح صلح جهانی را ارائه بدهم باز هم نتیجه نگرفتم!! گویا شکافتن هسته اتم بسیار آسان­تر بود از شکافتن قلب سخت و سیاه انسان!! براستی که این موجود دوپا (!) سرسخت­ترین موجودات جهان است !! ... و در مقیاس­های کوچک­تر نیز همواره ناکام بوده­ام. هنگامی که ورزش­ های رزمی از جمله کاراته، جودو، و کنگ فو و مانند این چیزها {...} از شرق وحشی بی­تمدن و خرچنگ خوار – یعنی چین و ژاپن و کره – به وسیله اروپا و آمریکا آمد، من از جمله مخالفان این گونه ورزشها بودم و تأکید می­کردم که چنین آداب و رسول وحشیانه­ای خشونت را در جامعه رواج می­دهد ... ولی همه مانند دیوار گچی (!) به من نگاه کردند و هیچ نگفتند و چنان که خود حضرتعالی (= آقای بروجردی) برای من در جواب نامه ((ایکس – 25)) مرقوم فرموده­اید: در اسلام ... حتی کندن یک مو یا ایجاد یک خراش سطحی و یا حتی اندک ناراحت ساختن یک انسان – غیر مجاز و ممنوع است !! آری! سیاست فقط فکر لحظه­های هیجان­آور را در سر می­آورد. حال آن که این عملکردهای سیاسی همچون قوانین معادلات ریاضی نتایج و عواقبی جبران ناپذیر و غیر قابل دفع را در پی می­آورد!! و اکنون ای جناب ... بروجردی، ای پیشوای خردمند و ای پدر مهربان بسیار از شما سپاسگزارم که در 1952 در پی مرگ (وایتسمن) – رئیس جمهور وقت اسرائیل- هنگامی که من از شما تقاضای مشاوره کردم که  آیا ریاست جمهوری اسرائیل را – که رسماً و علناً به من (اینشتین) پیشنهاد شد و همگان مرا یک یهودی دنیا دیده و مهاجر از وطن می­دانستند – بپذیرم؟  خود در جواب نامه ((ایکس – 32)) فرمودید: انسان خداترس و خردمند چنین پیشنهادی را هرگز نمی­پذیرد. هر کس به دنبال سیاست رفته آلوده شده است . پس شما خود را آلوده سیاست نکنید" لذا من (اینیشتن) نیز به بهانه اشتغالات علمی این پیشنهاد را رد کردم.

 

سوال: چرا باید این رساله از چنین شخصیتی (اینشتین) حدود نیم قرن (!!) مخفی بماند و چرا "صندوق امانات سری انگلیس" به بهانه پرهیز از ایجاد "یک رولوشن (= انقلاب خطرناک مذهبی" اجازه تکثیر این اثر علمی – مذهبی را تحت هیچ شرایطی به ما نمی­دهد؟


سوم شخص: شاید خیلی از اساتید و دکتر های فیزیک تمایل نداشته باشند در این باره مطلبی را بدونند و یا اگر هم بدونند اون رو زیاد مهم نمی دونند. آخه دیگه فیزیکدان شدی، دانشمند شدی، مشهور شدی، نونت کم بود آبت کم بود  مسلمان شدنت کجا بود!؟ 

اگه اساتید ما وقتی می خواهند یه مفهومی را توی فیزیک برای دانشجویانشون توضیح بدهند یه لطفی بکنند و وقتی مثلا می خواهند بیان کنند که  اتم در کمترین حالت انرژی خودشه این خلقت اتم اینطوری است و از واژه طبیعت استفاده نکنند نمی دونی چه وضعی می شد! می شدند استاد خدا شناسی در عین استاد فیزیک بودن! حالا توصیه به حجاب و نماز و اخلاق و مباحث دینی پیش کش. اگر چه شخصیت یک استاد اثری معادل چندین برابر یک آدم معمولی و یا حتی یک روحانی بر روی دانشجو دارد و اگر توصیه ای از جانب استاد باشد خیلی اثرگذار تر است تا مثلا من بگویم!  آیت الله جوادی تعبیری داشتند در باب دانشگاه اسلامی که خیلی به من انرژی داد: مگر می شود علم سکولار باشد. اگر معاذ الله جهان بینی کسی الحادی بود و مبدا و معاد را منکر بود و به نظام طبیعت سرسپرده است، جهان بینی الحادی فلسفه الحادی را در پی دارد یک، فلسفه الحادی علوم الحادی را در پی دارد، و لذا فیزیک می شود الحادی، شیمی می شود الحادی و همة اینها لاشه علم است، چند میلیون سال قبل زمین این چنین بوده است، الآن این چنین است، پیش بینی می شود در آینده دور یا نزدیک این چنین بشود خوب این عین کفر است. کفر که حقیقت شرعیه ندارد. شما خلقت را کرده اید طبیعت، خدا را محدود کرده اید کار را به طبیعت نسبت داده اید. کفر که شاخ و دم ندارد. اگر کسی خدا را محدود کند و عقیده داشته باشد او در کاری سهمی ندارد، کفر همین است دیگر. با این دانش انقلاب فرهنگی حاصل نخواهد شد. با این دانش دانشگاه ها اسلامی نخواهد شد. با این دانش کشور اسلامی نخواهد شد. دانشجویان هستند که کشور را می سازند مگر چند تا روحانی مشغول کارند. قسمت مهم کشور را اینان دارند اداره می کنند. پس هر علمی که قدم به قدم خدا چنین کرد خدا چنان کرد، این هم می شود علم اسلامی. این علوم تفسیر فعل خداست. مفسّر در حوزه قول خدا را تفسیر می کند یک فیزیکدان در دانشگاه فعل خدا را تفسیر می کند!

 

 منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله بروجردی (رحمه الله علیه)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۸:۵۸
مهدی عابدی
يكشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۰، ۰۸:۵۷ ق.ظ

تاریخ مصرف هاشمی تمام شده است!

تاریخ مصرف هاشمی تمام شده است!

وقتی امام خامنه ای در بیانات خود در دیدار با خبرگان ملت در اسفند ماه ۱۳۸۹ جوان ها را توصیه به این کردند که در اظهار نظرهای خود از مسیر حق و عدالت خارج نشوند و فضای توهین و تهمت را رواج ندهند عده ای فقط یه این جملات ایشان توجه کردند و بقیه آن را نخواندند. فقط خواندند که ایشان امر کرده اند که اگر حرفی می خواهید بزنید با استدلال و منطق باشد. فقط خواندند که به جوان ها بگویید در وبلاگ های خود به کسی اهانت نکنید و فضای هتک حرمت رواج پیدا نکند. ای به دیده منت... 

در این بین باز همان عده چهره هاشمی را مظلوم ترین فرد نشان دادند و این طور تفسیر کردند که حضرت آقا باز از ایشان حمایت کرده اند . این طور تحلیل کردند که باز به هاشمی ظلم شده است و به ایشان توهین شده است. اصل محکم و متقنی را که حضرت آقا راجع به اظهار نظر های سیاسی بیان کردند را به نفع خود مصادره کردند. ولی از خواندن ادامه بیانات ایشان خودداری کردند و یا اینکه خواندند و حاضر نشدند آن را بیان کنند. "من به بزرگان هم نصیحتى بکنم. این نصیحت به جوانها بود، پیرها هم محتاج نصیحتند؛ آنها هم باید توجه کنند. مواضع درست گرفتن، حرف درست زدن، تحت تأثیر خبرهاى دروغ قرار نگرفتن، این هم وظیفه است..."  بله ایشان گفتند که جوان ها اظهار نظر بکنند مخالفت بکنند و افکار غلط را محکوم کنند . در ادامه هم به بزرگترهای ما (مخصوصا همان شخص مظلوم) توصیه کردند که مواظب حرفی که می زنند باشند. موضع گیری های خود را سنجیده بیان کنند. با همه این حرف ها باز شاهد هستیم که در پی درگذشت پدر میر حسن موسوی ، هاشمی رفسنجانی با صدور پیامی در گذشت ایشان را به خاندان موسوی تسلیت گفته و در ادامه به تعریف و تمجید  از فرزند نا خلف ایشان می پردازد. هاشمی در پیام خود میر حسین موسوی را فرزند خدوم و برومند ایران می خواند که خدمات شایسته ای به انقلاب و اسلام و میهن کرده اند. در توضیح و تبیین خدمات ارزنده ای که میر حسین موسوی فرزند خدوم و برومند به انقلاب و اسلام به خصوص در سال ۸۸ داشته اند فکر نمی کنم نیاز باشد چیزی بگوییم. از نا آرامی ها و اغتشاشات گرفته تا زیر سوال بردن اصل و اساس نظام و انقلاب و زیر پا قرار دادن قانون اساسی. اشک آقا را هم که در آوردند. خدمتی از این بزرگتر لازم است کرده باشند؟ آنچه مایه تعجب و دهن باز ماندن است حرکات و افعال هاشمی رفسنجانی است. از طرفی بیان می کند که ولایت فقیه را قبول دارد و می گوید این رکن اساس ترین رکن بوده است ولی در عمل مواضعی می گیرد و حرفهایی می زند که صریجا مخالف رویکرد های ولایت فقیه است. حرفی می زند که دشمن را خوشحال می کند از کسی تعریف و تمجید می کند که روزی در صحنه سیاسی کشور به دنبال براندازی نظام بود و با کفش های جهالت و غفلت خود بر روی قانون اساسی و اراده ملت راه رفت. خود را مرید و دنباله رو رهبر می داند و ایشان را یگانه محور اتحاد در جامعه می داند و دم از اتحاد و ضرورت آن در جامعه می زند ولی از شخصیتی تمجید می کند که رو به روی رهبر ایستاد و ریشه نفاق و تفرق در جامعه شد. واقعا با چه استدلالی هاشمی را میتوان توجیه کرد؟ کسی دم از ولایت فقیه می زند که مواضعش در خطبه های نماز جمعه در ۲۶ تیر ماه زمین تا آسمان با مواضع حضرت آقا تفاوت دارد و تازه بر این مواضع هنوز هم اصرار می کند.

 

 

دو راه حل بیشتر نیست: یا اینکه هاشمی در مواضعی که می گیرد و یا بهتر در طرز تفکر خود تجدید نظر کند و از مواضع فعلی خود بگردد. همان چیزی که احساس می شد هاشمی به سمت آن در حرکت است و این نظریه با تعریف و تمجیدحضرت آقا در دیدار با خبرگان ملت در اسفند ۸۹ قوت گرفت. ولی انگار اینطور نیست. هاشمی غیر قابل پیش بینی است. اصلا نمی شود حساب کرد. یک مرتبه صحبتی میکند و پیامی می دهد که هر چه تا الان ساخته بود را با یک ضربه خراب کرد. تعریف و تمجید علنی از میر حسین! راه حل دوم هم که هاشمی را بیخیال شویم. انگار نه انگار که هاشمی وجود دارد. مثل اینکه تاریخ مصرفش تمام شده باشد. دیگر مصرف آن و توجه به او و مواضعش برای جامعه سودی ندارد. هاشمی هر چه بود تمام شد. به قول آقا اگر موضوعات را اصلی فرعی کنیم موضوع هاشمی و مواضعش دیگر جزء موضوعات اصلی نیست. جزء موضوعات فرعی هم نیست. اصلا موضوعی نیست که بخواهیم سر آن جنگ و جدال و دعوا کنیم. اینقدر موضوع اصلی بر زمین مانده است که به آن توجه نشده است که دیگر جایگاه توجهی برای آن نمی ماند. تاریخ مصرف هاشمی تمام شده است!..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۰ ، ۰۸:۵۷
مهدی عابدی
جمعه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۰، ۰۸:۵۷ ق.ظ

«مرگ بر هاشمی» آری یا نه؟

«مرگ بر هاشمی» آری یا نه؟

با شکل گیری فتنه ۲۵ بهمن ۸۹ در تهران و بعضی شهرها من جمله اصفهان و کشته و زخمی شدن تعدادی ازهموطنانمان موج جدیدی علیه سران فتنه و آشوبگران و فتنه گران در متن جامعه به وجود آمد. موج برخاسته از مردم دنباله هایی نیز داشت که منجر به موضع گیری بسیاری از سران نظام و سیاستمدارانی شد که تعجب بسیاری از مردم را برنگیخت. مانند اولتیماتوم محسن رضایی به سران فتنه جهت تعیین موضع خود و همچنین موضع گیری صریح اغلب نمایندگان مجلس در صحن مجلس و طنین انداز شدن فریاد" مرگ بر میر حسین و کروبی" و " میر حسین و کروبی اعدام باید گردند" و قرائت بیانیه اصلاح طلبان مجلس در محکومیت فتنه در صحن علنی مجلس. در این میان باز طبق معمول عدم موضع گیری صریح هاشمی رفسنجانی در مقابل فتنه گران و سران فتنه و کلی گویی و دوپهلو گویی هاشمی رفسنجانی در مقابله با جریان فتنه ۲۵ بهمن خشم و مطالبه مردم را از رئیس مجلس خبرگان برانگیخت و در مواقع و مواضع گوناگون خواستار موضع گیری صریح هاشمی در مقابل جریان فتنه شدند. در این بین جریانی در بین آحاد ملت مشاهده می شود که در پی این هستند که در بین شعارهایی که مردم در آن هاشمی را به بصیرت و موضع گیری صریح دعوت می کنند شعارهایی همچون " مرگ بر هاشمی" و "هاشمی اعدام باید گردد" را جای دهند و آن را در اجتماع های انقلابی رواج دهند. اصل صحیح بودن اعلام شعار هایی با این مضامین به صورت رسمی جای بسی بررسی و تامل دارد:


نکته اول اینکه اصل مطالبه بصیرت از خواص امری معقول و پسندیده است و بسته به اینکه چه شخصیتی باشد ندارد.ملتی که در آن روح مطالبه گری زنده نباشد مرده است و روح انقلابی در آنها از بین رفته است. مطالبه بصیرت از هاشمی هم امری صحیح و لازم است و می طلبد آحاد ملت در جای جای ممکن این موضوع را به گوش های اینها برسانند. ولی این که از طرف طیفی تندرو شعارهایی افراطی در اجتماع های مردم بروز پیدا می کند و گروهی هم از آن جانبداری می کنند یک جریان انحرافی است. منحرف بودن آن به چند نکته بیان می شود: طیفی که سر دادن این شعار ها را صحیح می دانند در توجیه ادعای خود بیان می کنند که زمانی که ما علیه میر حسن و کروبی شعار می دادیم عده ای می گفتند این تند روی است ولی در کمتر از یک سال همه به این رسیدند که این شعارها تند روی نیست و امروز این شعارها به صورت رسمی در همه اجتماعات سر داده می شود. برای هاشمی هم همینطور. کسانی که الان می گویند علیه هاشمی شعار تند ندهید روزی به این می رسند که باید علیه او شعار می دادند. نکته ای که باید بدان توجه داشت این است که یک انسان با بصیرت در مسائل سیاسی از ولی فقیه خود جلو نمی زند.همانطور که از ولی عقب ماندن موجب هلاکت است جلو زدن از ولی هم باعث منحرف شدن می شود. با تاملی در رفتار و بیانات اخیر و گذشته مقام معظم رهبری می توان دریافت که در اوضاع کنونی شعار های تند علیه هاشمی خواست مقام معظم رهبری نیست. در این گونه مواقع است که انجام یا عدم انجام یک عمل بصیرت می طلبد و انسان با بصیرت از بی بصیرت معلوم می شود.مقام معظم رهبری در زمان ریاست جمهوری خاتمی تعبیری داشتند که کاری که موجب تضعیف ریاست جمهوری می شود انجام ندهید.البته منظور ایشان جایگاه ریاست جمهوری بوده نه شخص رئیس جمهور. و چون جایگاه منتسب به نظام است تضعیف ان تضعیف نظام است. البته که در اواخر خیلی ها پی به چهره نفاق امثال خاتمی برده بودند ولی اطاعت از ولایت ایجاب می کرد که عملی که باعث تضعیف نظام می شود نباید انجام داد. البته این به معنای نقد و تحلیل نکردن نیست. در آن زمان گروهی تند رو این حرف آقا را برنمی تافتند و حاضر نبودند آن را تحمل کنند و کار خودشان را می کردند. آقا را دوست داشتند خود را پیرو ولی فقیه می دانند ولی حاضر نیستند از حرف ایشان پیروی کنند! هاشمی الان هر چه که هست و ایراد های اساسی و زیادی دارا وظیفه آحاد گوشزد کردن بصیرت است و مطالبه ولی شعار های " مرگ بر هاشمی" در اوضاع کنونی خواست و رضای مقام معظم رهبری نیست! اینکه هنوز در نظام جایگاه دارد و توهین و تضعیف جایگاه تضعیف نظام است . و شاید شاهد این مدعا که هنوز زمان پس راندن هاشمی به طور علنی فرا نرسیده است حضور هاشمی در بیت آقا در روز ۱۷ ربیع الاول در دیدار با کارگزاران نظام است. ولی آنچه به نظر می رسد اکنون لازم است انجام داد برای دفع فتنه هایی که در پیش است و شاید هاشمی یکی از بازیگردانان آن باشد مطالبه عمومی مردم از خواص جهت حرکت در مسیر بصیرت و ولایت و همچنین روشنگری عمومی و جدی جهت روشن کردن مسیر حق و باطل است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۰ ، ۰۸:۵۷
مهدی عابدی
شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۸۹، ۰۸:۵۶ ق.ظ

هاشمی رفسنجانی و ادعای پدرخواندگی انقلاب!

پدر خوانده

بعضی کارشناسان مسایل سیاسی هاشمی را پدر خوانده فتنه ایران می دانند که با تشکیل اتاق فکر فتنه به جهت گیری های فتنه سمت و سو می دهد و با سکوت ها و مواضع دو گانه خود این جریان را راهنمایی می کند. اتفاقا اخیر و بعد از آشوب های ۲۵ بهمن تهران و بعضی شهر ها من جمله اصفهان حاشیه های جالبی به همراه داشت. کسی باور نمی کرد دوباره آشوبی در کشور رخ دهد. باور نمی شد باز هم فتنه گران جسارت پیدا کنند و به خیابان ها بیایند و آشوب کنند. ولی با حماقتی که دوباره سران فتنه به خرج دادند و به بهانه حمایت از جنبش انقلابی مردم مصر با درخواست مجوز تظاهرات کردند و لی با عدم صدور مجوز به خیابان ها آمدند و دوباره دست به آشوب زدند. این وقایع را مردم انقابی توان تحمل نبود . کار بدانجا رسید که شخصیتی مثل محسن رضایی که ترجیح می داد در این گونه مواقع با موضع گیری های مهربانانه خود زیاد گارد نگیرد برای سران فتنه مهلت تعیین کرد تا موضع خود را با آشوبگان اعلام کنند. ولی باز هاشمی عقیده خود را ابراز نکرد و ترجیح داد باز موضع دو پهلو بگیرد که نه سیخ بسوزد نه کباب. شاید هم در برزخی گیر کرده است که نمی داند چه کار کند و از درد ناچاری این گنه موضع می گیرد: اگر به نفع سران فتنه و علیه نظام موضع گیری کند که به دست خود خود را به گور سپرده است و اگر هم بخواهد بر ضد سران فتنه موضع خود را اعلام کند تهدیدی از طرف سران فتنه او را زیر فشار قرار داده اند که هر چه هست درباره مسائل دوران فتنه روی آب می ریزند. شما بودید در این شرایط چه تدبیری اتخاذ می کردید؟

سه هفته دیگر تا تعیین رئیس جدید مجلس خبرگاه رهبری مانده است و گمانه زنی هایی بر اجماع اعضای خبرگاه بر تغییر ریاست مجلس می رود. اگر چه هستند هنوز اشخاصی که به واسطه ارادت خاصی که به هاشمی دارند حاضر نیستد چشم از لطف هاشمی بپوشانند. مانند وقایعی که در نماز جمعه هفته گذشته اصفهان اتفاق افتاد و امام جمعه اصفهان در واکنش به شعار تعدادی از حاضران علیه هاشمی با آنان با خطاب تند صحبت کرده و آهنه را از "فضولی" در این جریانات منع کرده تا بدانجا رسید که در راهپیمایی بعد از نماز جمعه شعار مردم اصفهان "امام جمعه ما بصیرت بصیرت" شد. شاید هم واقعیت ماجرا چیز دیگری غیر از آن چه باشد که من و شما می شنویم و تحلیل کنیم و لایه های پنهان ماجرا هنوز برای خیلی ها باز نشده است. ولی آنچه به چشم می آید موجی از شعار هایی هست که در مجامع عمومی بر علیه هاشمی در حال شکل گیری است. گروهی معتقدند این شعار ها تند روی و افراط گری است و از ولایت فقیه جلو زدن است و بهتر است نباشد. اگر بنا بود علیه هاشمی حرفی باشد حضرت آقا ۲۹ خرداد ۸۸ از هاشمی حمایت نمی کرد! البته که جلو زدن از ولایت فقیه درست نیست ولی اولا حضرت آقا تاکید زیادی بر خواص بی بصیرت و زیان های ناشی از بی بصیرتی آنان دارند و داشتند . تعیین مصداق آن با شاخص های مقام معظم رهبری کار سختی نیست. دوما حمایت حضرت آقا از هاشمی در ابتدای فتنه و شروع آن بود و نمود های بی بصیرتی هاشمی عملا از بعد از ۲۹ خرداد نمود پیدا کرد. البته گروهی هم هستند که معطلند یک سوژه پیدا کنند و در آن شروع به افراط کنند و البته افراط هم چیز مناسبی نیست. در میدانی که افراط هست تدبیر و عقل جایی ندارد و راه به بیراه می رود. جای تامل اینجاست که پرداختن به مسئله هاشمی بدون توجه به منویات مقام معظم رهبری ممکن است آسیبی به شاکله نظام برساند که سران فتنه نرسانده اند و آن تفرق و تشتت نیر وهای ارزشی و حامی نظام بر سر مسائل فرعی و بی اساسی است که می شود از کنار آنها بدون تفرق هم گذشت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۸۹ ، ۰۸:۵۶
مهدی عابدی
شنبه, ۲ بهمن ۱۳۸۹، ۰۸:۵۶ ق.ظ

نقش مختار در استمرار نهضت کربلا

مختار و مختارنامه!

تاریخ صدر اسلام و دوران های مربوط به زندگی ائمه اطهار علیهم السلام سرشار از وقایع و جریانات و به دنبال آن شخصیت هایی است که معمولا در بین ما غریب و ناشناخته مانده است. سرگذشت و سیر زندگی شخصیت هایی که در جریانات تاریخ ساز نقش اول را بازی کرده اند از موضوعات مهم تاریخ بوده است و صفحات زیادی از کتب تاریخ صرف نوشتن سطوری در باب این شخصیت ها و جریانات بوده و هست. آنچه حائز اهمیت است بی انصافی هایی است که گاها بعضی تاریخ نویسان بی تقوا به هر دلیلی راجع به بعضی از شخصیت های مهم و اثر گذار داشته اند. تاریخ نویسانی که منافع خود و آیین خود را در تحریف تاریخ دیده اند و به همین دلیل دست به نوشتن مطالبی زده اند که می دانسته اند درست نبوده ولی آن را به صلاح خود و آیین خودمی دانسته اند. می دانیم که تاریخی که اکنون در دست ما است ناقلان فراوانی دارد و شاید درصد زیادی از تاریخ نویسان از اهل سنت و یا معاندان اهل بیت علیهم السلام بوده اند و در جای جای تاریخ که واقعیت را بر خلاف عقاید و مصالح خود دیده اند دست به تحریف آن زده اند. این شخصیت ها و سیره و صدق آنها در علم رجال بررسی می شود و صحت و سقم یک حدیث یا روایت با توجه به میزان اعتماد روایت کنندگان آن سنجیده می شود.

ماجرای قیام مختار ثقفی بعد از به شهادت رسیدن حضرت امام حسین علیه السلام یکی از دست ماجراهایی است که کمتر در افکار عمومی مطرح بود و زیاد مورد توجه همگان نبود ولی به واسطه تهیه سریال "مختار نامه" توسط صدا و سیما و پخش آن در رسانه ملی و همچنین سطح بالای کار و کیفیت والای آن باعث جذب مخاطبان زیادی شد به طوری که سریالی که هم اکنون در ردیف اول علاقه مندی های بینندگان تلویزیون است و همه جا از آن صحبت می شود مختار و مختار نامه است.

نکته قابل توجه و بررسی در این سریال و در کل در شخصیت مختار، گوشه هایی از سیر و سیره مختار است که نوعی شک و شبهه در ذهن بیننده القا می کند و به نوعی شخصیتی منفی از مختار در ذهن مخاطب می سازد. شخصیتی که از مختار فردی مغرور و طالب قدرت و حکومت جلوه می‌دهد که فقط بر مبنای فهم و درک خویش اقدام می‌کرده است و دیگران را حتی امام حسن علیه السلام را در مقابل خود بی‌تدبیر می‌بیند و حاضر به یاری امام حسن علیه ااسلام نمی شود. فردی که به طور مطلق نتیجه گرا بوده است و اگر در جنگی احتمال بدهد که به پیروزی نمی رسد در آن جنگ شرکت نمی کند حتی اگر امامش طلب یاری و نصرت کرده باشد و می گویند مختار قبل از حادثه کربلا در زندان ابن زیاد افتاد و اگر در زندان نمی افتاد باز هم امام حسین علیه السلام را یاری نمی کرد چون می دانست که سهم امام در این جنگ در ظاهر شکست است و یک جنگجو در جنگی که فرجام آن شکست است شرکت نمی کند!بعد از آن هم به مکه رفت و با خلیفه باطل عبدالله بن زبیر بیعت کرد و این طور وانمود می کرد که می خواهد با سپاه ابن زبیر از بنی امیه انتقام بگیرد ولی در اصل جهت به دست آوردن حکومت عراق با آل زبیر بیعت کرد. و بعد از آن که از آل زبیر در تصاحب حکومت نا امید شد به کوفه باز گشت و اینبار به بهانه و نام انتقامجویی از قاتلان حسین علیهالسلام جمعیتی از کوفه از جمله توابین را گرد خود جمع کرد و به حکومت رسید.   

 

ولی حقیقت این نیست! آنچه مسلم است این است که در کنار کتب تاریخی که به عنوان منبع ما از مطالعه تازیخ مورد بررسی قرار می گیرند مجموعه روایاتی از اهل بیت علیم السلام نیز در بیان تاریخ و جریانات و حوادث تاریخی وجود دارند که به شرط اطمینان از ناقلان و روایت کنندگان آن ها از منابع بسیار معتبر تر از کتب تاریخی به حساب می آیند. سهم بزرگی از آنچه در کتب تاریخ در باب مختار و قیام او آمده است در کتب تاریخی است که اهل سنت نگارندگان آن بوده اند. نگارندگانی که ابایی از تهمت زدن به شخصیت ها ندارند و تاریخ را به نفع خود رقم می زنند. اغلب متونی که به استناد آن ها به جنبه های منفی شخصیت مختار اشاره شده است از کتب تاریخی است که نویسندگان آن ها اهل سنت می باشند و مطمئنا تاریخی که در آن شخصیت عبد الله بن زبیر تضعیف و مختار محب علی علیه السلام و اهل بیت تقویت بشود مورد قبول این تاریخ نویسان نیست. همچنین احادیث زیادی که از نظر رجال شیعه دارای سند محکم و معتبری هستند وجود دارد که در آن ها شخصیت مختار تکریم شده است و اهل بیت علیهم السلام مختار را مدح کرده اند و او را تایید کرده اند. از جمله در روایت است که حضرت امام سجاد فرمودند ما اهل بیت به مدت 5 سال در زندگی خود خوشی ندیدیم. دود از خانه های ما بلند نمی شد( کنایه از این که از شدت مصیبت وارده غذایی برای خوردن در خانه نمی پختیم). ولی وقتی که مختار سر آن دو لعنتی (ابن زیاد و ابن سعد) برای ما فرستاد مرهمی بر دل ما شد و دیگر دود از خانه ما بلند شد. و یا روایاتی که از امام باقر و امام صادق علیهم السلام در مدح مختار وارد شده که در چندین جا فرموده اند خداوند مختار را رحمت کند که دل ما اهل بیت را با انتقام گیری ار قاتلان سید الشهدا شاد کرد. این بی انصافی در تاریخ در جاهای دیگر به چشم می خورد مثل جایی که بیان کرده اند محمد حنفیه برادر امام حسین علیه السلام بعد از شهادت ایشان و در زمان امامت سجاد علیه الیلام ادعای امامت کرد که در روایت معتبر است که شخصی از امام صادق صحت این حرف را پرسید. امام بعد از جواب ادادن به او که این حرف نادرست است به یکی از اصحاب خود فرمود من برای این حرف که این فرد بر زبان جاری ساخت 30 روز استغفار کردم! روایتی هم که می‌گویند آمده است مختار در روز قیامت در جهنم می رود و کسی او را شفاعت نمی کند و امام حسین هم بی اعتنا از او می گذرد و بعد حضرت رسول صلی الله علیه و آله که عجز و ناله مختار را می بیند  به امام حسین علیه السلام می فرمایند که از او شفاعت کنید، از جمله روایات نا معتبری است که در سلسله راویان آن چندین نفر از اهل سنت دیده می شوند. نکته پایانی اینکه در حول شخصیت مختار ابهام های زیادی با توجه به آنچه که گفته شد در تاریخ وجود دارد و آن چه هم که در فیلم مختار نامه به تصویر کشیده شده است بر اساس تاریخی است که شاید بسیاری از منابع آن نا معتبر و نا معلوم باشد.    

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۸۹ ، ۰۸:۵۶
مهدی عابدی