صاحب خانه

یادداشت ها و دست نوشته های مهدی عابدی

صاحب خانه

یادداشت ها و دست نوشته های مهدی عابدی

صاحب خانه
سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۱۱ ق.ظ

با مردم منطقی سخن بگویید!


چه کنیم تا مردم به حکومت دلگرم شوند؟

با مردم منطقی سخن بگویید! 

 

 یکی از مهمترین لازمه های حکومت اسلامی اعتماد مردم به مجموعه حکومت و کارگزاران دولتی است؛ به این معنی که مردم و رعیت از نحوه رفتار و گفتار مجموعه حکومت و عوامل آن این برداشت را در ذهن خود داشته باشند که حاکم و کارگزاران خیرخواه رعیت هستند و اگر در مدیریت جامعه قوانینی را وضع می کنند و یا در مواردی مجازات هایی را تعیین می کنند در نهایت به نفع مردم و کل جامعه هست و در آینده منافع آن برای مردم روشن خواهد شد اگرچه در آن لحظه پی به مصلحت آن نبرند یا منافع آن را به چشم خود  نبینند.

واضح است که اعتماد مردم به حکومت حاصل نمی شود مگر زمانی که:

1- حاکم و دست اندرکاران حکومت خیر خواه واقعی مردم و رعیت باشند

2- عوامل حکومتی منافع شخصی و گروهی خود را برمنافع و مصالح جامعه ترجیح ندهند

3- کارگزاران حکومتی در بیت المال خیانت نکنند و دست به چپاول و غارت بیت المال نزنند

4- مسئولین رده های مختلف حکومت اهل رانت خواری نباشند و موقعیت های ویژه را بین خود و اطرافیان خود تقسیم نکنند

5- قوانین حکومتی به نحوی باشد که حقی از مردم پایمال نشود

6- نحوه رفتار کارگزاران حکومتی با مردم در اجرای قوانین رفتاری کریمانه باشد

7- پاسخگویی کارگزاران به رعیت هنگامی که از از آن ها سوال می کنند یا توضیحی می خواهند با صبر و حوصله و احترام و منطق باشد

8- هنگامی که ماموران نظم حکومتی می خواهند عضوی از جامعه را به خاطر اشتباهش مجازات کنند همراه با اغراض شخصی و توهین نباشد و چنان چه فرد از مامور نظم علت تنبیه شدنش را پرسید با احترام و حوصله جواب دهند

9- ... 

  

 

همه این موارد به اضافه مواردی که ذکر نشده اند رفتار هایی هستند که باعث می شود اعتماد مردم و جامعه به مجموعه حکومت بیشتر شود و این اعتماد باعث همراهی مردم با نظام در بحران های احتمالی می شود. در حقیقت، پشتوانه مردمی یک نظام سرمایه ای است که باعث اقتدار و استحکام بنیان های حکومت می شود و این پشتوانه در سایه اعتماد مردم به حکومت به وجود می آید.

مشاهده خلاف هر یک از عوامل بالا در رفتار عوامل و ماموران حکومتی باعث ایجاد نوعی بددلی و بدبینی در مردم نسبت به حکومت می شود و این بد دلی هنگامی بیشتر و شدید تر می شود که مردم جایی را برای گفتن اعتراضات خود پیدا نکنند و کسی نباشید که حرف دل آن ها را بشنود، به داد آن ها برسد و حق را به حق دار برساند.

نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به عنوان تنها مدل صحیح از حکومت اسلامی است در عصر کنونی، در طول 36 سال گذشته با طی نمودن مراحل انقلاب اسلامی و تشکیل نظام اسلامی، حرکتی فزاینده به سمت مرحله تشکیل دولت اسلامی و جامعه اسلامی دارد و انشا الله با ظهور حضرت حجت (عج) تمدن فراگیر اسلامی نیز در سرتاسر جهان تشکیل خواهد شد. 

بدیهی است که موقعیت مطلوب در جمهوری اسلامی هنگامی حاصل می شود که اعتماد مردم به این نظام در بالاترین حد خود باشد؛ به این معنی که مسئولین و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی (از صدر تا ذیل) باید افرادی باشند با تقوا، با اخلاق، مدیر و مدبر که بتوانند به دور از هر گونه انحراف و فساد امور مملکت اسلامی را اداره کنند و بتوانند با مدیریت مطلوب و مطمئن خود اعتماد مردم را هر چه بیشتر به نظام جمهوری اسلامی جلب کنند.

در این بین مشاهده مواردی از عدم رعایت موارد 8 گانه ذکر شده در ابتدای این نوشتار در جمهوری اسلامی باعث ایجاد نوعی بدبینی و بددلی مردم به نظام اسلامی می شود و کارگزاران و مسئولان متخلف علاوه بر ظلمی که در حق یک فرد یا یک گروه می کنند، ظلمی دیگر در حق نظام اسلامی می کنند که نتیجه آن مخدوش شدن وجهه نظام اسلامی در بین افکار عمومی جامعه است.

اگر چه نسبت دادن رفتاراشتباه یا گفتار ناصواب یک فرد به کل نظام و حکومت، انتسابی نادرست است، ولی خواه نا خواه این گونه رفتار ها باعت این گونه نتیجه گیری ها می شود.

 

 مسلم است این موضوع امری فراگیر است؛ از بالاترین رده های مسئولیتی گرفته تا افرادی که در جایگاه های خرد مدیریت هستند؛ چه بسا میزان تاثیر عملکرد مدیران میان دستی و پایین دستی بر نگرش و دیدگاه آحاد مردم به نظام اسلامی بیشتر است؛ چرا که آن ها بیشتر از مسئولان بالا دستی در تماس و ارتباط مستقیم با مردم هستند و آن ها هستند که با مردم و جامعه حشر و نشر دارند و با آن ها برخورد و رفتار می کنند.

مثال های زیادی را می توان در این باره زد که یک اشتباه کوچک یک مسئول یا مامور حکومتی باعث ایجاد چه بد دلی هایی نسبت به نظام اسلامی شده است؛ مثال هایی که همه ما روزانه با آن ها سر و کار داریم و شاهد آن ها هستیم.

 

 

 به نظر می رسد لازم است آحاد مردم به این امر توجه ویژه داشته باشند و اولا؛ مواظبت کنند اگر در جایی مسئولیتی دارند با حسن رفتار خود با مردم باعث ایجاد دلگرمی جامعه به نظام اسلامی شوند. دوما؛ اگر جایی رفتار ناپسندی از مسئولان و ماموران منتسب به نظام اسلامی دیدند با گوشزد کردن این نکته او را از تاثیر عمل و رفتارش آگاه کنند. سوما؛ اگر در محفلی صحبت از این گونه رفتار ها شد شفاف سازی و تبیین کنند که نباید همیشه این گونه رفتار های شخصی را به اصل نظام تعمیم داد و چهارما؛ اگر به مسئولین بالا دستی ادارات و سازمان های مختلف (خصوصا آن هایی که در ارتباط بیشتری با بدنه جامعه هستند و مخصوصا آن هایی که ارتباط بیشتری با بدنه قشر تحصیل کرده و فرهنگی جامعه دارند) دسترسی دارند از آن ها این مطالبه را داشته باشند که اهتمام ویژه و جدی به این امر داشته باشند و آموزش های لازم را در این خصوص به نیروهای خود بدهند و بر عملکرد و گفتار و رفتار آن ها  به طور محسوس و نامحسوس نظارت داشته باشند.


 

 

در توضیح یکی از موارد بالا؛ از مواردی که باعث دلگرمی مردم به حکومت می شود رعایت حق مردم در قانون گذاری هاست. قانون گذاران هر مجموعه با توجه به شرایط موجود و شرایط مطلوب قوانینی را وضع می کنند که به تشخیص آن ها رعایت این قوانین باعث می شود محیط هدف از وضع موجود به وضع مطلوب برسد؛ اما باید قانون گذاران به دو نکته توجه داشته باشند: اول؛ حقوق طبیعی مردم را در این قوانین لحاظ کنند و اگر جایی متن قانون با حقوق طبیعی مردم در تعارض بود راه حلی برای آن بیندیشند. دوم؛ قانون را از حالت خشک و متعصب بدون منطق در بیاورند و در مواردی که مصلحتی که باعث تدوین یک قانون شده است لطمه ای نمی خورد در به کارگیری قانون انعطاف به خرج دهند. رعایت این موارد باعث می شود مردم نسبت به قانون و رعایت آن ترغیب شوند و آن را مفید به حال خود بدانند.

در دو هفته اخیر در اطراف خودم دو مورد دیدم که دقیقا از طرف ماموران نظم و انضباط در جامعه مواردی خلاف دو ملاحظه بالا انجام شد و برای خودم جای بسی تعجب داشت و به هیچ وجه نتوانستم آن را در خودم هضم کنم؛ چرا که هیچ منطق قابل توجهی درآن نمی دیدم و هنگامی که به خودم رجوع کردم مقداری خفیف دل زدگی از قوانین نظم ساز جاریه در خود احساس کردم.

 

 

مورد اول مربوط بود به یک برنامه رادیویی از رادیو اصفهان بود که در حال رانندگی در حال گوش کردن به آن بودم. مهمان برنامه یکی از مسئولین راهنمایی رانندگی استان بود و مجری برنامه با او درباره طرح زوج و فرد در شهر اصفهان در حال گفت و گو بود. شنوندگان تماس می گرفتند و سوالات مختلف خود را درباره این طرح می پرسیدند و میهمان برنامه هم به سوالات آن ها پاسخ می داد که عموم پاسخ ها هم منطقی و قانع کننده بود. شنونده ای تماس گرفت و گفت منزل ما در کوچه ای در خیابان شهید مطهری هست که همه کوچه های منزل ما به خیابان های طرح زوج و فرد می خورد و تنها یکی از خیابان های منتهی به کوچه ما جزء این طرح نیست که آن هم یک طرفه است و خیابان های منتهی به همین خیابان یک طرفه هم در طرح هستند و از میهمان برنامه برای مشکل خود در رفت وآمد به منزلش راه حل پرسید. مسلما این شنونده انتظار داشته است که این میهمان مسئول راه حلی منطقی به او ارائه کند و مثلا بگوید با ارائه مدارک و اسناد می توانید مجوز رفت و آمد در محدوده طرح زوج و فرد بگیرید. اما جوابی که او از میمهان برنامه شنید این بود که شما باید طوری رفت و آمد هایتان را تنظیم کنید که در ساعات محدوده طرح نیاز به رفت و آمد نداشته باشید!  مثلا سعی کنید در ساعات طرح بیمار نشوید که مجبور شوید از خانه خارج شوید یا مواظب باشید که کار فوری برایتان پیش نیاید! مجری هم پیشنهاد کرد که یه ماشین دیگه بخرید که پلاکش با ماشین اصلیتون فرق کنه و بتوانید همه روز ها رفت و آمد کنید!

به نظر شما این پاسخ چه اندازه منطقی است؟ این نوع پاسخ گفتن این شهروند را تا چه میزان نسبت به قانون و قانونمداری دلگرم می کند؟ آیا قانون گذاران این طرح فکری برای این بن بست ها ی اجرای قانون نکرده اند تا در سایه این قوانین حقی از مردم ضایع نشود؟

 

مورد دوم که برای خودم اتفاق افتاد مربوط می شود به نحوه برخورد و منطق پاسخگویی برخی مسئولین عزیز(!) حراست دانشگاه اصفهان. از درب شرقی (یا همون درب علوم پزشکی) می خواستم وارد دانشگاه شوم. البته چون برچسب ورود نداشتم قانونا حق ورود به دانشگاه با اتومبیل را نداشتم. اما سمت راست درب ورودی یک پارکینگ بزرگی راه اندازی کرده اند که اتومبیل هایی که اجازه ورود به دانشگاه را ندارند در این پارکینگ توقف کنند. پارکینگی که به این راحتی ها پر نمی شود و ظرفیت بالایی برای پارک اتومبیل ها دارد.  من هم به همین نیت وارد دانشگاه شدم و ورودی درب، مامور حراست به من گفت اجازه ورود ندارید. گفتم خب می روم داخل پارکینگ و اتومبیلم را آن جا پارک می کنم ولی باز این مامور عزیز(!) گفت که شما برچسب استفاده از پارکینگ را هم ندارید. من که بسیار تعجب کرده بودم (چون تا اون موقع نمیدونستم پارکینگ هم برچسب می خواهد) به مامور حراست گفتم خب پارکینگ که جای فراوان داره من ماشینمو پارک می کنم و تا نیم ساعت دیگه برمی گردم (چون زیاد کار نداشتم و ساختمان محل مراجعه من نزدیک پارکینگ بود) این مامور حراست باز گفت نه و شما اجازه ندارید چون برچسب ندارید! گفتم کارت دانشجویی دارم و کارتمو گرو می گذارم باز گفت نه نمی شود! گفتم خب شما جای من! من ماشینمو کجا بگذارم؟ بیرون که کنار خیابون جا نیست. فقط ایستگاه اتوبوس جا هست که اون هم بگذارم به دقیقه نکشیده برگه جریمه زیر برف پاک کنه! این مامور جوان و قانونمدار حراست هم گفت این موضوع ربطی به من نداره و مشکل شماست! (آیا این منطق یک شهروند عادی را به قانون دلگرم می کند؟)گفتم خب من دانشجوی این دانشگاهم و شما مسئول حراست این دانشگاه! وقتی قانونی را وضع می کنید باید به فکر جوانب آن هم باشید و راه حلی هم برای آن بگذارید. ولی باز هم این مامور عزیر قبول نکرد و ما را با احترام (!) تمام از دانشگاه بیرون کردند و من مجبور شدم ماشینم را در گوشه ای از همان ایستگاه اتوبوس جا دهم. شد همان که پیش بینی کردم و بعد از مراجعت من از دانشگاه به سمت ماشین این قبض جریمه 30 هزار تومانی پلیس بود که زیر برف پاک کن اتومبیل برایم دست تکان می داد. (باز هم خدا خیر بده به افسر جریمه نویس که برگه جریمه کامپیوتری نوشته بود و از توی خونه میشه اونو پرداخت کردد. وگرنه رفتن به بانک و پرداخت جریمه خودش یه معضل بزرگ بود) این هم قصه ما از گفت و گو مون با مامور عزیز حراست و منطق قابل توجه اون در مقابل من و جواب هایی که به من داد!

 

سخن به درازا کشید. مخلص کلام اینکه؛ هر حقی همراه با تکلیف است و هر تکلیفی همراه با حق! اگر مردم جامعه ما تکلیف دارند که قوانین را رعایت کنند و در قبال عدم رعایت قوانین جریمه می شوند، حق دارند که از مجریان قانون حرف منطقی بشنوند و از آن ها رفتار عاقلانه ببینند. این کمترین حقی است که مردم جامعه ما در مقابل عمل و پایبندی به قانون دارند...

یا حق/.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۳ ، ۱۰:۱۱
مهدی عابدی
چهارشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۱۱ ق.ظ

دولت تدبیر یا دولت تمدید؟!


7 ماه تمدید حاصل 7 روز مذاکره؛

دولت تدبیر یا دولت تمدید؟!

 

 توفیق در این مذاکرات نشان داد که می‌توان با رعایت همه اصول و خطوط قرمز نظام، با ارائه منطقی و مستدلِ مواضع ملت ایران و اتمام حجت برای افکار عمومی جهان، قدرت های بزرگ را نیز به احترام به حقوق ملت ایران فراخواند و گام‌های بعدی را نیز در مسیر حل و فصل نهایی اختلافات با استحکام برداشت."

 

جملات بالا عباراتی هستند که دکتر روحانی در نامه تبریک(!) به مقام معظم رهبری بعد از مذاکرات ژنو در سال 92 بیان داشتند و در آن از حقوق هسته ای ملت ایران و به رسمیت شمرده شدن آن ها و این گونه مطالب سخن گفته شده است. در آن ایام که تنور توافق ژنو داغ بود و منتقد و موافق در باره آن آن صحبت می کردند، اگر همه عالم می گفتند که در این توافق حقی از ملت ایران محترم شمرده نشده است و مفاد توافق نامه به صورتی است که توپ همیشه در زمین ما است و ما باید برای آن ها بازی کنیم (درست بر خلاف مذاکرات دکتر جلیلی)، ما غنی سازی 20 درصدی را واگذار کرده ایم و به جای آن فقط تا 5 درصد می توانیم غنی سازی کنیم، تعهد داده ایم که درصد عظیمی از منابع اورانیوم 20 درصد موجود را اکسید کنیم و .... ، آماج حملات رسانه ای دولت و طرفدارانشان بود که جبهه منتقد را هدف می گرفت و آن ها را متهم به افراطی گری، ترسو بودن و منفعت طلبی می کردند!

در آن روز اگر منتقدان می گفتند که این توافق چیزی نیست که مایه افتخار و مباهات باشد و دستاورد دیپلماسی ملت ایران به حساب نمی آید، کسی از دولتی ها این حرف را قبول نمی کرد و باز هم برچسب های نادرست به فرد منتقد زده می شد. البته نظر رهبر معظم انقلاب در این باره معلوم و واضح بود؛ ایشان به طور صریح اعلام کردند که به مذاکرات خوش بین نیستند اما تیم مذاکره کننده را از مذاکره منع نمی کنند و از آن ها در طول مذاکرات حمایت و پشتیبانی خواهند کرد (البته با رعایت اصول و خطوط قرمز نظام جمهوری اسلامی) و ایشان این حمایت را هم از تیم دیپلماسی ایران داشتند؛ ولی نگاه ایشان به مذاکرات برگ دیگری از تجربه سی و چند ساله ملت ایران در قبال استکبار آمریکا و متحدانش بود...

اما اکنون...

یک سال از آن حماسه فرزندان انقلابی ایران می گذرد و پس از ده دوره مذاکره فشرده و سخت تیم ایران با اعضای 5+1 در طول یک سال گذشته هنوز توافق جامعی که به طور عینی حقوق ملت ایران را محترم بشمارد حاصل نشده است. اگر قبول کنیم که مدت زمان یک سال برای رسیدن به یک توافق جامع بین ایران و دیگر کشورها زمان کمی نیست و می توان در طول آن و در طول 10 دور مذاکره تمام حرف ها را زد و اگرجایی شک و شبهه ای بود برطرف کرد، به نظر می رسد تمدید دوباره آن به مدت 7 ماه دیگر چیزی نیست جز اعلام بی سر و صدای شکست! در حقیقت تمدید 7 ماهه بیان این بود که این مذاکرات به توافق نهایی و جامع نخواهد رسید و این فرآیند (تمدید 7 ماهه) عملیات روانی تیم مذاکره کننده بمنظور آماده سازی افکار عمومی و مردم برای پذیرش این واقعیت خواهد بود. واضح است انتظاری که مردم ایران از تیم دیپلماسی ایران برای پیروزی در مذاکرات و رسیدن به توافق جامع و رفع کامل همه تحریم ها در ایندوره داشتند در تیر ماه 94 نخواهند داشت و شنیدن عدم توافق و شکست برای تیم مذاکره کننده و دولت در تیر 94 از آذر 93 آسان تر و کم هزینه تر خواهد بود!

حقیقت این است که ما به دولتی دل خوش شده ایم و امید رفع همه تحریم ها را از آن ها داریم که هیچ جای دنیا از آن ها عملکرد منطقی و مبتنی بر انصاف و خرد ندیده ایم! در این که تیم مذاکره کننده ایرانی با حسن نیت به پای میز مذاکره می رود و به تعهداتی که به طرف مقابل می دهد (حال چه تعهدات منطقی چه تعهد غیر منطقی! آن را این جا بررسی نمی کنیم) پایبند است شکی نیست! اما اشکال از آن جایی پیدا می شود که تعزیه گردان اصلی طرف مقابل یعنی آمریکا، در هیچ جایی از عملکرد گذشته خود در قبال دیگر ملت ها، عملی مبتنی بر انصاف و صداقت و عقل نداشته است. چرا که تصمیم گیرندگان اصلی در این گونه مسائل خود دولت مردان آمریکا نبوده و لابی های صهیونیسم کنگره برای دولت خط و نشان ترسیم می کنند. طبیعی است که این چنین مردمانی از صداقت و حسن نیت تیم ایرانی سوء استفاده می کنند و آن ها را به بهانه های واهی یک سال می چرخانند و در نهایت هم 7 ماه دیگر برای رسیدن به تفاهم سیاسی مذاکرات قبلی را تمدید می کنند!

البته ما نا امید نیستیم! امیدواریم...

امیدوار نه به این که روزی برسد که توافق نهایی حاصل شود و منافعی عاید ما شود! بلکه امیدواریم که این برهه سیاسی-بین المللی تاریخ جمهوری اسلامی ایران تجربه ای پایدار برای آیندگان شود تا مکر این دولت های مستکبر غربی و آمریکایی را بشناسند و خدای نکرده در روزی دیگر چشم امید به خیری که از این ها به ملت ایران نخواهد رسد نبندند...

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۳ ، ۱۰:۱۱
مهدی عابدی


دیده نگاری از یک شب عزاداری در بهترین هیئت دنیا؛

هیئت طراز انقلاب اسلامی 

 

 مقدمه/ یکی از مباحثی که در سال های اخیر در حوزه دین، فرهنگ و اجتماع  به آن توجه مضاعف شده، فرهنگ عزاداری و هیئت داری و مسائل پیرامون آن است. این امر به حدی در امر تربیت دینی و اجتماعی عموم مردم مهم است که رهبر معظم انقلاب به عنوان سکاندار اصلی کشتی فرهنگ و مذهب جامعه و مردم، هر سال در سالروز میلاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) در دیدار با مداحان به ترسیم باید ها و نباید ها و راهبرد های این مسیر مهم می پردازد و با بیان ابعاد مختلف این عرصه فرهنگی و گوشزد کردن انحرافات و آسیب های آن، سعی در به حداکثر رساندن بازدهی این فرصت در بین آحاد مردم دارد.


 

 متن/ همیشه در ذهنم این سوال بوده که هیئت طراز انقلاب اسلامی چه هیئتی است؟ در حقیقت، با مشاهده انواع هیئت ها در شهر های مختلف و روش های گوناگون عزاداری در هیئات، دچار یک سردرگمی نسبی می شوم و این سوال در ذهنم قوت می گیرد که واقعا هیئت خوب چه ویژگی هایی دارد؟ خوش بختانه با سخنرانی های انجام شده توسط رهبر معظم انقلاب پیرامون این موضوع در سال های اخیر و شرح و بسط آن توسط کارشناسان مختلف (چه از نظر فقهی و چه از نظر عرفی) حدود و ثغور مسئله در زمینه نظری تا حد نسبتا خوبی معلوم شده است. راهبرد ها و باید و نباید های زیادی ترسیم شده اندکه البته عملی نمودن همه این ها ممکن است کمی مشکل به نظر برسد و دست نیافتنی! ولی آن چه همیشه در مشاهداتم دنبال آن بودم بررسی میزان به کارگیری عملی این روش ها و منش ها در هیئات مختلف بوده است. در حقیقت، برایم مهم  بوده است که ببینم در هر هیئتی، به چه میزان به این باید ها و نباید ها در حیطه عمل توجه می شود! البته در هر شهری چندین هیئت فعالیت می کنند که به عنوان هیئت های برتر شناخته می شوند و مسلما برتری آن ها به این دلیل است که بسیاری از این معیار های اصیل را در عملکرد خود رعایت کرده اند؛ ولی اگر دقت وافری داشته باشیم می بینیم که ار این شهر به آن شهر و از این هیئت به آن هیئت تفاوت های بارزی در منش های هیئت داری گروه های مختلف دیده می شود.

در این رفت و آمد های ذهنی خودم بودم که به لطف خدا توفیق شد امسال در مراسم شب آخر عزاداری در حسینیه امام خمینی(ره) تهران در محضر رهبر معظم انقلاب حضور داشته باشم. گفتن و نوشتن از حال و هوای آن جا و آن چه دیدم و آن چه گذشت نا گفتنی است و فقط توصیه می کنم هر بار از این فرصت ها پیش آمد (ولو یک بار در سال)، این میهمانی معنوی بزرگ را از دست ندهید.

 

 

از همه این حرف ها که بگذریم آن چه می خواهم بگویم این است که در این مکان مقدس  همه آن ویژگی هایی که در ذهن خود راجع به یک هیئت طراز انقلاب اسلامی داشتم را به عینه دیدم. خصوصیت هایی را در هیئت داری حسینیه امام خمینی(ره) دیدم که به نظر می رسد همه آن هایی است که مطالبه خود حضرت آقا از هیئت داران است و از آنان خواسته در مراسم های خود رعایت کنند. به اختصار نکاتی که در این مراسم به نظرم قابل توجه بود را بیان می کنم:

 

 

 یک/ اولین چیزی که در مراسم حسینیه امام خمینی(ره) بیش از همه نمود داشت نظم و ترتیب مثال زدنی آن بود. وجود نظم در هر برنامه ای باعث دل خوشایندی و احساس رضایت مخاطب می شود. این امر در هیئت حسینیه امام خمینی(ره) در حد اعلا رعایت شده بود(البته فشار و تجمعات هنگام ورود به حسینیه را به حساب بی نظمی برنامه نمیگذاریم؛ چرا که این امر تا حدی اقتضای طبیعی آن مکان است و عدم رعایت نوبت و حق دیگران از سوی برخی مخاطبین نیز بر این امر می افزود)؛ سین برنامه از قبل به دقت چیده شده بود (بیان احکام قبل از اذان مغرب - اقامه نماز جماعت مغرب و عشا -قرائت قرآن - مداحی اول و قرائت دعا- سخنرانی - مداحی دوم - پذیرایی)، بین اجرای برنامه ها کمترین اتلاف وقتی وجود نداشت، مدت برنامه ها حساب شده و به نحوی بود که باعث خستگی و دلزدگی مخاطب نشود (مثلا کل سخنرانی سخنران 40 دقیقه بیشتر طول نکشید) و در کل ترتیب و چینش برنامه ها به صورتی بود که وجود برنامه ریزی حساب شده ای را در برنامه ها به طور کامل مشهود بود.

دو/ نکته حائز اهمیت دیگر این که؛ از آن جایی که درصد عظیمی از مخاطبان این هیئت از ساعت ها قبل از اذان مغرب در حسینیه حاضر می شدند، برنامه ریزان این مراسم به توصیه حضرت آقا توجه ویژه ای به این نکته داشتند که وقت شرکت کنندگان در هنگام حضور در حسینیه بدون بهره نباشد. لذا برنامه بیان احکام از حدود 40 دقیقه قبل از اذان مغرب در سین برنامه  های این مراسم گنجانده شده بود تا مستمعین با کوله باری پر تر از معارف دین از این مراسم بهره ببرند.

سه/ نکته قابل توجه دیگر در این مراسم، اهتمام خاص به نماز اول وقت بود؛ به طوری که  افراد از همان بدو ورود به حسینیه به صورت صف های نماز می نشستند و تعداد افرادی که  در ابتدا وارد حسینیه می شدند به میزان گنجایش حسینیه برای نماز جماعت بود و به محض این که اذان به پایان رسید، نماز اول وقت با شکوه هر چه تمام تر برگزار شد.


 

 

چهار/ غنای محتوایی این مراسم از نکات برجسته آن بود. مضامین اشعار حاج مهدی سماواتی مضامینی بلند و عارفانه بود. فیض قرائت دعا نصیب مستمعین گشت و سخنرانی دکتر رفیعی دارای محتوای منطقی و قابل فهم بود به طوریکه مستمع در پایان سخنرانی با گوشه ای ناچیز از ابعاد رسالت تبلیغی حضرت امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها آشنا شدند.

پنج/ مداحی پایانی مراسم (توسط برادر میثم مطیعی) نیز حداکثر معیارهای مداحی مورد نظر مقام معظم رهری را دارا بود. هم مصیبت داشت هم سینه زنی و هم استکبار ستیزی! متن مصیبت ها همه از کتب معتبر و اشعار سینه زنی هم تلفیقی از روضه و حماسه و استکبار ستیزی بود! (بشنوید + و +)

 

 

شش/ تزیینات و آراستگی ظاهری حسینیه امام خمینی (ره) از دیگر محسنات این مراسم بود. هم مقدار آن متناسب بود و زیاده روی نشده بود و هم محتوا و جملات آن حساب شده و دقیق و دارای مضامین عالی بود.

هفت/ سبک سینه زنی این مراسم یکی از بهترین الگوهای عزاداری برای هیئت ها می تواند باشد. روشی که در این هیئت دیدیم سینه زنی معمولی و سنتی به دور از هرگونه عمل خارج از عرف و سوال برانگیز بود. عموما دیده می شود که در بسیاری از هیئت ها (متاسفانه در برخی موارد هیئت هایی که خود را ولایی می دانند) از سبک هایی در سینه زنی استفاده می کنند که طبق نظرت صریح رهبر معظم انقلاب، این روش ها مطلوب ایشان نیست (روش هایی مانند هروله کردن هنگام سینه زنی، برهنه شدن  یا حسین حسین گفتن به صورت سریع و تند) و هنگامی که از علت این کار جویا می شوی استدلال های ضعیف و غیر قابل توجیه بیان می شود. استدلال هایی همچون عدم وجود جاذبه در هیئت برای جذب جوانان به این گونه مراسمات در صورت حذف این گونه موارد! واضح است که این گونه استدلال تراشی ها محلی از اعراب ندارند؛ مخصوصا برای هیئت هایی که خود را  سرباز مطیع ولایت می دانند و مسلما برای این گونه افراد خواست قلبی رهبر بیش از حکم و فتوای فقهی ایشان ارزش و اعتبار خواهد داشت.

هشت/ نکته آخری که به ذهن می رسد خصوصیتی است که مختص به هیئت های عزداری حسینیه امام خمینی (ره) نیست؛ بلکه در همه مراسمات و دیدارهایی که در این مکان مقدس برگزار می شود دیده می شود و ان هم پذیرایی خوب و ویژه از مردم است. دیدارهایی حسینیه امام خمینی (ره) را همه با پذیرایی های خوب آن می شناسند و این خصیصه در هیئت های عزاداری هم دیده شد. از بدو ورود با چایی داغ از عزاداران پذیرایی شد و در آخر مراسم هم برنج و خورشت قرمه پرگوشت آن جانی تازه به عزادارن می بخشید! (صرفا جهت اطلاع بود!)

 

به امید روزی که طراز همه هیئت های ما به هیئت طراز انقلاب اسلامی برسد. ان شاء الله

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۳ ، ۱۵:۳۳
مهدی عابدی
پنجشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۱۲ ق.ظ

فرصت طلبانی که از این آب اسیدی ماهی می گیرند!


فرصت طلبانی که از این آب اسیدی ماهی می گیرند!


اتفاقات اخیر شهر اصفهان و اسید پاشی به صورت زنان و دختران شهر، حاشیه ها زیادی در جامعه و فضای مجازی به همراه خود داشته است. اگر چه محکوم بودن این عمل چه از نظر عقل و چه از نظر شرع امری واضح و بدیهی است، برخی سخنان و تحلیل های نابجا از سوی عناصر و رسانه های معلوم الحال موجب شده است فضای فکری خاصی در جامعه در مقابل برخی ارزش های اصیل دینی و انسانی به وجود می آید. به نظر می رسد توجه نمودن به چند نکته زیر پیرامون این قضیه و حواشی آن لازم و ضروری باشد.

 

۱/ همانطور که ذکر شد، محکوم بودن این عمل زشت از نظر عقل و شرع امری مسلم و بدیهی است. هیچ قاعده دینی به هیچ مسلمانی اجازه نمی دهد جهت هرگونه عمل خداپسندانه ای شیشه اسید به دست بگیرد و در خیابان به صورت زنان و دختران بریزد. واضح است که انتساب این گونه جنایات به اعمال خداپسندانه ای همچون امر به معروف و نهی از منکر حاصل نقشه های خبیثانه رسانه های استکباری و مزدوران داخلی آن هاست.


 

۲/ القای این باور که این جنایات از طرف قشر مذهبی و حزب الهی جامعه و با نیت نهی از منکر و مبارزه با بدحجابی بوده است چیزی نیست مگر توطئه کثیف رسانه های زنجیره ای معاند و ضد انقلابی همچون کلمه و بی بی سی فارسی. این رسانه های دروغگو که تبحر کافی در گرفتن ماهی از آب گل آلود و همچنین ایجاد شایعه و موج سواری دارند ( حتما به وفور در فتنه ۸۸ و بعد از آن مشاهده کردید)  در این قضیه نیز از تبحر خود استفاده کرده و با پراکندن شایعه های مختلف موجی از مطالب کذب و خلاف حقیقت در جامعه ایرانی ایجاد کردند. از آن بدتر، رسانه های ساده لوح و بی بصیرت داخلی بودند که (عامدانه یا غیر عامدانه) تحت تاثیر این امواج قرار گرفتند و خود دامن زننده این شایعات بودند و با نوشتن عباراتی دو پهلو و کنایه ای در اخبار و گزارش های خود نقشی موثر در ترویج این ذهنیت های کاذب داشتند.


 

۳/ ماهی دیگری که صیادان مرده خوار معاند از این آب اسیدی گرفتند القای فضای نا امنی در جامعه بود. این فضا به حدی قوت گرفت که در رسانه های مجازی اظهار نظر هایی مبنی بر ترس و واهمه از بیرون رفتن خانم ها و ترس از هر صدای موتوری و اینجور مسائل بود و بین مردم می چرخید که خیابان ها خلوت شده است و هیچ کس در خیابان نیست! این موج به حدی رسید که شنیده شد در برخی دانشگاه ها دانشجویان در پی امضای طومار جهت تعطیلی یک هفته ای کلاس ها به علت عدم احساس امنیت در مسیر رفت و برگشت بودند. اگر چه با توجه به حوادث پیش آمده احساس نا امنی تا حدی معقول و منطقی به نظر می رسد، اما باید به این نکته توجه داشت که احساس امنیت در هر جامعه یکی از مهمترین سرمایه های آن جامعه است. در جامعه ایرانی هم امنیت  متاعی است که از اول انقلاب تاکنون بهای زیادی برای به دست آوردن آن پرداخت شده است. از خون هزاران شهید انقلاب و دفاع مقدس ۸ ساله گرفته  تا تمام دستگاه های امنیتی و انتظامی که در کشور و همه استان ها مشغول فعالیت هستند. این گونه اتفاقات هم حوادثی هستند که کم و بیش در همه جوامع و همه کشور ها اتفاق می افتد و همه دولت ها به نحوی با آن ها مواجه هستند. (اصلا قصد ندارم بگویم این حوادث اموری طبیعی و عادی هستند، بلکه اموری است که به هیچ وجه زیبنده جامعه اسلامی نیستند!) اما زیر سوال بردن این متاع گران بها (امنیت در جامعه) با مشاهده چند اسید پاشی حربه ای است که رسانه های معاند در پی القای آن بودند و این تصور غلط با سطحی نگری رسانه ها و بی توجهی بسیاری از ما متاسفانه رواج پیدا کرده است.


 

۴/ برگزاری تجمع در مقابل دادگستری اصفهان با عنوان مطالبه از مسئولان جهت پیگیری سریع این موضوع و شناسایی و مجازات عاملان این جنایت امری پسندیده و معقول است. مطالبه امنیت از مسئولان توسط مردم امری خوشایند است و پاسخ گویی مسئولین به مردم در این زمینه و آگاه کردن آن ها از آن چه شده است و آن چه خواهند کرد و اطمینان بخشی به آنان از وظایف مسئولین! اما این ماجرا از آن جا مورد ظن قرار می گیرد که برخی عناصر معلوم الحال با طرح برخی شعار های نامربوط، غیر حقیقی و ساختار شکنانه و شعار هایی که مردم را به یاد روز های تلخ فتنه می اندازد سعی در بهره برداری سیاسی و جناحی از این موضوع و این گونه تجمعات منطقی هستند. چه نیکوست مردم انقلابی و حق مدار حاضر در این تجمعات با طرح هر گونه شعاری که بوی کثیف فتنه بدهد مقابله کنند و نگذارند امنیت و آرامش در جمهوری اسلامی فدای فرصت طلبی برخی عناصر فرصت طلب شود.


 

۵/ همراه با اصفهان عده ای دیگر از مردم تهران امروز در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمعی در محکومیت این حوادث (اسید پاشی ها) و مطالبه پیگیری سریع موضوع داشتند. همزمانی طرح موضوع حمایت از آمرین به معروف و ناهیان از منکر در مجلس شورای اسلامی و وقوع این حوادث در اصفهان باعث شد گروهی قلیل از تجمع کنندگان امروز در تهران با نام حمایت از حقوق زنان در شعارها و پلاکاردهای خود مطالباتی مبنی بر عدم تصویب قانون در حمایت از آمرین و ناهیان داشته باشند. این گروه ظاهرا با جان و دل پذیرفته بودند که این اسید پاشی ها در اصفهان توسط ناهیان از منکر انجام شده و قرار است این طرح به تهران نیز برود و با زنان بد حجاب اینگونه برخورد شود و به همین خاطر از تصویب قانون در حمایت از امر به معروف و نهی از منکر واهمه داشتند! و یا این که تصور کرده اند اگر قانونی در حمایت از امر به معروف و نهی از منکر تصویب شد ظلم در حق زنان است و قرار است به آنان تعرضی شود! بهتر است نظریه پردازان این گونه شعار ها نگاهی دقیق و موشکافانه به فلسفه اجتماعی اسلام و قوانین و قواعد فقهی امر به معروف و نهی از منکر در جامعه داشته باشند تا دچار این گونه خطاهای محاسباتی نشوند. در حقیقت این ظلمی است که این گروه  به این فریضه الهی می کنند و این نظریه پردازان جنبش حمایت از زنان  خواسته اند تحت لوای موج ایجاد شده علیه اسید پاشی، فرصت را غنیمت شمرده و  حرف های کهنه و تکراری خود را دوباره مطرح کنند شاید خریداری پیدا کند! این محصول نامبارک دیگری بود که معاندان در پی حصول آن بودند و تا حدی آن را حاصل کردند! البته وجود عناصری معلوم الحال مانند محمد نوری زاد در این تجمع، منشاء و ریشه این گونه شعار ها را کاملا معلوم می کند.


 

۶/ سخن پایانی این که: محکوم بودن اسید پاشی در جامعه از نظر عقل و شرع امری واضح است. هیچ احدی حق ندارد به اسم نهی از منکر یا هر چیز دیگر در خیابان به دیگران آسیب برساند و در جامعه ایجاد بی انضباطی کند. در نظام مقدس جمهور اسلامی ایران جهت انجام امر به  معروف و نهی از منکر تدابیر مخصوص وضع شده است. علی رغم اینکه تذکر لسانی و فعالیت های اقناعی، ایجابی و فرهنگی وظیفه همه مردم و دستگاه های فرهنگی است، فعالیت های سلبی و برخوردی در این نظام متولیان مخصوص خود را دارد و با ضوابط و قوانین مربوط به خود انجام می شود. از طرف دیگر انتساب این گونه حرکت های غیر انسانی به نیرو های ارزشی و حزب الهی بدون وجود هیچ گونه قرینه ای برای اثبات این ادعا، خیانت رسانه ای رسانه های معاند است که باید بدان توجه نمود و به هیچ طریقی به آن دامن نزد. بعد ها معلوم خواهد شد چه کسانی و منتسب به چه جریان های مذهبی افراطی و تندرویی و با پشتیبانی چه رسانه های همسویی و در انتقام چه زخم هایی  این عملیات مخرب و خبیثانه روانی را در بین مردم مذهبی و ولایت مدار اصفهان در آستانه ماه محرم و با هدف تخریب وجهه نیروهای حزب الهی و انقلابی انجام دادند و بعد ها خواهیم دید دود این آتش در چشم چه کسانی خواهد رفت!


بازنشر در: درچه نیوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۳ ، ۱۰:۱۲
مهدی عابدی
چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۳:۳۲ ب.ظ

حرف هایی شنیدنی از جهادی ۹۲


جهادی دیگر!

حرف هایی شنیدنی از جهادی ۹۲  

لطف خداوند امسال باز شامل حال ما شد و توفیق پیدا کردیم در کنار دوستان بسیج دانشجویی دانشگاه اصفهان باری دیگر در اردوی جهادی دیگری حضور پیدا کنیم. اگر چه گفتنی ها و شنیدنی ها از یک اردوی جهادی دو هفته ای بسیار زیاد است و مجال و همت گفتن آن در این بنده حقیر و این سطور نیست، اما نگفتن حتی چند سطر ساده و خودمانی از این فرصت های عطا شدنی نیز بی لطفی بزرگی به خودمان و خاطرات و تجربه های آن است. به ذکر چند نکته دوست داشتنی، ساده و بدون حاشیه اکتفا می کنیم: 

 

                                                         لحظه حرکت از حرم الشهدای دانشگاه اصفهان 

۱/ بهتر است اولین مطلب را به تجربه ها و درس های گرفته در این اردو اختصاص دهم. بهترین بازمانده، یادگار و ثمره هر سفر و اردو، تجربه ها و درس های آن است. تجربه هایی که از هیچ جای دیگر به دست نمی آیند. بهترین تجربه من در این اردو مشاهده سبک زندگی های مختلف افراد در این اردو ۱۲ روزه بود. روز اول گفته شد: سعی کنید در این زندگی دسته جمعی ۱۲ روزه که ۳۰ نفری در کنار هم زندگی می کنیم، با مشاهده ۲۹ سبک زندگی افراد مختلف، خوبی های زندگی آن ها را فرا گیرید و اگر احیانا بدی مشاهده کردید به دوستتان هدیه دهید (عیب و نقصش را خیر خواهانه تذکر دهید) و اگر در سبک زندگی شما وجود دارد آن را حذف کنید. من هم به سهم خودم در این زندگی دسته جمعه ۱۲ روزه در کنار دوستانی که بودم درسهای زیبایی از سبک زندگی دیگران گرفتم که اگر در زندگی عادی تلاش می کردم با ۱۰ تا کتاب خواندن هم شاید کسب نمی کردم. استفاده مفید از وقت در هر لحظه را از یکی از دوستانم فرا گرفتم. صادق بودن و بیان کردن خواسته ها با صداقت را از دوست دیگر! نماز اول وقت و اهتمام به آن در هر شرایط را از دوست دیگر! با وضو بودن در هر لحظه از دوستی دیگر! شب زود خوابیدن و صبح سر حال بیدار شدن از دوستی دیگر! پرخوری نکردن در غذا و نوشابه نخوردن از دوستی دیگر! برخورد کریمانه و با متانت را از دوستی دیگر! اهتمام به حفظ احترام دیگران و تخریب نکردن شخصیت دیگران را از دوستی دیگر ! و درسهای بسیار دیگر...

۲یکی از بهترین و شیرین ترین درسهای این جهادی (اگر چه قبلا هم آن را حس کرده بودم) فهم این مطلب بود که فاصله بین حرف تا عمل چقدر زیاد است. عموما در جلسات و فعالیت هایی که هدف، برنامه ریزی روی کاغذ و حرف زدن است افراد حضور فعالانه دارند و در صحبت های خود از همه چیز صحبت می کنند. از آرمان های انقلاب اسلامی و رهبری تا عدالت خواهی و توزیع عادلانه امکانات و ثروت و تربیت نیرو و فعالیت فرهنگی مستمر و نخبه پروری و همه چیز. در حرف زدن هم خیلی شیرین و لذت بخش است و هم خیلی آسان و بدون درد سر. بر روی کاغذ آوردن هم باز خیلی شیرین و دوست داشتنی و بدون دردسرتر است. اما سختی کار در عملیاتی کردن بروز و ظهور پیدا می کند. در هنگام عملیاتی کردن اولین پاراگراف و بند از طرح نوشته شده است که سختی کار خودش را نشان می دهد و می گوید که به این سادگی ها هم نیست! نه اینکه برنامه ریزی و طرح ریزی لازمه کار نباشد. نه اینکه صحبت نکنیم و تدبیر نکنیم، بلکه این که در هنگام حرف زدن و تحلیل کردن و تبیین کردن به قسمت عملیاتی طرح نیز توجه شود و دیده شود که آیا طرح نوشته شده و حرف زده شده با واقعیت یکسان است و همخوانی دارد؟ آیا می شود با توجه به شرابط، امکانات، ابزار و نیروی انسانی موجود طرح مذکور را عملیاتی کرد و به هدف رسید؟ در این اردو هم با جان و دل احساس کردیم که فاصله بین حرف تا عمل فاصله کمی نیست که بتوان به راحتی طی کرد و بدان رسید، بلکه فاصله ای است طولانی که برای طی آن نیاز به همتی بلند و عزمی راسخ هست! (از این کلی گویی بیش از حد عذر خواهی میکنم!)

۳و اما شنیدنی سوم از جهادی 92 عرصه جدید تعریف شده در اردوی امسال بود. روستایی جدید به نام طبرک. البته نام اصلی آن دم تنگ بود ولی چون در منطقه طبرک بالا حضور داشت آن را به اسم طبرک می شناختیم. در اصل موضوع تعریف کردن عرصه جدید در یک اردوی جهادی مطالب زیادی هست که باید به طور موشکافانه تحلیل و بررسی شوند و به نتیجه درست رسید. خلاصه کلام این که در صورتی که هدف از اردوی جهادی را تاثیر گذاری عمیق و بلند مدت و نه سطحی و کوتاه مدت بر سطح فرهنگ، سبک زندگی و دینداری مردم بدانیم، تعریف عرصه جدید در یک اردوی جهادی معنایی پیدا نمی کند. این موضوع در صورتی معنا پیدا می کند که توان و نیروی انسانی یک گروه جهادی به حدی بالا باشد که بتواند هم زمان بر دو عرصه تاثیر گذاری داشته باشد و برای آن برنامه ریزی بلند مدت کند. در غیر این صورت تغییر عرصه با توجیه غلط عدم کارآمدی گروه در عرصه قبلی در زمینه فعالیت های تعریف شده و اشباع شدن روستا از فعالیت های فرهنگی، کار صحیحی نیست. بیشترین تاثیر گزاری و هدفمند بودن فعالیت ها در یک عرصه در اردوهای جهادی در حالتی است که حضور در عرصه حضوری مداوم باشد (حداقل ۵ سال) و در سیر این تداوم فعالیت ها به کمال برسند و فعالیت هر سال مکمل فعالیت های سال قبل باشند. تاثیر گزاری هر چه بیشتر، مفید بودن فعالیت ها، قاعده مند و نظام مند بودن برنامه ریزی ها و مشخص و معلوم بودن عرصه فعالیت از قبل از اردو در روستای گزستان در اردوی امسال شاهدی بر این مدعاست. حضور برای سومین سال پیاپی در روستای گزستان باعث ایجاد اعتماد نسبی بین طرفین (اهالی و جهادی ها) و پیشروی قابل توجه تر در فعالیت ها و اثر گذاری عمیق تر فعالیت های فرهنگی-مذهبی در بین اهالی روستا شده بود. از همه این ها که بگذریم حضور در روستای طبرک خاطرات زیادی برای ما داشت. قرعه به اسم ما خورد و قرار شد در این اردو در روستای طبرک حضور داشته باشم. اگر چه دلم در گزستان (عرصه اصلی و اول) و پیش اهالی و بچه های خودمان بود ولی به سوی طبرک رفتیم و روز اول جهادی را شروع کردیم. اگر بخواهم از جزییات و ریز ماوقع طبرک در روز اول (روزی به یادماندنی، سخت و نفس گیر!) بگویم سخن به درازا می کشد. ولی آن چه گفتنی است ظرفیت ها و زمینه های روستای طبرک جهت انجام فعالیت های فرهنگی-مذهبی است. روستایی با تعداد قابل توجهی نوجوان و جوان که در اثر بی توجهی ها و کم کاری ها دچار بعضی آسیب های اجتماعی شده بودند و صد البته نوجوانانی فوق العاده مهربان، با معرفت که  گاهی در برخی موارد شیطنت هایی می کردند.  البته حضور گروه جهادی در روستا نیز بی تاثیر نبود و شاهد بودیم رفتار، گفتار و نحوه برخورد بچه های روستا در روز های آخر نسبت به روز های اول به کلی تغییر کرده بود. به نحوی بود که اغلب برادران جهادی که در روز اول در روستا حضور پیدا کرده بودند قسم و آیه خوردند که ما دیگر در این روستا حضور پیدا نمی کنیم! البته آخر شب نظر چند تایی از آن ها عوض شد و روز های بعد هم آمدند و هر روز با شوق بیش تری نسبت به روز قبل حضور پیدا می کردند و همان ها تا آخر ماندند و در روز های آخر دل کندن از روستا و اهالی با صفایش  برایشان سخت شده بود. روز آخر بعد از اختتامیه اردو هم که همه جهادی ها به سمت اصفهان حرکت کرده بودند و ما در غروب غم انگیز بازفت تنهایی خود را سپری می کردیم، تنها راه رهایی از دلتنگی عمیق خود را در سرزدن به بچه های طبرک یافتیم و دیدار آخر خود را با بچه های طبرک داشتیم و  شاهد اتفاقی دیگر بودیم که نمایش دهنده حکمت خدا بود جهت  تصدیق این امر که مردمان روستای طبرک مردمان با معرفت و با صفایی هستند. یاد احسان، صادق، جعفر، اشکان، شایان، اصلان، سامان، ساسان، مهرشاد، مهرداد، میثم، محمد، رامین(مانی)، آرمان، فرزاد، ظاهر، نعمت، صابر، رحمت، عزت، ابراهیم، بیژن، یاسین، هدایت، آرش، رمضان، میلاد، مازیار، مرتضی، امید و ... به خیر!

                                     نمایی از روستای طبرک (از راست: اصلان، من، مهرشاد، ..... ، احسان) 

۴/ در تکمیل بند قبل، در نظر داشتن این نکته ضروری است که روستای طبرک با حضور یک باره و به مدت ۷ روز یک گروه جهادی تغییر و تحول چندانی پیدا نخواهد کرد. درست است که حضور ۷ روزه ما در روستا تاثیر ۷ روزه داشت ولی این تاثیر هنگامی ریشه ای و عمیق خواهد شد و هنگامی منشا اثر و تحول خواهد شد که حضور ما حضور ادامه دار و ممتد باشد و منتهی به یک حضور ۷ روزه نباشد. کار ما و فعالیت ما هنگامی ابتر نخواهد شد که همیشه به یاد طبرک و بچه های آن باشیم و برای هدایت و سعادت آنان به سهم خود برنامه ریزی داشته باشیم و با حضور خود و جلب اعتماد آنان زمینه ساز انجام فعالیتی فرهنگی-مذهبی تاثیرگذار در منطقه باشیم. امیدوارم فراموشمان نشود!

۵/ از جنبه های مهم و موکد اردوی جهادی آشنا شدن با روحیه جهادی و سرایت دادن آن به کل زندگی است. اگر این مهم در زندگی افراد شرکت کننده در یک اردوی جهادی جا باز کند ما به بیش از نیمی از اهداف یک اردوی جهادی دست پیدا کرده ایم. روح جهادی رفق است. روح جهادی صبر است. روح جهادی تحمل است. روح جهادی زندگی در شرایط سخت و در شرایطی است که همه امکانات رفاهی مهیا نباشد. روح جهادی زندگی دسته جمعی، تشکیلاتی و زندگی در سایه قاعده و نظم تشکیلات است! همه این ها روح جهادی است. اگر این ها را توانستیم در جهادی مشاهده کنیم و به هر سهمی هر چند بسیار کم در زندگی خود وارد کنیم سوغات خود را از جهادی برده ایم! اگر توانستیم در یک زندگی جهادی رفق داشته باشیم و با دیگران مدارا کنیم، اگر توانستیم در مقابل نابسامانی ها صبر کنیم و عنان از کف نبریم، اگر توانستیم در شرایط کمی سخت و عدم وجود رفاهیات اولیه (مانند حمام و دستشویی) روح زندگی را نبازیم و باز چیزی برای دلخوشی و آرام بودن خود پیدا کنیم به سهمی از روحیه جهادی دست پیدا کرده ایم!

                                                           بچه های با صفای روستای طبرک

۶" نگاه کردن از بالا ممنوع!" این یک توصیه تشکیلاتی بود که بر شیشه های مینی بوس های اردو جهادی درج شده بود. توصیه ای که عدم توجه به آن در فعالیت های تشکیلاتی موجب به وجود آمدن آسیب هایی در تشکیلات می شود. این یکی دیگر از سوغات های جهادی امسال است که بیش از قبل و ملموس تر آن را دریافت کردم.  این که در یک تشکیلات و یک مجموعه حق نداریم از جایگاه بالاتر از همه به فعالیت ها نگاه کنیم و فقط و فقط انتقاد و ایراد وارد کنیم. حق نداریم فقط در مقام یک انتقاد کننده به اردو نگاه کنیم و فقط از دیگران سوال بپرسیم و جواب طلب کنیم. و حق نداریم کوچکترین سهم و نقشی برای خود قائل نباشیم و هر چه ناقصی و ناکارآمدی در یک مجموعه مشاهده کردیم را گردن دیگران و فقط "یک نفر" بیاندازیم! تا به حال از خود پرسیده ایم من چه کار کرده ام؟ آیا من سهم خودم را به درستی انجام داده ام؟ آیا این ضعف ها و ناکارآمدی ها صرفا ناشی از از کم کاری است یا شرایط پیش بینی نشده و یا شرایط طبیعی اردو مقتضای چنین وضعیتی است؟ بدتر از همه این ها وقتی است که "من" بیایم و در تحلیل شرایط موجود هر چه بدی و ناکارآمدی می بینم بر زبان خود جاری کنم و در مقابل از گذشته دیگران هر چه خوبی و درستی هست ذکر کنم! نهایت بی انصافی است که در تحلیل و توصیف خود، هر چه بدی هست از الان بگویم و هر چی خوبی هست از قبل بگویم و یا در مقابل هر چه درستی است از خود بگویم و هر چه نادرستی از دیگران! این می شود که به زعم ما همیشه اشتباه از دیگران است! 

۷/ در یک جمع دوستانه آن چه بیش از همه اهمیت دارد حفظ روابط انسانی و رفاقت ها بین افراد است. دنیای رفاقت دنیایی عظیم و مهم است که سخن گفتن از آن مجال خاص خود را می طلبد. در یک اردوی جهادی همیشه گفته ایم و شنیده ایم که جمع ما جمعی رفاقتانه است و ما به عنوان کارمند و کارگر به اردوی جهادی نیامده ایم! پس اگر جمع اعضا در یک اردوی جهادی جمع رفاقتانه است آن چه بیش از همه اهمیت دارد حفظ رفاقت ها و رابطه ها بین جمع است. این احساس و تفکر در موقعیتی خود را بروز می دهد که بچه ها در روز آخر و هنگام برگشتن به شهر، دل کندن از یکدیگر برایشان سخت است و آن ها را باید در حالی که گریه می کنند از یکدیگر جدا کرد. از یکدیگر حلالیت می طلبند. از همدیگر شماره و ایمیل می گیرند و خلاصه جداشدنشان از یکدیگر سخت و سنگین است. این حالت در صورتی بروز پیدا می کند که در اردوی 12 روزه ما، همت افراد بر حفظ روابط دوستانه و رفاقت، احترام به یکدیگر و تکریم شخصیت های طرفین باشد. اگر غیر از این بر اردو حاکم شد هر چه به انتهای اردو نزدیک تر می شویم دلزدگی ها بیشتر می شود و لحظه شماری برای رسیدن آخر اردو بیشتر! این می شود که بچه ها روز آخر که قرار است به شهر برگردند از همه روز ها سحرخیز تر می شوند و برای رفتن لحظه شماری می کنند! اصلا صحبت از آن چه در این اردو گذشت نیست! آن چه قرار است بیان شود نکته و درسی است که خوب است به عنوان تجربه ای در ذهن ها بماند! آن چه در یک اردوی دوستانه و رفاقتانه ارجح است و اولویت دارد حفظ شخصیت ها، احترام به یکدیگر و تحکیم روابط انسانی است. در هر اردو و زندگی گروهی، بعضی باید ها و نباید ها به عنوان ضوابط و قواعد اردو ترسیم می شوند که اعضا جهت حفظ نظم و رعایت مصالح کلی، ملزم به رعایت آن می شوند. در مقابل، بعضی موقعیت ها پیش می آید که بعضی اعضا و یا گروهی از اعضا خواسته ای دارند که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در مقابل و تضاد با این قواعد و باید ها و نباید ها است. در این موقعیت ها از طرفی رعایت قواعد اردو لازم است و از طرف دیگر عدم توجه به خواسته اعضا موجب ایجاد دلخوری و احیانا کدورت می شود. در این مواقع چه باید کرد؟ به صورت موشکافانه پایبند قواعد اردو باشیم و کوچکترین توجهی به خواسته های افراد نداشته باشیم؟ و یا به جهت حفظ شخصیت اعضا و عدم ایجاد دلخوری و دلزدگی اعضا، قواعد اردو را زیر پا بگزاریم و تن به خواسته اعضا دهیم؟ در این گونه موقعیت ها با رعایت چند نکته می توان به تصمیم و رفتار صحیحی رسید. اول اینکه در یک اردو و زندگی گروهی مسئولان و دست اندر کاران ملزم هستند اعضای مجموعه را نسبت به چرایی ایجاد باید ها و نباید ها در یک زندگی گروهی توجیه کند و برای آن ها به صورت دقیق و واضح توضیح دهند که چرا در این اردو این قواعد که ممکن است در ظاهر سخت گیرانه باشد قرار داده شده است؟ ذکر مصالح کلی، آسیب هایی که قبلا بر مجموعه های دیگر عارض شده است و ذکر نمونه های تاریخی از آسیب ها و خطرات عارض شده بر همان گروه در اثر عدم رعایت قواعد اردو، در قانع کردن اعضاء به پایبندی به قواعد اردو سهم به سزایی دارند. نکته دوم این است که در موقعیت های تضاد خواسته اعضاء با قواعد اردو، در صورتی که تقاضای اعضاء تقاضایی منطقی و به حق نیست، بهترین راه حل قانع کردن جمع و پایبندی مصرانه بر قواعد اردو است. اما در صورتی که صورت تقاضای اعضاء، درخواستی به حق است و منطقی جلوه می کند و از طرفی برای راه حلی که آن ها ارائه می دهند ممنوعیتی در قواعد اردو ایجاد شده است اینجا دو نوع نحوه برخورد می توان داشت: نحوه اول برخورد این است که ما باز هم بدون توجه به خواسته اعضاء و بررسی و تبادل نظر پیرامون راه حل آن ها، مصرانه بر قواعد اردو تاکید کنیم و بدون برو برگرد "نه" بگوییم! به نظر می رسد این نحوه برخورد درستی نباشد. چرا که ذهنیتی که در بین اعضاء پیش می آید این خواهد بود که دست اندر کاران به درخواست و نیاز های اعضاء توجهی نمی کنند و این ذهنیت و طرز تفکر در یک جمع جهادی و یک جمع بر مبنای رفاقت نسبت به یکدیگر، ذهنیت خوبی نیست. اما دومین روش برخورد این است که دست اندرکاران در مواجهه با درخواست اعضاء و راه حل ارائه شده توسط آنان که در ظاهر بر خلاف قواعد اردو است، با شنیدن حرف آنان و بررسی راه حل پیشنهاد شده، در صورتی که انجام راه حل آنان ملزم به نقض قواعد اردو باشد و این نقض قاعده باعث شود مصلحتی از اردو رعایت نشود و آسیبی بر اردو عارض شود وظیفه دست اندرکاران هم چنان پایبندی بر قواعد اردو، توضیح به اعضاء درباره چرایی عدم پذیرش راه حل و ارائه راه حل جایگزین می باشد. اما در صورتی که نقض آن قاعده در یک مورد باعث نشود مصلحتی از اردو نادیده گرفته شود و آسیبی بر اردو وارد نیاید (فقط در همان مورد و نه به عنوان یک اصل همیشگی) بهتر است که دست اندرکاران به تقاضای اعضاء توجه کنند و برای احترام گذاردن به آنان و فهماندن این مطلب که تکریم شخصیت اعضاء در یک اردو بیش از همه چیز اهمیت دارد و همه این قواعد و باید ها و نباید های اردو فقط و فقط به خاطر همین اصل است (حفظ شخصیت همه افراد در اردو)، به راه حل آن ها تن دهند.

کلام خیلی طولانی و خسته کننده شد. خلاصه کلام اینکه: مواظب باشیم در مواقعی که مشکل خاصی بروز نمی کند، به بهانه رعایت و التزام به قوانین خود ساخته در اردو، با دوستان خود بد رفتاری نکنیم و باعث رنجش از یکدیگر نشویم!

۸/ و اما نکته آخر: نگاه یک جهادگر به اردوی جهادی و فعالیت های جهادی و عرصه فعالیت، یک امر مهم و حیاتی در تاثیرگزاری اردوهای جهادی است. نگاه و نظر یک جهادی به چرایی اردو های جهادی باید نگاهی صحیح و مبتنی بر واقعیت باشد. لازم و ضروری است بینش جهادیون راجع به فعالیت های جهادی، ویژگی های مناطق روستایی هدف، جنس فعالیت های جهادی، چگونگی انتخاب عرصه و برنامه ریزی فعالیت ها، نحوه بازخورد گیری و سنجش میزان تاثیر گذاری و همه آن چه که به یک اردوی جهادی مربوط می شود بینش صحیحی باشد. در این صورت است که این بینش تبدیل به یک عامل انگیزشی مثبت و یک قوت روحی بالا برای فعالیت های جهادی می شود. بینش صحیح باعث می شود ما بدانیم برای چه به جهادی میرویم؟ آیا اصلا اردوی جهادی وظیفه یک دانشجو است در حالی که وظیفه ذاتی او درس خواندن و تحقیق و پژوهش علمیست؟ چه مقدار باید منتظر تاثیر گذاری فی البداهه فعالیت های خود باشیم؟ چه وقت باید احساس کنیم فعالیت هایان تاثیری ندارند؟ تا کی باید برای حضور در روستا و بین اهالی بودن مصمم باشیم؟و ...

همه این ها سوالاتی هستند که جواب آن ها در پرتو کسب بینش صحیح و منطقی راجع به اردو های جهادی پیدا می شوند. اگر دست اندرکاران به هر دلیلی از این بُعد اردوی جهادی غافل شدند شاهد جهادیونی خواهیم بود که با انگیزه قوی و ذهنیتی بسیارآرمانی وارد اردو خواهند شد و بعد از مدتی حضور در اردو و عدم مشاهده سازگاری واقعیت با ذهنیت خود دچار نوعی سرخوردگی می شوند و حتی ممکن است اردوی جهادی را در لیست سیاه فعالیت های زندگی خود جای دهند. مشاهده رفتار هایی از قبیل عدم تاثیرگزاری فی البداهه فعالیت های فرهنگی (مانند عدم حضور اهالی در نماز جماعت ها حتی در روز های پایانی اردو) و یا عدم همکاری اهالی در فعالیت های عمرانی گروه جهادی در روستا باعث می شود ضعف بینش به همراه ناسازگاری مشاهده شده دست به دست هم دهند و توان بالایی در انگیزه منفی در جهاد اولی های اردو ایجاد کنند. خلاصه کلام اینکه: از ضروریات یک اردو است که دست اندرکاران، هم با فعل و هم با قول خود جهادیون را نسبت به زمینه های نظری همه جنبه های یک اردوی جهادی آگاه کنند و با این کار میزان بازدهی و انگیزه مثبت را در اعضاء اردو افزایش دهند.

                                                            * * *

حسن ختام:

         و جاهدو فی الله حق جهاده ***در راه خدا چنان که حق جهاد است جهاد کنید

دشمن همیشه پشت خاکریزها نیست، گاهی پنهان شده در پشت نیت ها، منیت ها، انگیزه های ناخالص و هدف های مادی...

 

پایان/.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۲ ، ۱۵:۳۲
مهدی عابدی
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۳۲ ب.ظ

انتخابات ۹۲ و چند نکته/



انتخابات ۹۲ و چند نکته


مقدمه/ با پایان یافتن انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای اسلامی شهر و روستا در ۲۴ خرداد ۹۲ و رقم خوردن حماسه سیاسی ملت بزرگ ایران در سال حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی، آن چه بیش از هر چیز دیگر در شنبه پس از انتخابات نقل محافل و مجالس شد انتخاب دکتر حسن روحانی با اکثریت مطلق آراء و در دور اول انتخابات به عنوان رییس قوه مجریه کشور در ۴ سال آینده بود. نتیجه ای که با نگاهی به تحلیل ها و نظر سنجی های متنوع قبل از انتخابات غیر قابل پیش بینی به نظر می رسید و کمتر به ذهن خطور می کرد که حسن روحانی، کاندیدای مورد تایید هاشمی رفسنجانی و کسی که با شعار اعتدال گرایی و اخلاق گرایی به میدان آمده بود با ۱۹ میلیون رای منتخب ملت ایران باشد.

آن چه بیش از هر چیز دیگر در گفت و گو ها و تحلیل ها دیده می شود بررسی چرایی شکست اصولگرایی در این انتخابات بود. هر کس به سهم خود در پی یافتن عامل (مقصر!) این نتیجه هست و بنا به موقعیتی که در آن قرار دارد وقوع این پدیده را  به نحوی تفسیر و توجیه می کند. عده ای هم با روی کار آمدن دکتر روحانی، ۴ سال آینده را سراسر بیم و وحشت و غیر قابل تحمل تفسیر می کنند و این طور وانمود می کنند که با دوباره روی کار آمدن دولتی با نگاه و بینش نزدیک به اصلاح طلبان و کارگزاران سازندگی، وضعیت کشور به ترکیبی از سالهای ۶۸ تا ۷۶ و ۷۶ تا ۸۴ تبدیل خواهد شد.

گفتنی ها در این باره زیاد است و ما به ذکر چند نکته در این باره بسنده خواهیم کرد:   

 

 

۱/ اولین نکته ای که لازم است بدان توجه شود این است که اگر چه در ظاهر نتیجه انتخابات مطلوب حامیان گفتمان مقاومت و انقلاب اسلامی نبوده است و گفتمان منتخب ملت را منطبق بر آرمان های اصیل انقلاب نمی دانند، اما باید اصل خلق حماسه سیاسی توسط ملت ایران و رای مردم به اصل جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را فراموش نکنیم و آن را به عنوان سرمایه ای دیگر از تاریخ ۳۵ ساله نظام اسلامی در ذهن ها بسپاریم.

۲/ همان طور که با تایید نتیجه نهایی انتخابات توسط وزارت کشور سیل تبریکات به منتخب ملت آغاز شد و همه و همه به ایشان تبریک گفتند شایسته نیست حامیان گفتمان انقلاب اسلامی از همان ابتدا با نگاه بد بینانه و منتظر خطا بودن به عملکرد دولت یازدهم نظر داشته باشند و حتی المقدور نگاه خوش بینانه را مد نظر قرار دهند و با توکل به خداوند و ایمان به قدرت لایزال الهی و نگاه حضرت ولی عصر(عج) بر این نظام و ملت دل به آینده بسپرند و این برهه از زمان را به عنوان نمونه ای از امتحان الهی و فرصتی جهت بازسازی فکری و علمی و ترویج و تبیین گفتمان ناب انقلاب اسلامی یاد کنند.

۳/ نگاه تکلیف محور به فعالیت ها و برنامه های انتخاباتی از مواردی است که باعث دلگرمی حامیان گفتمان انقلاب اسلامی خواهد شد. آنانی که با نگاه انجام خالصانه تکلیف در ایام قبل از انتخابات به تبلیغ گفتمان انقلاب اسلامی (به انواع روش ها) پرداختند این را برای خود نهادینه کرده اند که فقط و فقط بر اساس تکلیف الهی و نه هیچ چیز دیگر این کار را می کنند و در هر زمان و مکان دیگر هم آن چه که وظیفه و تکلیف هست را انجام خواهند داد. پر واضح است کسی که که تکلیف و وظیفه خود را شناخت و برای انجام آن تلاش و مجاهده کرد هیچ وقت نا امید و دلسرد و مایوس نمی شود و هر لحظه از اینکه به تکلیف خود عمل کرده است خرسند است. اکنون هم (مانند هر زمان دیگر)  مکلف به شناخت تکلیف و مجاهده در راه انجام ان هستیم.

۴/ و اما درباره چرایی شکست اصولگرایان در این انتخابات: به نظر می رسد چند عامل دست به دست هم داد تا باعث شود ملت ایران این بار به سمت گفتمانی از جنس غیر اصولگرایی متمایل شود. مهمترین عامل عملکرد ضعیف اصولگرایی در دو سال اخیر است. در دو سال اخیر با شدت یافتن تحریم ها و فشار های خارجی بر ملت و دولت ایران، وضعیت اقتصادی جمهوری اسلامی وارد وضعیتی بحرانی شد که این فشارها به طور طبیعی آثاری بر وضعیت معیشت مردم بر جای نهاد. اگر چه بسیاری از تحلیل گران نزدیک به دولت سهم عمده تغییر در وضعیت اقتصادی و بغرنج شدن معیشت مردم را تحریم ها و فشار های خارجی می دانند، اما با حفظ سهم تاثیر فشار های خارجی، سهم قابل توجهی از این نابسامانی ناشی از نحوه عملکرد و مدیریت تیم اقتصای دولت می باشد. آن چه باعث دلگرمی مردم می شود پاسخگویی مسئولین و نظارت بر بازار و نحوه توزیع اقلام و قیمت گذاری هاست. مردم ایران سهم مربوط به فشار خارجی را تحمل می کنند ولی آن چه که مربوط به ناکارآمدی و کم کاری کارگزاران اقتصادی دولت و رها کردن اقتصاد به حال خود و مشکلات را گردن این و آن انداختن است را نمی توانند تحمل کنند و خواهان پاسخگویی مسئولین و تلاش در مسیر رفع مشکلات هستند. چیزی که در دو سال اخیر کمتر شاهد آن بوده ایم و این باعث شد تا سهم عمده ای از مردم از جریان اصولگرایی دل زده شوند و به سمت گفتمانی بروند که غیر از این باشد. شعار های تحول و تغییر و اعتدال و رفع مشکلات دلیلی مضاف بر گرایش مردم به گفتمان اعتدال گرایی شد.

۵/ آن چه حامیان مطلق دولت از این واقعه تحلیل می کنند این است که دکتر احمدی نژاد یک اصولگرا نیست و مردمی که به اصولگرایی نه گفتند به این معنا نیست که به احمدی نژاد نه گفته باشند! در واقع چون نماینده ای از طرف دولت بین کاندیداها حضور نداشت مردم به گفتمان اعتدال گرایی پناه بردند و اگر کاندیدای دولت از صحنه رقابت حذف نمی شد از ۱۹ میلیون رای روحانی ۱۳ میلیون آن سهم کاندیدای دولت می شد. در جواب می توان گفت اگر چه دکتر احمدی نژاد خود را هیچ وقت یک اصولگرا ننامیده است اما عامه مردم (فارغ از تعریفات و تقسیمات سازمانی، تشکیلاتی و حزبی) او را در ذیل جریان اصواگرایی تعریف می کنند و عملکرد او به پای جریان اصولگرایی نوشته شده است. اعضای کابینه، معاونین و وزرای اصولگرای احمدی نژاد شاهدی بر این مدعاست. همچنین، دلیل واضح تر این ادعا (روی گردان شدن آحاد مردم از عملکرد احمدی نژاد و اصولگرایی و نه فقط اصولگرایی) عدم رای آوری مطلق لیست دولت و ستاد زنده باد بهار در انتخابات شورای شهر تهران است. اگر واقعا به ادعای سایت شبکه ایران مردم چون کاندیدای احمدی نژاد حضور نداشته است به کاندیدای اصلاح طلبان رای داده اند و هنوز به احمدی نژاد اقبال دارند چرا در انتخابات شورای شهر تهران کاندیداهای مورد تایید دکتر احمدی نژاد را برنگزیدند؟

۶/ این گفته ها به معنای نفی مطلق یکی و تایید مطلق دیگری (اصولگرایان و احمدی نژاد) نیست. به معنای نفی و نادیده گرفتن نقاط قوت و خدمات دولت دکتر احمدی نژاد و یا ارزش ها و آرمان گرایی های اصولگرایان نیست. منظور ما از بیان این گفته ها، بررسی عوامل موثر در شکست اصولگرایی است. در حقیقت هر دو در قبال یکدیگر مسئول هستند و عملکرد یکی بر دیگری نیز تاثیر می گذارد. احمدی نژاد در مقطعی با عملکرد ضعیف خود باعث بد نامی جریان اصولگرایی در بین مردم شد و جریان اصولگرایی نیز با تخریب های بی حد و مرز و اشکال وارد کردن های بی جا به احمدی نژاد باعث سر خوردگی احمدی نژاد شد و برآیند همه این ها روی هم این شد که آحاد مردم همه این ها را سر تا ته یک کرباس ببینند و در انتخابات اخیر به این گفتمان تن ندهند!

۷/  به نظر می رسد عامل موثر دیگر در شکست اصولگرایی در انتخابات اخیر، ضعف در عملکرد، موقیعت سنجی و تدبیر بزرگان اصولگرایی در موقعیت های حساس قبل از انتخابات بود. اولین ضعف و اشتباه اصلی، عدم پایبندی اعضای ائتلاف پیشرف (منهای حداد عادل) به قول و قرار و تعهدی بود که با یکدیگر بسته بودند. ضرورت داشت شخصیت هایی که هر کدام به عنوان نماد اصولگرایی شناخته می شوند بر قول و قراری که با یکدیگر و مردم بسته بودند و در چندین جا هم تاکید بر پایبندی به آن کرده بودند پایدار بمانند و نمونه ای بارز از بی اخلاقی را به نمایش نگذارند. دومین اشتباه مربوط به بزرگان و ریش سفیدان اصولگرایی بود. لازم بود آنان با مشاهده اجماع کاندیداهای رقیب (و نه دشمن!) و احساس خطر از جانب  اردوگاه رقیب (باز هم و نه دشمن!) تدبیر دیگری بیندیشند و کاندیداها را مجاب کنند تا از اصرار بر خود و حضور "من" در عرصه انتخابات اجتناب کنند. اگر در فقه ما مصلحت اندیشی و اهم و مهم و ضرورت توجه به اهم و زیر پا گذاشتن مهم در موقعیت های خاص وارد شده است، در فقه سیاسی ما هم جایی که مصلح بزرگ تر در حال فدا شدن است باید مصلحت کوچکتر را فدا کرد تا بزرگتر فدا نشود. به نظر می رسد در صورت احساس خطر شدید از طرف بزگان و معتمدان اصولگرایی و تلاش برای اجماع کاندیداهای اصولگرا و تبیین آن برای آحاد مردم، حامیان کاندیداها نیز مجاب می شدند تا در شرایط حساس تن به کاندیدای واحد دهند. البته تحلیل صحیح  شرایط کار هر کسی نبود و لازم بود بزرگان و آگاهان این کار را انجام دهند. اگر چه با تامل در آمار آرای کاندیداها می بینیم که جمع آرای سه کاندیدای اصولگرا به آرای دکتر روحانی نمی رسد اما باز جای امید بود که با اجماع و اتحاد اصولگرایی، قسمتی از آرای خاکستری دکتر روحانی به سمت کاندیدای واحد اصولگرایان سرازیر شود. تحلیل گران معتقدند از کل ۱۹ میلیون رای دکتر روحانی بیش از ۱۰ میلیون آن آرای خاکستری سوار بر موج شده می باشد.

۸/ بعضی فرصت طلبان  قرار گرفتن دکتر جلیلی به عنوان کاندیدای گفتمان مقاومت و پیشرفت در رتبه سوم آراء و رای ۴ برابری به دکتر روحانی را به عنوان عدم رای ملت ایران به مقاومت جمهوری اسلامی در برابر استکبار قلمداد می کنند. در صورتی که این یک بی انصافی بزرگ در حق ملت ایران است. ملتی که حضور خود را در صحنه های مختلف نشان داده است و این حضور نمایش دهنده رای اعتماد ملت به نظام جمهوری اسلامی و همه سیاست های استکبار ستیزانه و عزت و استقلال مدارانه نظام است هیچ گاه از حقوق مسلم و قانونی خود در برابر هیچ زور گویی چشم نمی پوشد و رای ملت به گفتمان اعتدال گرایی تنها مطالبه ملت جهت توجه هم زمان به معیشت و اقتصاد در کنار ایستادگی در برابر زور گویی مستکبران است و تشخیص اکثریت ملت در این برهه زمانی این بوده است که دکتر روحانی قادر خواهد بود این گفتمان (ایستادگی عزت مدارانه و حکمت آمیز) را با رعایت مصالح عالیه و حل مشکلات اقتصادی و معیشتی به پیش ببرد. امیدواریم دکتر روحانی و کابینه آینده او از پس قول ها و وعده های داده شده به مردم بر آیند و بتوانند اعتماد مردم به خود را حفظ کند و با حفظ عزت و اقتدار و استقلال جمهوری اسلامی در مسیر حل مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم گام های موثر ی بردارند. ان شا الله!

 

 

۹/  یکی از نکات قابل توجه در این انتخابات، ضربه نهایی برای نقش بر آب شدن توطئه تقلب برای مدعیان تقلب و فتنه گران در انتخابات ۸۸ بود. به این جمله دکتر حسن روحانی در روز ۲۵ خرداد (همان روز اعلام نتایج انتخابات یازدهم) توجه کنید: نظام مظلومی که ۴ سال پیش به اتهام جابجایی ۱۱ میلیون رای، زخم فتنه را چشید پای ۲۵۰ هزار رای بیشتر از ۵۰ درصد نامزد پیروز ایستاد. این جمله خود گویای همه ماجرا است و نیازی به توضیح و تفصیل ندارد. اما برای من هنوز رفتار و گفتار این آقایان در بعضی موقعیت ها سوال است: چرا این بزرگان در قبال فتنه و ادعای تقلب در سال ۸۸ موضع نگرفتند؟ چرا محکوم نکردند؟ چرا آقای عارف و آقای روحانی دم از آقای خاتمی می زنند و در تبلیغات خود از او به نیکی و افتخار یاد می کنند در حالی که اثبات شده است که آقای خاتمی از دامن زنندگان به فتنه بوده است؟چرا در بعضی موارد آقایان از خود رفتار و گفتار دوگانه بروز می دهند؟ امید داریم آقای دکتر روحانی به عنوان یک حقوق دان و آشنا به قانون و یک فرد اخلاق محور و منصف در بیانات و دیدگاه هایش مرزبندی خود را با فتنه اعلام کند و بیان کند که جایگاه سید محمد خاتمی را در فتنه چه جایگاهی می داند؟ گناه کسانی که در سال ۸۸ به هر نحو این زخم را به نظام اسلامی چشاندند به چه مقدار است؟ باز هم امید داریم که آقای دکتر روحانی شعار قانون گرایی خود را فراموش نکند و قول بدهد در مسیر قانون حرکت کند و قول بدهد منافع و مصالح و اصول نظام را فدای رفتار های ساختار شکنانه ای عده ای فرصت طلب که در زیر سایه چتر اعتدال و اخلاق و آزادی ایشان انجام می شود نکند. (البته آقای روحانی در موقعیت های گوناگون در مقابل فتنه مواضع مناسب اتخاذ کرده اند اما سوال ما اعلام موضع صریح نسبت به اشخاص و بازیگران اصلی فتنه و در زمانی که همه ملت منتظر اتخاذ موضع از طرف شخصیت های نظام بوده اند است.)  ان شا الله/. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۵:۳۲
مهدی عابدی
دوشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۳:۳۲ ب.ظ

گفتمان سازندگی و غفلت از ارزش های اصیل انقلاب اسلامی


بازخوانی یک گفتمان/

گفتمان سازندگی و غفلت از ارزش های اصیل انقلاب اسلامی

 

مقدمه

اتمام مهلت ثبت نام داوطلبین ریاست جمهوری و معلوم شدن آرایش نسبی جریانات و احزاب سیاسی حاضر در انتخابات، فضای انتخاباتی جامعه را وارد مرحله جدیدی کرده است. اتفاقات و رفت و آمد های انجام شده در ستاد انتخابات کشور در ۵ روز مقرر جهت ثبت نام و نام نویسی های این چند روز و علی الخصوص ساعات پایانی روز آخر، بسیاری از معادلات، پیش بینی ها و تحلیل های قبلی را به کلی تغییر داد و محللان و مفسران سیاسی را با شرایط جدیدی رو به رو کرده است.

آن چه بیش از همه مایه تعجب و توجه ناظران سیاسی گشت حضور دوباره علی اکبر هاشمی رفسنجانی در وزارت کشور در ساعات پایانی روز آخر ثبت نام جهت حضور در  عرصه انتخابات بود. سن زیاد این سیاست مدار کهنه کار، شکست گفتمانی او در مصاف با گفتمان انقلاب اسلامی در سال ۸۴ و همچنین سابقه ۸ سال سکانداری قوه مجریه کشور در سالهای دهه ۷۰ از عواملی بود که باعث می شد انتظار کمتری نسبت به حضور او در این عرصه وجود داشته باشد. اما آن چه در برابر دیدگان همه ظاهر گشت، حضور هاشمی رفسنجانی در وزارت کشور جهت ثبت نام و اعلام رسمی حضور در کارزار انتخاباتی ۹۲ در مصاف با رقیبان جدید و البته متفاوت تر از سال ۸۴ بود.

با توجه به تعدد و تنوع افراد حاضر در صحنه، آن چه در برهه کنونی از فضای سیاسی کشور لازم است تحلیل گفتمانی کاندیداها و بررسی سابقه و عملکرد آنان در دوره های گذشته بوده است. امری که منجر به ایجاد شناخت صحیح و منصفانه ای از افراد حاضر و در نهایت رسیدن به گزینه اصلح خواهد شد. البته در میان همه افراد حاضر در صحنه، تنها شخصیت دارای سابقه ریاست جمهوری و گفتمان تجربه شده، هاشمی رفسنجانی است که این سابقه، امر شناخت آینده او را تا حدی بر ما آسان می کند چرا که کارنامه ای ۸ ساله از عملکرد و دیدگاه های او در پیش روی چشمان همگان قرار دارد.

 

 

 متن

دیدار های هر ساله مقام معظم رهبری با هیئت دولت در هفته دولت، حاوی نکات و مطالبی است که نشان دهنده نقاط قوت و ضعف و در کل آسیب شناسی و قوت شناسی عملکرد دولت ها در فعالیت های انجام گرفته در کشور است. این دیدار ها عموما با ارائه مطالبی مهم و اساسی حول مسائل اصلی و زیر بنایی و احیانا بیان نقاط ضعف و آسیب های مجموعه اجرایی کشور همراه است.

در این نوشتار قصد داریم با بازخوانی بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با رییس جمهور و هیئت دولت وقت در هفته دولت سال ۷۵ که آخرین دیدار هیئت دولت هاشمی رفسنجانی با رهبر معظم انقلاب بوده است بپردازیم. یقینا مطالب مطرح شده در این دیدار به سبب آن که پایان ۸ ساله دولت سازندگی محسوب می شود عصاره ای از نقاط ضعف و قوت این گفتمان و دولت بوده است و ما را تا حد زیادی با مولفه ها، آسیب ها و چالش های آن آشنا خواهد کرد.

 

شزایط و نیازمندی های کشور در دوران پس از دفاع مقدس

آغاز فعالیت دولت اول هاشمی رفسنجانی در سال 68 مصادف بود با پشت سر گذاشتن چندین واقعه و رخداد مهم از جمله رحلت بنیانگذار انقلاب اسلامی و همچنین پایان یافتن جنگ تحمیلی و آغاز دوران جدیدی از تاریخ انقلاب اسلامی که نیازمندی های ویژه ای را می طلبید. از جمله نیازمندی های قابل توجه، ثبات و انسجام سیاسی و یک دستی و اتحاد ملت ایران در آغازین سال های ولایت مقام معظم رهبری و همچنین تلاش ویژه و چند برابر نظام اسلامی و دولت وقت جهت آبادانی و سازندگی کشور و جبران ویرانی ها و نایسامانی های زیر بنایی بعد از دفاع مقدس 8 ساله بوده است. در این راستا، یکی از اساس ترین وظایف دولت اول هاشمی رفسنجانی از بدو شروع، اقدامات زیر بنایی جهت عمران  و ابادانی کشور بوده است. رهبر معظم انقلاب در آخرین دیدار خود با هیئت دولت هاشمی رفسنجانی در سال 75 ضمن اشاره به این نکته، از فعالیت و دستاوردهای دولت در این زمینه تقدیر می کنند و در مجموع عملکرد آن را در این زمینه مثبت ارزیابی می کنند:

 " اساسیترین مطلبى که در این هفته و در این جلسه ما، خوب است گفته شود  این هنر بزرگى است که دولت جمهورى اسلامى و مسؤولان کشور، در خروج از معضلات و مضایق دوران بعد از جنگ، توانستند نشان دهند. کار بسیار بزرگى در این زمینه انجام شد و در جریان است. "

در این بیانات، مقام معظم رهبری با اشاره به ویرانی های به وجود آمده در اثر جنگ تحمیلی و همچنین خسارت هایی که منجر به از دست رفتن جوانان ما شد، هنر انقلاب را حفظ حرکت نظام در 8 سال دفاع مقدس دانستند و موفقیت دولت هاشمی در انجام امور زیر بنایی و سازندگی جهت عمران و آبادی کشور را تقدیر و تحسین کردند.

 

" در طول این مدّتِ چند سالى که ما بعد از جنگ مى‌گذرانیم، خوشبختانه دولت موفّق شده است در این زمینه، کارهاى بزرگى را انجام دهد که حقیقتاً مى‌توان این را امروز گفت که یک زیر ساخت مستحکم اقتصادى، در کشور به وجود آمده است"

آن چه در آن دوران نمود زیادی داشت فعالیت مستمر و تلاشگرانه دولت وقت در جهت آبادانی و سازندگی کشور بوده است که رهبر معظم انقلاب با تاکید ویژه بر جایگاه این امر در ثبات سیاسی و ثبات بین المللی، وجود مستمرانه آن را در حرکت همیشگی انقلاب و دولت های بعدی لازم و ضروری می دانند:

" وقتى که در یک کشور، توسعه سازندگى و زیرساختهاى اقتصادى، صحیح و مستحکم بنا مى‌شود و وقتى که حرکت سازندگى در کشور - به معناى واقعى کلمه - به وجود مى‌آید؛ کشور از اعتلاى سیاسى هم در داخل و خارج برخوردار مى‌شود"

" آنچه که من به عنوان اوّلین توصیه، مى‌خواهم روى آن تکیه کنم، این است که نگذارید این حرکتِ تلاش و فعّالیت سازندگى و کار زیر بنایى، در این دوره انتقالى‌اى که ما در پیش داریم، متزلزل شود. نگذارید این حرکت سازنده، حتّى اندکى دچار فتور و سستى شود. بایستى با قوّت و قدرت، ادامه پیدا کند"

 

توسعه و سازندگی+ارزش های اصیل: دو ضرورت نظام اسلامی

رهبر معظم انقلاب در سخنرانی مذکور، بعد از تایید کلیت امر سازندگی و آبادانی انجام شده در دو دولت بعد از جنگ بر این نکته تاکید می کنند که در کلیت حرکت نظام اسلامی دو امرتوسعه و سازندگی و ارزش های اصیل هر دو با یکدیگر مورد نیاز و ضروری هستند و نظراتی که در باب پذیرش یکی و طرد دیگری بیان می شوند نظرات  صحیحی نیستند.

 

ضرورتی ضروری تر از توسعه و سازندگی

ایشان در ادامه با تاکید مجدد بر همراهی ارزش ها با توسعه و سازندگی، عدم این امر را موجب به هدف و مقصود نرسیدن امر توسعه و سازندگی بیان می کنند و آن را امری بیهوده تلقی می کنند.

" لیکن در تمام این مراحل(توسعه و سازندگی)، بایستى آن ارزشهاى معنوى، در نظر باشد؛ که اگر نباشد، آن وقت این سازندگى، به آن مقصودى که شما از آن دارید، نخواهد رسید و نخواهد توانست آن نظام الهى و قدرت سازندگى اسلام و دین و قدرت اداره یک ملت و یک کشور به وسیله احکام الهى را معرفى کند و نشان دهد."

در حقیقت، رهبر معظم انقلاب با مطرح کردن این بحث در آخرین دیدار خود با دولت و کارگزاران گفتمان سازندگی، به بازبینی و گوشزد کردن نقاط ضعف و آسیب های این حرکت 8 ساله می پردازند. آسیب هایی که خواسته یا ناخواسته در اثر متد فکری و هدف گذاری کارگزاران دولتی و سیاستمداران وقت در حاشیه انجام امور آبادانی حاصل شده است و طعم خوش و شیرین سازندگی و آبادانی را برای نظام و انقلاب و مردم تلخ کرده است.

 

اصلی ترین آسیب گفتمان سازندگی، غفلت از ارزش ها

آسیب اصلی گفتمان 8 ساله سازندگی و توسعه، غفلت از ارزش ها و آرمان های متعالی انقلاب و نظام اسلامی بود. امری که نتیجه طبیعی نگاه و تفکر تکنوکرات مآبانه کارگزاران و مسئولان امر در جریان کشور داری و انجام امور زیر بنایی بوده است. سیاستی که در آن صرفا پیش رفت و سازندگی و آبادانی هدف دولت ها می شود و نیل به ارزش های انقلاب و نظام در راس امور قرار نمی گیرد و به عنوان خط و مشی در نظر گرفته نمی شود. به طور یقین، نتیجه  8 سال حرکت در این مسیر سازندگی، فاصله ای زیاد بین وضع موجود و وضعیت آرمانی انقلاب اسلامی خواهد بود.

 ما در تمام این کار بزرگى که برعهده داریم - در مراحل گوناگون آن - بایستى از اهداف وارزشهاى متعالى نظام اسلامى، یک لحظه غفلت نکنیم. اگر کارِ سازنده ما، با غفلت از آن اهداف انجام گیرد، خوف انحراف این کار از آن اهداف وجود دارد. چون ما انسان و بشریم؛ اگر اندکى غفلت کنیم، ممکن است از «صراط مستقیم»، به سمت چپ و راست منحرف شویم.

 

مقام معظم رهبری در تبیین این امر، با تمثیل نظام اسلامی به یک انسان نوجوان که برای خلقت او یک هدف متعالی در نظر گرفته شده است، نیاز های مادی این انسان (همچون خوراک-ورزش-تفریح و...) را اجزاء لازم برای پیشرفت او می داند به شرطی که هدف اصلی از این امور فراموش نشود و در نتیجه  هر نوع تامین نیازی که مانع رسیدن او به اهداف عالی خلقت خود شود را بر ضرر و خلاف مصلحت او بر می شمرد. در حرکت و رشد رو به جلوی نظام اسلامی هم وضعیت به همین منوال خواهد بود. کشاورزی، تولید، ساخت کارخانه، صنایع و ...همه از اجزا و لوازم پیشرفت و حرکت رو به رشد نظام اسلامی هستند ولی نباید ذره ای از آمان ها و اهداف اصیل انقلاب اسلامی غفلت شود و در جریان این امور از خط اصلی منحرف شویم. در صورتی که ما اهداف و آرمان های انقلاب اسلامی را بشناسیم، هر حرکت و اقدامی را به بهانه سازندگی و آبادانی انجام نمی دهیم مگر آن که با اهداف و آرمان های اصیل انقلاب و نظام اسلامی هم راستا و همم جهت باشند.

خط اصیل و منش صحیح حرکت در نظام اسلامی، التزام و توجه به هر دو بعد و تلاش در راستای سازندگی و پیشرفت زیر بنایی و همچنین توجه به ارزش های معنوی و انقلابی است. این دو لازم و ملزوم یکدیگرند و توجه به یکی بدون دیگری مانع از حرکت به سمت نظام اسلامی مقتدر و توانمند خواهد شد.

" بعضیها وقتى که راجع به توسعه و سازندگى حرف زده مى‌شود، مى‌گویند: سراغ ارزشهابروید. کأنّه مسأله سازندگى و توسعه مادّى و اقتصادى کشور، در درجه کمى از اهمیت قرار دارد. این طور از ارزشها اسم آورده مى‌شود که گویا مسأله ساختن کشور، در درجه بعد قرار دارد و اهمیتى ندارد. نقطه مقابل، وقتى که صحبت از ارزشها مى‌شود، بعضى مى‌گویند: ما بایستى مملکت را بسازیم. اگر مملکت ساخته نشود، ارزشها را نمى‌توانیم در دنیا معرفى کنیم. این دو حرف، هر دو درست است؛ یعنى هیچ یک از این دو حرف، در واقع ردّ حرف دیگرى نیست. کشور باید از تمام ابعاد مختلف، ساخته شود. یعنى شما هر کدام، متصدّى بخشى از بخشهاى کشور هستید، تلاش زیادى هم مى‌کنید و این تلاشها، بایستى باز هم حتّى مضاعف شود و ان‌شاءاللَّه با قوّت و قدرت، این حرکتهایى که شما شروع کرده‌اید و بعضاً به نتایج خوبى هم رسیده است، به نتایج نهایى برسد؛ لیکن در تمام این مراحل، بایستى آن ارزشهاى معنوى در نظر باشد؛ که اگر نباشد، آن وقت این سازندگى، به آن مقصودى که شما از آن دارید، نخواهد رسید و نخواهد توانست آن نظام الهى و قدرت سازندگى اسلام و دین و قدرت اداره یک ملت و یک کشور به وسیله احکام الهى را معرفى کند و نشان دهد.

 

آن چه تاریخ از دوران حاکمیت تفکر سازندگی بر کشور حکایت می کند فاصله گرفتن دست اندرکاران و سیاست غالب امر از آرمان های انقلاب اسلامی بوده است. نتیجه و محصول طبیعی این تفکر توسعه طلبانه و تکنوکرات مآبانه آفات و آسیب هایی است که در دوران 8 سال حاکمیت سازنگی بر نظام اسلامی وارد شد که به چند مورد آن اشاره خواهیم کرد.

 

 

 

در گفتمان سازندگی کدام یک از ارزش ها و آرمان های انقلاب مورد غفلت واقع شد؟

 

الف) حس اعتماد به نفس: اولین نکته ای که رهبر معظم انقلاب در باب ارزش های مغفول مانده در دوران سازندگی بیان می کنند حس اعتماد به نفس در بین عناصر اجرایی و مسئولان کشور است. عزت، اعتماد به نفس و تکیه داشتن بر توان خودی و نیروی بومی از اصیل ترین ارزش های انقلاب اسلامی است که در دوران سازندگی با تفکر توسعه و آبادانی خالی از هدف، منجر به الگو برداری بی قید و شرط از مدل ها و تحلیل های بیگانه  و "انجام دادن هر چه آن ها برای رسیدن به توسعه و ابادانی انجام دادند" شد. این موضوع منحصر به بحث سازندگی و آبادانی نمی شود و شامل عرصه های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی هم می باشد. یادگیری و علم آموزی از دیگران بد نیست ولی آن چه مذموم است پیروی بی قید و شرط از مدل ها و نسخه های بیگانه بدون توجه به نیاز ها و شرایط و فرهنگ بومی است.

" ... یکى مسأله اعتماد به نفس مدیران و مسؤولان کشور است. این، یک ارزش اساسى انقلاب ماست؛ که اگر این نباشد، به نظر من پایه‌هاى سازندگى کشور متزلزل خواهد شد. در تمام مسؤولانى که در بخشهاى مختلف کشور، مشغول تلاش و کار هستند، باید این روح اعتماد به نفس و این فکر که جمهورى اسلامى و ملت ایران و عناصر خودىِ این کشور، قادر هستند کشور را به بالاترین حدّ اعتلاى مورد نیاز و خواستش برسانند، تقویت شود. "

 

ب) مشارکت مردم در فعالیتهای کشور: مشارکت و همراهی مردم در فعالیت ها و امور نظام جمهوری اسلامی یکی از آرمان ها و اهدف نظام اسلامی بوده و هست. مشارکتی که نمود آن در عرصه های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و دیگر زمینه ها بارز می شود و موجب قوام و انسجام نظام اسلامی و فاصله گرفتن از ایجاد شکاف طبقاتی در جامعه و لایه های مردم خواهد شد.

تاثیر بیشتر این امر در زمینه اقتصادی خواهد بود به صورتی که اگر شریان های اقتصادی یک کشور منحصر به قشر محدوی از مردم باشد و دیگران از همراهی و مشارکت در آن بی نصیب باشند نتیجه آن علاوه بر ایجاد یاس و نا امیدی، حاصل شدن ثروت ها و منافع کلان و باد آورده برای عده ای و درماندن در اولیات زندگی برای عده دیگر خواهد شد. سیاست های مشارکت مردم در مسائل اقتصادی باید به گونه ای باشند که نتیجه آن عدالت اجتماعی و بهره مندی عموم مردم از منافع اقتصادی باشد. چیزی که خلاف آن را در دولت سازندگی شاهد بوده ایم و حاصل اقتصاد سرمایه داری مولد سازندگی چیزی جز غنی تر شدن ثروتمندان و فقیر تر شدن مستمندان نبوده است.

در گفتمانی که با پوشش های قانونی راه را برای گسترش سرمایه داری از بین برنده عدالت اجتماعی باز می کند فقر هیچ گاه ریشه کن نخواهد شد و گفتمان سازندگی گفتمانی بود که در دل خود چنینی فرزندی پروش داد و با مهیا کردن زمینه های قانونی سرمایه داری غیر عدالت محور، با واگذار کردن شریان های اقتصادی به چند گروه سرمایه دار زمینه ترویج فقر و شکاف طبقاتی را در سال های دهه 70  مهیا کرد.

" تا وقتى کسانى در کشور وجود دارند که مى‌توانند از موجودیهاى کشور، سودها وبهره‌هاى بى‌حساب و کلان ببرند و ظاهرش این است که مثلاً در صورتهاى قانونى هممعامله و اجاره و مقاطعه‌کارى و واسطه‌گرى مى‌کنند - یعنى على‌الظّاهر شکل لباسقانونى دارد؛ اگر چه ممکن است باطنش هم بى‌قانونى باشد - بدون شک، فقر در کشور،ریشه‌کن نخواهد شد. "

 

ج) عدالت اجتماعی و پرهیز از ایجاد شکاف طبقاتی: مشکلات اقتصادی و ایجاد شکاف طبقاتی مهمترین زاییده دوران سازندگی و تفکر توسعه محور است. چیزی که فشار و محنت اصلی آن بر قشر زحمت کش جامعه وارد می آید و هر چه از آن می گذرد بیشتر فاصله گرفتن غنی و فقیر حاصل می شود. رهبر معظم انقلاب با ذکر چند مورد از مسائلی که در زمینه اقتصادی در دوران توسعه بر نظام اسلامی تحمیل شد، انجام اصلاحات اقتصادی و رسیدگی و علاج آن (هر چند علاج های کوتاه مدت و میان مدت) را از دولتمردان خواستار شدند و بهانه حل این مسائل در دراز مدت را بهانه ای غیر قابل قبول بیان کردند. چرا که ممکن است آنان که الان در حال له شدن در زیر چرخ های توسعه توسعه گران بودند دیگر به زمانی که آنان فکر می کردند مشکلات حل خواهد شد نرسند!

" چون در دوره سازندگى، بخشى از معایب اقتصادى به طور طبیعى هست. در همه جا هم همین طور بوده است. تورّم زیاد مى‌شود و قدرت خرید، در بسیارى از مردم کم مى‌گردد. بایدان‌شاءاللَّه براى حلّ این مشکلات اقتصادى به معناى خاص در کشور، تلاش مضاعفى دردولت انجام شود. مسأله تورّم، باید به شکلى حل شود. قدرت پول ملى، بایستى به تدبیرِهر چه تمامتر، با دنبال گیرى و تلاش هر چه بیشتر، تأمین شود. البته امیدوار هستیم که ان‌شاءاللَّه آن روزى که نتایج کارهاى شما بیشتر ظاهر شود و این کارهاى زیربنایى به نتایج برسد، همین طور هم شود، در دراز مدت، این طور خواهد شد؛ لیکن نمى‌شود منتظر ماند و از راههاى علاجى که در کوتاه مدت و میان مدّت مى‌تواند دنبال شود، نباید غافل شد. همین ارزش پول ملى، کلید حلّ بسیارى از مشکلات کشور است و این ضعف قدرت خرید در طبقات پایین مردم و عدم توانایى آنها بر تأمین نیازهاى زندگیشان، ناشى از این قضیه است، که ان‌شاءاللَّه باید تلاش مضاعفى براى اینها انجام گیرد. "

 

 

 

آیا در دهه 90 گفتمان سازندگی گفتمانی قابل قبول است؟

حال در دهه 90 و در سی و پنجمین سال از عمر با برکت انقلاب اسلامی گفتمانی از جنس گفتمان سازندگی بر مردم عرضه شده است تا بار دیگر خود را در عرصه انتخاب مردم قرار دهد. به نظر نمی رسد آن چه از دل این تفکر در سال های دهه 70 بیرون آمد با آن چه قرار است عرضه شود تفاوت چندانی داشته باشد. گفتمانی که حاصل آن دور شدن از ارزش های اصیل انقلاب اسلامی خواهد بود و باز خاطرات تلخ دوران سازندگی را در ذهن قشر کثیری از مردم ی که آن دوران را تجربه کرده اند تکرار خواهد کرد. به نظر می رسد انتخاب مردم در سال 92،  با تجربه ای که از انواع طرز تفکر و طرز مدیریت ها در دولتهای چند سال گذشته پیدا کرده اند، چیزی جز گفتمان اصیل انقلاب اسلامی خالی از حاشیه ها و انحرافات نخواهد بود.

 

پایان مطلب/.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۵:۳۲
مهدی عابدی
جمعه, ۲ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۳۲ ب.ظ

گفتاری در باب چرایی علم / علم چرا حادث شد؟


گفتاری در باب چرایی علم

علم چرا حادث شد؟

 

مقدمه

گفتار حاضر ارائه مطلبی است بسیار مختصر و جزیی پیرامون موضوع چرایی علم! همان طور که برای هر مقوله ای که قرار است به طور دقیق و متقن مورد بررسی قرار گیرد و شناخته شود سه حوزه معرفتی چیستی، چرایی، و چگونگی تعریف می شود و با توجه به این سه رکن به سمت شناخت و بررسی موضوع می رویم، در موضوع علم هم این سه ساحت تعریف می شوند و با توجه به مولفه های این سه ساحت به سمت کند و کاو علم قدم بر می داریم.

نکته لازم به توجه ویژه، تبیین درست و صحیح سه ساحت ذکر شده در یک موضوع است. چیستی و چرایی و چگونگی یک موضوع عموما مطالبی هستند که با یکدیگر جا به جا می شوند و به جای یکدیگر به کار می روند. در بحث چیستی به کسب شناخت حول ذات و وجود یک ماهیت و موضوع می پردازیم. در ساحت چرایی به دلایل و الزامات و باید های وقوع این موضوع و عنوان توجه می کنیم و در بحث چگونگی به روش ها و منش ها و متد های رسیدن به این ذات و وجود و موضوع پرداخته می شود.(با این تعاریف باید بگوییم مطالب ارائه شده در پست های قبلی این وبلاگ با عنوان چیستی علم که به بررسی روش ها علمی و ایرادات وارد بر آن می پردازد بیشتر مربوط به چگونگی علم باشد تا چیستی علم!)

 در این گفتار قصد داریم به بعضی مطالب حول چرایی پدید آمدن علم و بررسی جنبه های الزامی که بشر را به این سمت کشاند تا به دنبال علم و کشف حقیقت و این جور مسائل برود بپردازیم. ریشه و محور های مطالب خلاصه ای است از مباحث ارائه شده توسط استادم دکتر سید مجتبی مستجاب الدعواتی، استادی که نحوه تدرس فیزیک او کمی با همه اساتید دیگر تفاوت دارد و به قول خود ایشان حرف هایی را که هیچ جای دیگر به ما نمی زنند را برای ما می گوید! صحبت هایی که به قول ایشان ابتدا و انتهای درس خواندن ما است و در این سیر آموزشی ما زحمت کشیده اند و ابتدا و انتهای دروس ما  را حذف کرده اند و آن چه نصیب ما شده است تعدادی مسئله فیزیکی و حل ریاضی این هاست که به ما آموزش می دهند! در دوره کارشناسی چندین درس را با ایشان گذراندم (از جمله تاریخ علم و فلسفه علم) و البته در آن روزگار چیزی غیر از آن چه الان در سر دارم در سر داشتم و در دنیای دیگری بودم. اکنون باز نصیب شد تا در درسی که با ایشان داریم در قسمت هایی از کلاس مطالبی را که دیگران برای ما نمی گویند را بگوید که البته این مباحث نیز جزیی از درس اصلی ما هستند و در فهم بهتر درس و ترسیم نقشه کلی راه به ما کمک می کنند! مبحثی که ارائه  می شود خلاصه ای است از صحبت یک ساعته دکتر مستجاب الدعواتی در باب موضوع چرایی علم در اولین جلسه حلقه مطالعاتی فیزیک و فلسفه در همایشگاه ابوریحان گروه فیزیک دانشگاه اصفهان در روز سه شنبه تاریخ  ۲۴ بهمن ماه ۱۳۹۱:

 

متن:

 

یکی از سوالاتی که بشر در ابتدای شروع مطالعه هر علمی از خود می تواند بپرسد این است که اصلا علم چرا حادث شد؟ منشا و خاستگاه اصلی روی آوردن بشر به علم و کشف حقایق چه بود؟ چه چیزی در نهاد بشر وجود داشت که از همان ابتدای سیر تاریخی علم به این سمت کشیده شد تا از پیرامون خود و آن چه می گذرد "سر در بیاورد" و قوانین و رابطه های بین آن ها را کشف کند و آن را به صورت مدون و قانون مند بیان کند؟ آیا منشا این حرکت مختص انسان است و یا در بقیه موجودات نیز این خاستگاه وجود دارد و آن ها نیز در پی کشف حقیقت هستند و برای رسیدن به آن تلاش می کنند؟ آیا سیر تاریخی علم در قرن های گذشته نیز با این منشا و خاستگاه پیشرفته است یا عامل حرکت بشر به گسترش بیشتر علم دچار دگرگونی و تحول شده است؟

مجموعه جواب به این سوالات و سوالاتی از این قبیل مطالبی هستند که می توانند تا حدودی راز و رمز های حرکت چند صد ساله بشر در مسیر علم و کشف حقایق را روشن نماید.

ابتدا اشاره ای کوتاه می کنیم به مفهوم علم و در ادامه به بررسی اجمالی فرضیه های موجود در باب چرایی علم می پردازیم.


 

 

علم چیست؟ فهم چیست؟

از اساسی ترین سوالاتی که در ابتدای گفتگو حول چرایی علم مطرح می شود این است که اصلا علم چیست؟ چه وقت ما می گوییم به یک مفهوم یا به یک حقیقت علم پیدا کرده ایم؟ طی چه فرآیند ذهنی و چه نوع نتیجه گیری حالت "دانستن" برای ما حاصل می شود؟ چه موقع می گوییم "فهمیدم"؟ در فرآیندن "فهمیدن" چه ارتباطی بین دانسته ها و ندانسته های ما ایجاد می شود؟ این سوالات و سوالاتی از این قبیل مواردی هستند که در صورت پاسخ به آن ها می توانیم درک نسبتا قابل قبولی از فرآیند "دانستن" و "فهمیدن" پیدا کنیم.

در پاسخ به این سوالات این طور می توان بیان کرد که انسان در ذهن خود دارای تعداد بسیار زیادی از نظریه ها و احکام مورد قبول است که آن ها را به عنوان اصول غیر قابل تردید پذیرفته است. انسان در هر فعالیت روزانه و در هر تصمیم گیری و هر قضاوت و حکم کردن راجع به پدیده های اطراف خود با توجه به این احکام و اصول پذیرفته شده موجود در ذهن اقدام می کند. این یکی از مسلمات و روزمره ترین اتفاقاتی است که برای هر کدام از ما می افتد. به عنوان مثالی جهت تقریب به ذهن، تصور کنید در خیابان در حال عبور از مکانی هستید. به طور اتفاقی یکی از دوستان خود را می بینید که در حال انجام کاری است که از او اصلا انتظار نمی رود. مثلا یکی از دوستان با شخصیت و تحصیل کرده شما در حال دعوا و منازعه با یک راننده تاکسی بر سر باقی مانده کرایه خود است. شما تعجب می کنید و برایتان باورش سخت است که می بینید فلان دوست شما در حال این چنین برخوردی بر سر یک مسئله جزیی و پیش پا افتاده است. در این مثال قضاوت، موضع گیری و پیش بینی ابتدایی شما درباره رفتار دوستتان بنا بر اصول و احکام موجود در ذهن، رفتاری غیر از آن چه مشاهده کردید بوده است و شما با دیدن آن چه مشاهده کردید تعجب کردید و شاید با خود گفتید این رفتار از او بعید است. حال شما فرض کنید همین اتفاق برای شخصی تحصیل کرده و دارای جایگاه بالای اجتماعی که شما اصلا او را نمی شناسید بیافتد. مطمئنا برایتان هیچ جای تعجبی نیست و با دیدن این صحنه اصلا تعجب نمی کنید. چون اصلا حکم و اصلی پذیرفته شده در ذهن شما راجع به این شخص وجود نداشته است که بخواهد رفتار فعلی او با اصول پذیرفته شده در ذهن شما مغایرت داشته باشد.

در فرآیند علم و دانستن و فهمیدن قصه ای به همین صورت وجود دارد. در ذهن همه ما با توجه به رشته و زمینه ای که در آن فعالیت می کنیم یک سری از اصول و احکام پذیرفته شده وجود دارد (که البته این اصول ممکن است صحیح یا غلط باشند.) مشاهده گر با مشاهده یک پدیده و موضوع خارجی سعی در تطبیق آن چه مشاهده کرده است با اصول ذهنی خود می کند. اگر از ابتدا این انطباق وجود داشته باشد و بدون هیچ تلاش قابل توجه ذهنی این انطباق برای مشاهده گر محرز باشد فرآیند فهم واقعیت خارجی امری بدیهی و مسلم است و او قضیه را به راحتی فهمیده است. اگر قبلا این کار انجام نشده باشد و یا فهم پدیده بدون تلاش قابل توجه امکان پذیر نباشد، مشاهده گر با مشاهده واقعیت خارجی سعی در تطبیق آن با اصول ذهنی خود می کند. در صورتی که این انطباق انجام شد و تناقض و تضادی بین اصول ذهنی مشاهده گر و واقعیت خارجی وجود نداشت مشاهده گر  می گوید "فهمیدم!" و فرایند دانستن اتفاق می افتد. شق سومی هم هست که مشاهده گر هر چه تلاش می کند نمی تواند انطباقی بین آن چه می بیند و آن چه می داند ایجاد کند و اینجاست که پی می برد که نقصی در دانسته های او وجود دارد و اصول ذهنی قبول شده او همیشه صحیح نیستند. چرا که واقعیت خارجی واقعیت دارد و اشکال از دانسته های ماست. همین تضاد ها و عدم پاسخگویی ها است که منجر به تلاش ذهنی مضاعف و قابل توجه جهت بهبود یافتن اصول اولیه ذهنی و احیانا پیشرفت و گسترش آنها می شود.

در مقابل نیز فردی را تصور کنید که با ذهن خالی از اصول و احکام پذیرفته شده به یک پدیده خارجی مشاهده کند. برای او هیچ فرقی نمی کند که چه اتفاقی می افتد و ترتیب وقابع و نتایج آن به چه صورت است چرا که او هیچ اصل اولیه پذیرفته شده ای راجع به این موضوع در ذهن خود ندارد که بخواهد پدیده را با آن تطبیق دهد و در نتیجه هیچ تفاوتی برای او ندارد که این اتفاق بیافتد یا آن اتفاق! (شاعری را تصور کنید که در یک آزمایشگاه فیزیک در آزمایشی می بیند که با قرار گرفتن اتم در میدان مغتاطیسی ‌‌‌‌‌‌‌خارجی، ترازهای انرژیش از هم جدا می شوند. چه می گوید؟) این است که می گویند "ذهن خالی هیچ سوالی ندارد!"

با توجه به توضیحات ارائه شده در پاسخ به سوال اساسی اول، در ادامه به بحث پیرامون نظریه های موجود در باب چرایی علم می پردازیم:   

 


کنجکاوی

درباره علل و چراهای حدوث علم و تلاش بشر برای کشف حقیقت، گروه های مختلف نظرات گوناگونی ارائه داده اند. اولین گروه از صاحب نظران معتقدند که دلیل اصلی حدوث علم و تلاش بشر برای فهم حقیقت جهان پیرامون خود چیزی جز کنجکاوی بشر نبوده است. انسان از وقتی پای به این جهان گذاشت و به پیرامون خود نگاه کرد پدیده ها ی مختلفی را مشاهده کرد که هر کدام نقشی در طبیعت دارند. باران را دید. خورشید را دید. وزش باد را احساس کرد و از سرما و گرما احساس ناراحتی کرد. ذهن جویای حقیقت و کنجکاو بشر این سوال برایش به وجود آمد که چرا خورشید می تابد؟ چرا تابش خورشید ما را گرم می کند؟ چرا در زمان هایی از سال باران بر سر ما می ریزد و چرا مدت زمانی احساس سرما می کنیم و مدت زمانی احساس گرما؟ با گذشت زمان و مشاهده هر چه بیشتر از فرآیند های پیرامون بشر این سوالات در ذهن او بیشتر و بیشتر شد و او را به جایی رساند که برای التیام این سوالات و یافتن پاسخی برای آن ها دست به کشف حقیقت بزند و تلاش کند برای هر پدیده ای دلیلی"بتراشد" و "سناریویی" برای آن بنویسد. اگر چه این سناریو ها در ابتدای کار بسیار ابتدایی بودند و از استدلالی قوی بر نمی آمدند ولی می توانستند به خوبی نقش مسکنی را بازی کنند که این درد حقیقت جویی بشر را تا حدودی التیام می بخشد!

 

 رفع نیاز

دومین گروه از صاحب نظران معتقدند که اگر چه بشر به خاطر کنجکاو بودن به سراغ فهم طبیعت رفت، اما این، دلیل اصلی نیست و آن چه به عنوان عامل اصلی تلاش بشر برای فهم طبیعت برشمرده می شود رفع نیاز های بشر است. بشر از بدو زندگی خود همراه با نیاز هایی بوده است که عمده همت و فرصت او جهت رفع این نیازهایش سپری می شده است. نیازهایی همچون خوراک، پوشاک، مسکن، آسایش، امنیت و... مواردی هستند که تکاپوی وسیعی از بشر برای تامین آن ها صرف شده است. (البته در این مورد حرفی از نیاز های روحی و فکری همچون نیاز به دانستن نمی زنیم چون در این صورت مورد اول را (همان نیاز به رفع کنجکاوی) نیز باید به عنوان موردی از این گروه عنوان کرد!) انسان دریافت که منبع رفع این نیاز ها چیزی نیست جز آن چه در اطرف او هست. باید به نحوی نیاز به خوراک را از گیاهان و حیوانات تامین کرد. نیاز به پوشاک را از نوع دیگری از گیاهان و نیاز به مسکن را با استفاده از ابزار طبیعی مهیا کرد. جهت تامین نیاز های انسان راه حلی وجود ندارد مگر شناخت طبیعت و سازوکار آن و تلاش جهت خلاقیت و نوآوری در استفاده بهتر و بهینه از آن! اگر ما توانستیم فرآیند تحولات طبیعی را بشناسیم و از خواص و ویژگی های آنها سر در بیاوریم می توان از همه اجزا آن به نحو مطلوب استفاده کرد. ارائه مثال در این زمینه کار سختی نیست. در زندگی روز مره ما با نگاهی دقیق تر می توانیم موارد زیادی از این مفهوم را پیدا کنیم. در قرون و دهه های اخیر هم تلاش در جهت تامین نوعی جدید از نیاز های بشر با استفاده از ابزارهای طبیعی و فناوری های علمی نقش اصلی و گسترده ای در فرآیند پیشرفت و توسعه علم داشته است.

 

پیش بینی آینده

اما گروه سوم معتقدند که شاید دو مورد ذکر شده عواملی موثر در شکل گیری و پیشرفت علم بوده باشند، اما تلاش انسان برای پیش بینی آینده عامل اصلی در این فرآیند بوده است! بشر بعد از مدتی زندگی فهمید که پدیده های در طبیعت ممکن است به او ضرر برساند و نوعیترس از طبیعت در او به وجود آمد. مشاهده ابر و طوفان و سیلاب و هر چیزی از طبیعت که زندگی او را مورد تهدید قرار می داد باعث ایجاد ترس در بشر شد و او برای پیش بینی حرکت و رفتار طبیعت در آینده و تدارک دیدن اقدامات و برخورد های احتمالی با آن، به این فکر افتاد که بنشیند و راز و رمز رفتار طبیعت را کشف کند و بفهمد که کی قرار است چه اتفاقی بیافتد و این همان شد که به عنوان منشایی از شروع تاریخ علم به حساب آمد و بشر قدم به قدم به پیش رفت تا توانست تا سر حد نیاز در این زمینه قوانین و اسلوب های طبیعت را کشف کند. 

 

خاستگاه اصلی علم چیست؟

این سه نظر، عمده دلایلی هستند که به عنوان خاستگاه شروع فرآیند گسترش علم ذکر می شوند. اگر چه هر کدام از این ها می توانند به عنوان قسمتی از چرایی علم مطرح شوند، اما دلیل و چرایی اصلی علم چیزی نیست جز نوعی گرایش و تمایل در سرشت بشر به نامسرشت وحدت گرا که باعث می شود بشر ورای از نیاز و ترس و کنجکاوی نیز همچنان به تولید و گسترش علم ادامه دهد تا در نهایت بتواند به نوعی پاسخی منطقی و رضایت بخش به این نیاز سرشتی خود دست یابد.


سرشت وحدت گرا چیست؟

برای تبیین ماهیت سرشت وحدت گرای بشر، ابتدا لازم است در چند جمله و به صورت خلاصه و کوتاه توضیحی در باب چگونگی روش های علمی و شیوه های توسعه علم در دوره های آغازین تاریخ علم داده شود. بنا بر یکی از نظریه های رایج، شروع فرآیند تولید و گسترش علم مشاهده بوده است. بشر ابتدایی با مشاهده اطراف خود و با توجه به پیش زمینه های موجود در ذهن خود، به دنبال تولید و بسط نظریه های علمی رفت تا بتواند این مشاهدات اطراف خود را توجیه کند.(علت اینکه چرا بشر به دنبال این کار می رود، چیزی است که در این گفتار به دنبال پاسخ دادن به آن هستیم). تاریخ علم بشر چیزی نبوده است جز همین فرآیند مشاهده و تولید نظریه و یا به قولی داستان نویسی علمی!

داستان نویسی بدین معنی که بشر برای هر مشاهده خود داستانی نوشت (یا به قولی نظریه علمی تولید کرد) و انتظار داشت این داستانی که نوشته است بتواند همه مشاهدات او را توجیه کند و همه چیز واقعیت و داستان او با هم جور در بیاید. تا وقتی که این انتظار بشر از داستان نوشته شده توسط او برآورده  می شد این چنین برداشت می کرد که همه چیز عالم کشف شده است و چیزی برای اضافه کردن به این نمانده است.

به عنوان مثال در قرن گالیله و نیوتن که مکانیک نیوتنی به بالاترین حد پیشرفت خود رسید و قادر بود تمام حرکت های مکانیکی و استاتیکی طبیعت و حرکات اجرام آسمانی را توجیه کند، دانشمندان فکر می کردند که به انتهای علم رسیده اند و چیزی دیگر برای کشف کردن نمانده است. این طرز تلقی ادامه داشت تا وقتی که پدیده هایی مشاهده شد که با مکانیک نیوتنی قابل توجیه و تعمیم نبود و دانشمندان را متوجه این موضوع کرد که نظریه علمی آنان (یا داستانی که برای طبیعت نوشته اند) کامل و جامع نیست و هنوز پدیده هایی وجود دارند که نمی توانند با نظریه خود آن را توجیه و تفسیر کنند. مشاهده این پدیده های ناسازگار و تلنگری که دانشمندان خوردند آغاز فصل جدیدی از پیشرفت علم و نظریه های علمی (همان داستان سرایی) بود که به پیدایش مکانیک کوانتومی منجر شد. (البته ظاهرا در قرن کنونی هم برخی دانشمندان معتقدند مکانیک کوانتومی همه پدیده ها را توجیه و تفسیر می کند و به آخر خط علم رسیده اند!) 

 خلاصه حرکت علمی بشر داستان سرایی و تولید داستان جهت توجیه پدیده های اطراف بوده است. یک داستان علمی تا وقتی معتبر بوده است که بشر را برای توجیه و تفسیر پدیده ها راضی نگه دارد و به محض اولین نارسایی و ناکار آمدی داستان علمی موجود، بشر به دنبال ترمیم و توسعه آن می رفته است که نتیجه آن شده است پیشرفت نظریه های علمی در رشته ها و حوزه های گوناگون علمی!

فرآیند علاقه بشر به در دست داشتن داستانی علمی که همه چیز را توجیه و تفسیر کند تا جایی ادامه پیدا گرد که قدم از حوزه یک رشته و یک موضوع تخصصی پا فراتر نهاد و بشر در آرزوی خود دنبال داستانی علمی بود که بتواند همه طبیعت و همه حوزه های مطالعاتی و همه جوانب خلقت را یکجا توضیح دهد. بشر علاقه داشت به نظریه ای دست پیدا کند که تا حد ممکن از کثرت ها و چند تا یی ها به سمت وحدت و یکتایی حرکت کند. این همان چیزی است که از آن با عنوان سرشت وحدت گرا تعبیر می شود. طبق این میل ذاتی، بشر همیشه دنبال یک چیز بوده است که بتواند همه چیز و همه علوم را توضیح دهد و در عین حال با همه چیز سازگار باشد. این بود که بعد از فرآیند توسعه و پیشرفت علم در زمینه ها و  رشته های گوناگون، بشر به دنبال این رفت تا بتواند ارتباطی بین این حوزه ها و رشته ها پیدا کند و آن ها را به نوعی به هم مرتبط کند. پیدایش رشته هایی جدید با عنوان رشته های بین رشته ای گواهی بر این ادعاست. رشته هایی که زمینه مطالعاتی آنان موضوع و شاخه ای است که دو زمینه که در ظاهر هیچ گونه ارتباطی به یکدیگر ندارند را به هم مربوط می کند (مثل همین رشته فیزیک و فلسفه!)

با این توضیحات ارائه شده می توان این گونه نتیجه گرفت که طبق سرشت وحدت گرای بشر،  همیشه این تمایل در انسان بوده است که در توصیف و تفسیر طبیعت به داستانی واحد برسد تا بتواند تحت وحدت طبیعت را تفسیر کند و این به عنوان عامل و چرای اصلی حرکت علمی بشر بوده است و بشر امروز هم چنان به این سمت در حال حرکت است و به نظر می رسد رسیدن به چنین نظریه جهان شمول یگانه ای که در سایه آن کل گیتی قابل تحلیل باشد جز با پشتوانه متافیزیکی که قائل به خالق واحد و مدبر باشد امکان پذیر نخواهد بود.

 

 

 

 

آخرین نکته: دانشمندان مسلمان و نظریه وحدت در علوم

به عنوان آخرین نکته توجهی به نظر و رویکرد دانشمندان مسلمان نسبت به این موضوع در قرون سوم و چهارم و قرون اخیر خالی از لطف نیست: " در بینش اسلامی و نگاه اسلام به علم، قبل از تدوین علم جدید، مطالعه طبیعت هم جهات متافیزیکی را در برداشت هم جنبه های فیزیکی را و رشته های مختلف دانش به سان شاخه های درختی بودند که ریشه آن متافیزیک بود. در بینش اسلامی همه رشته های مختلف علم حائز اهمیت هستند. بخشی از دانش ما از طریق وحی و توسط پیامبران به ما رسیده است و بقیه از طریق مشاهدات و تعقل و شهود حاصل شده است. اما واژه علم برای همه آن ها به کار می رود؛ چه علم ناشی از وحی و چه علم مکتسب! از نظر اسلام هیچ شاخه ای از دانش بالذات غیر مطبوع نیست. زیرا دانش حکم نور را دارد و لذا همواره مطبوع است و به دلایل عرضی است که بعضی از شاخه های دانش غیر مفید و نا مطبوع به حساب می آیند. به عبارت دیگر در مقام کاربرد است که بعضی دانش ها به این دلیل که عمدتا وسیله شرَ واقع می شوند غیر مفید یا نامطبوع به حساب می آیند. اما همه دانش های مفید را می توان دینی تلقی کرد و طبقه بندی دانش به دینی و غیر دینی صحیح نیست. به همین دلیل بود که علمای مسلمان در دوران درخشان تمدن اسلامی یک نگرش کل نگرانه و وحدانی به شاخه های مختلف علم داشتند و از دیدگاه آن ها رشته های مختلف دانش ادامه مطالعات دینی به حساب می آمد.

دلیل اینکه بعضی از دانشمندان مسلمان به کسب علوم طبیعی و ریاضی پرداختند و در آن از سرآمدان روزگار خود شدند این بود که از نظر آن ها این علوم به شناخت آیات آفاقی و انفسی پروردگار کمک می کند و در واقع هر یک از آن ها بعدی از ابعاد صنع الهی را به ما می نمایاند. بنابر این علوم مختلف از یکدیگر گسسته نیستند بلکه یک وحدت ارگانیک دارند. اندیشه وحدت خالق و انسجام عالم خلقت اصل حاکم بر علوم و فنون اسلامی است. هنر اسلامی، ارجاع وحدت به کثرت را نشان می دهد و علم اسلامی وحدت تدبیر را در عالم خلقت نمایانگر  می سازد. با این بینش بود که متفکران مسلمان علوم طبیعت را جدای از دین تلقی نمی کردند و به دنبال طرح هایی بودند که با آن ها بتوان کل جهان خلقت را توضیح داد و با این بینش بود که دنبال نتایج زود رس نبودند و حتی علومی را که در زمان خودشان فواید علمی و مادی بر آن ها مترتب نمی شد مورد توجه قرار می دادند. " *

 

پایان/.

عبارات داخل گیومه برگرفته از کتاب از علم سکولار تا علم دینی به قلم دکتر مهدی گلشنی می باشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۲ ، ۱۵:۳۲
مهدی عابدی


حرف هایی برای شنیدن

هندسه مطالعه!

  

ضرورت مغفول!

یکی از ضرورت های فراموش شده در زندگی جوان امروزی کتاب و کتابخوانی است. ضرورتی که اگر چه به طور کامل از برنامه روز مره زندگی ما حذف نشده است ولی آن اهمیت و توجهی که شایسته و بایسته آن است به آن نمی شود. توجهی که در برنامه های ما به کتاب می شود در حد یک برنامه تفننی و سر گرمی است و چیری است که اگر وفت و فرصتی شد به آن می پردازیم و اگر پولی اضافه آمد کتابی می خریم!


 

اما..

اما به حتم و یقین یکی از بزرگترین نیاز های معنوی و روحی انسان معاصر و انسان طالب حقیقت و کشف واقعیت مطالعه و خواندن کتب گوناگون و آگاهی از نظرات و عقاید و تجارب دیگران و سرنوشت و حکایات گذشتگان است. بنا به علاقه و دغدغه هر فرد و ویژگی های شخصیتی و فکری افراد گوناگون، زمینه های مطالعاتی افراد نیز متفاوت است. اما آن چه که مهم است جدای از درک ضرورت مطالعه و قائل شدن به جایگاه ویژه آن در زندگی و برنامه های روزانه، گم نکردن راه اصلی در مسیر مطالعه و به ورطه گمراهی نرفتن در سیر مطالعه است! چه بسا کتاب هایی که از روی جهل و ندانستن به سمت مطالعه آن ها می رویم و  عاید آن چیزی نیست جز یک گمراهی طولانی مدت و یا لااقل هدر رفتن عمر و سرمایه!

لازمه یک مطالعه خوب و مفید اولا: توجه ویژه به جایگاه و تاثیر آن در زندگیست ثانیا: یافتن راه اصلی و انتخاب سیر مناسب در مسیر اصلی است و ثالثا: اجتناب از لغزشگاه هایی است که به مانند تغذیه هایی هستند که برای مصرف کننده آن حکم سم مهلک را دارند!

آن چه در ادامه می آید فراز هایی حکیمانه از بیانات رهبر معظم انقلاب در باب کتاب و کتابخوانی است که در تاریخ ۲۹ تیر ماه ۱۳۹۰ در دیدار جمعی از فعالان حوزه کتاب و کتابداری ایراد شده است:

 (حاشیه: در عجبم چرا موضوعاتی که آقا راجع به اونها صحبت می کنن و به عنوان یه مطالبه عمومی مطرح می کنن فقط یه مدت به صورت موج سهمگین سر زبون ها میفته و همه دم از اون میزنن و بعد فراموش میشه؟ مثل همین مطالعه!)

 


جاى کتاب را هیچ چیزى نمی گیرد

هرچه ما پیش برویم، احتیاج ما به کتاب بیشتر خواهد شد. این که کسى تصور کند با پدید آمدن وسائل ارتباط جمعىِ جدید و نوظهور، کتاب منزوى خواهد شد، خطاست. کتاب روزبه‌روز در جامعه‌ى بشرى اهمیت بیشترى پیدا میکند. ابزارهاى نوظهور مهمترین هنرشان این است که مضمون کتابها و محتواى کتابها و خود کتابها را راحت و آسان منتقل کنند. جاى کتاب را هیچ چیزى نمیگیرد.


به کتاب بایستى اهتمام ورزید

یک نکته این است که ما اگر درصدد هم‌افزائى آحاد خودمان، از لحاظ فکر و تجربه و ذوق و هنر هستیم، بایستى ارتباط خودمان را با کتاب بیشتر کنیم. کتاب مجموعه‌اى است از محصولات یک فکر، یک اندیشه، یک ذوق، یک هنر؛ مجموعه‌اى است از یافته‌هاى یک یا چند انسان. ما خیلى باید مغتنم بشمریم که از محصول فکر آحاد گوناگون بشر استفاده کنیم؛ این کارى است که کتاب به ما تقدیم میکند، هدیه میکند؛ این هدیه‌ى کتاب به ماست. لذا کتاب یک پدیده و یک موجود ذى‌قیمت است؛ همیشه اینجور بوده است، در آینده هم همین جور خواهد بود. لذاست که به کتاب بایستى اهتمام ورزید.


اهتمام به کتاب، اهتمام به کتابخوانى است

اهتمام به کتاب در واقع قوامش به اهتمام به کتابخوانى است. در جامعه باید سنت کتابخوانى رواج پیدا کند. فایده‌ى سوادآموزى این است. اثر حرکت و نهضتى که در کشورها براى ریشه‌کن کردن بیسوادى انجام میگیرد، عبارت است از همین، که بتوانند از این مجموعه‌ى عرضه‌کننده‌ى فکر و ذوق و استعدادِ دیگران استفاده کنند؛ این بدون کتابخوانى امکان‌پذیر نیست.

 

پرخسارت‌ترین تنبلى‌ها، تنبلى در خواندن کتاب است

 به گمان من یکى از بدترین و پرخسارت‌ترین تنبلى‌ها، تنبلى در خواندن کتاب است. هرچه هم انسان به این تنبلى میدان بدهد، بیشتر میشود. کتابخوانى باید در جامعه ترویج شود؛ و این کار بر عهده‌ى همه‌ى دستگاه‌هائى است که در این زمینه مسئولند؛ از مدارس ابتدائى بگیرید تا دستگاه‌هاى ارتباط‌جمعى، تا صدا و سیما، تا وسائل تبلیغاتى گوناگون.


با تبلیغات، کتاب خوانى همه‌گیر شود

یکى از کارهاى بزرگ و مهم در سطح جامعه این است که تبلیغات کتابخوانى همه‌گیر شود. ما امروز مى‌بینیم براى کالاهاى کم‌اهمیت که تأثیرى هم در زندگى انسانها ندارند، صاحبانش تبلیغات رنگینِ عجیب و غریبى را متصدى میشوند، مباشر میشوند؛ دستگاه‌هاى ارتباط‌جمعى، مطبوعات، صدا و سیما آنها را پخش میکنند؛ در حالى که آن محصولات هیچ ضرورتى ندارند، هیچ لزومى ندارند، یک چیز اضافى در زندگى هستند؛ گاهى بودنشان مفید است، گاهى بودنشان حتّى مفید هم نیست؛ شاید مضر هم هست. محصولى با عظمت کتاب، با ارزش کتاب، درخور این است که تبلیغ بشود؛ تشویق بشوند کسانى که میتوانند کتاب را بخوانند؛ این را ما باید به صورت عادت در بیاوریم.

 

کتاب را بخرید براى خواندن، نه براى تزئین اتاق!

 ما در کشورمان، در جامعه‌ى خودمان، از واقعیتى که در این زمینه وجود دارد، راضى نیستیم. بله، درست است؛ امروز حجم کتابهائى که تولید میشود، با گذشته خیلى تفاوت کرده است؛ گاهى چند برابر کتاب منتشر میشود، یا تیراژ کتابها بالا میرود؛ لیکن این کافى نیست؛ اینها براى کشور ما خیلى کم است. باید جورى بشود که در سبد کالاى مصرفى خانواده‌ها، کتاب یک سهم قابل قبولى پیدا کند و کتاب را بخرند براى خواندن، نه براى تزئین اتاق کتابخانه و نشان دادن به این و آن!

 

ذهن را عادت دهید به نظم در مطالعه

 یکى از کارهاى مهم این است که ما ذهن را عادت بدهیم به نظم در مطالعه. گاهى مراجعه‌ى به یک کتاب اگر در جاى خود قرار بگیرد؛ یعنى قبل از این کتاب، کتابهاى دیگرى که متناسب با این موضوع است، خوانده شده باشد، بعد این کتاب مطالعه شود، تأثیر بمراتب بیشتر و عمیق‌ترى خواهد داشت از این که این کتاب بدون ملاحظه‌ى آنچه که مرتبط با آن است، دیده شده باشد. خب، این راهنمائى میخواهد.

 

ذهن را به فعالیت در مواجهه‌ى با کتاب عادت دهید

بعضى از ذهنها اهل کتابند؛ منتها کتاب آسان، کتابى که احتیاج به فکر کردن نداشته باشد. عیبى ندارد، این هم کتاب خواندن است، نفى نمیکنیم؛ اما بهتر از این شیوه‌ى کتابخوانى، این است که انسان در مجموعه‌ى کتابخوانىِ خود بتواند بیامیزد کتاب آسان را - فرض کنید رمان را، خاطره را، کتابهاى تاریخى آسان را - با کتابهائى که احتیاج دارد به فکر کردن، مطالعه کردن؛ این نوع کتابها را باید وارد مقوله‌ى کتابخوانى کرد. ذهن را عادت بدهیم به این که اهل تأمل باشد، اهل تدقیق باشد؛ ذهن کار کند، در مواجهه‌ى با کتاب فعالیت کند؛ این احتیاج دارد به راهنمائى.


سیر مطالعاتی، ضرورتی برای شروع مطالعه است

یکى از چیزهائى که ما امروز خیلى احتیاج داریم، برنامه‌هاى مطالعاتى براى قشرهاى مختلف است. بارها اتفاق مى‌افتد که جوانها را، نوجوانها را به کتابخوانى تشویق میکنیم؛ مراجعه میکنند، میگویند آقا چه بخوانیم؟ این سؤال یک جواب ندارد؛ احتمالاً جوابهاى متعددى دارد. مجموعه‌ى متصدیان امر کتاب - چه در وزارت ارشاد، چه در مجموعه‌ى کتابخانه‌ها - روى این مسئله باید کار جدى بکنند؛ در بخشهاى مختلف، براى قشرهاى مختلف، به شکلهاى مختلف، با تنوع متناسب، سیر مطالعاتى درست کنند؛ اول این کتاب، بعد این کتاب، بعد این کتاب. وقتى که جوان، نوجوان، یا کسى که تاکنون با کتاب انس زیادى نداشته است، وارد شد، حرکت کرد، راه افتاد، غالباً مسیر خودش را پیدا خواهد کرد. این هم یک نکته است.


لزوماً هر کتابى مفید نیست

یک نکته‌ى دیگر، انتخاب و گزینش کتاب است. کتاب، محصول فکر و مغز و تجربه و هنر و ذوق یک کسى است یا کسانى است که این کتاب را تهیه و تولید کرده‌اند. لزوماً هر کتابى مفید نیست و هر کتابى غیرمضر نیست. بعضى کتابها مضر است. مجموعه‌اى که متصدى امر کتاب است، نمیتواند با اتکاء به این فکر که ما آزاد میگذاریم، خودشان انتخاب کنند، هر کتاب مضرى را وارد بازار کتابخوانى کند - همچنان که داروهاى مسموم را، داروهاى خطرناک را، داروهاى مخدر را متصدیان امور این داروها آسان و بى‌قید در اختیار همه نمیگذارند؛ از دسترس دور نگه میدارند؛ گاهى هشدار میدهند - این یک خوراک معنوى است؛ اگر فاسد بود، اگر مسموم بود، اگر مضر بود، ما به عنوان ناشر، به عنوان کتابدار، به عنوان کتابخانه‌دار، به عنوان متصدى پخش - به هر عنوانى که با کتاب ارتباط دارد - حق نداریم این را در اختیار افرادى قرار بدهیم که آگاه نیستند، ملتفت نیستند؛ که این در فقه اسلام، یک فصل مخصوص به خود دارد. پس باید مراقبت کرد. باید کتاب خوب را، کتاب سالم را در اختیار گذاشت. بیشتر هم باید توجه کرد به این که آن کتاب بتواند هم پرورش فکرى بدهد، هم راه درست را در اختیار بگذارد. بنابراین در کنار برنامه‌ى مطالعاتى، توجه به این نکته هم لازم است.


ملت ایران ملتی است که از قدیم مانوس با کتاب بوده است!

ما به عنوان ملت ایران و به عنوان یک ملت مسلمان، ارتباطمان با کتاب، ارتباط بنیانى و عمیق و کهن است. ما امروز و دیروز با مقوله‌ى کتاب آشنا نشده‌ایم. در کشور ما، بخصوص بعد از انتشار اسلام، کتابخانه‌هاى عظیم، مجموعه‌هاى علمى، مکتوبات باارزش، یک سابقه‌ى کهن تاریخى دارد. ما ملتى هستیم که با کتاب خیلى سابقه داریم؛ در طول قرنهاى متمادى با کتاب انس داشته‌ایم. البته آن روزها دسترسى به کتاب آسان نبود. استنساخ کتابهاى خطى دشوار بود، اما در عین حال کسانى که اهل بودند، شایسته براى استفاده‌ى از کتاب بودند، چه مجاهدتها میکردند. خوانده‌ایم و مکرر شنیده‌ایم که کسانى به یک کتاب احتیاج داشتند، دارنده‌ى کتاب بخل میورزیده و نمیداده است؛ بعد با التماس، با زحمت، یک شب، دو شب این کتاب را امانت گرفتند، شب و روز نخوابیدند، استراحت نکردند، براى اینکه این کتاب را استنساخ کنند و یک نسخه‌ى آن را در اختیار خودشان داشته باشند. از این قبیل فراوان است. امروز این موانع برطرف شده است. پیشرفت علم، تولید کتاب، تکثیر کتاب، انتشار کتاب را آسان کرده. ما امروز بایستى با توجه به این سابقه‌ى کهن، جایگاه خودمان را در نشر کتاب، در استفاده‌ى از کتاب، بالا ببریم.

 

تولید کنندگان کتاب به نیاز های جامعه توجه کنند

تولیدکنندگان کتاب هم بایستى به این معنا توجه کنند. در تولید کتاب - چه تولید به معناى ایجاد کتاب، چه تولید به معناى ترجمه‌ى کتاب، چه تولید به معناى نشر کتاب و در اختیار این و آن قرار دادن - به نیازها و خلأهاى جامعه نگاه کنند؛ خلأهاى فکرى را، نیازهاى فکرى را بشناسند، انتخاب کنند، سراغ آنها بروند. ما مى‌بینیم در مجموعه‌ى کتاب و بازار کتاب، گاهى اوقات هدایتهاى همراه با انحراف را دنبال میکنند؛ بخصوص سراغ مسائلى میروند که براى ذهنیت جامعه، براى ذهنیت کشور، چه از لحاظ جنبه‌هاى اخلاقى، چه از لحاظ جنبه‌هاى دینى و اعتقادى، چه از لحاظ جنبه‌هاى سیاسى، زیانبخش است. انسان بوضوح مشاهده میکند که در بازار کتاب، در مجموعه‌ى کتاب، دستهائى فعالند؛ یک چیزهائى را وارد کنند، ترجمه‌هائى را به وجود بیاورند، با مقاصد سیاسى؛ ظاهرش هم فرهنگى است، اما باطنش سیاسى است.


ظاهر فرهنگی اما باطن سیاسی!

بسیارى از کارهائى که در مقوله‌ى فرهنگ در کشور ما از سوى بیگانگان، دشمنان، معارضان اسلام و نظام اسلامى ترویج میشود، ظاهرش فرهنگى است، اما باطنش سیاسى است؛ این را انسان مشاهده میکند. مجموعه‌ى دست‌اندرکاران امر کتاب - چه شما که کتابدارید، چه مدیریت کتابخانه‌ها، چه آن کسانى که در وزارت ارشاد مسئول این کارند، چه خود ناشران محترم - باید توجه کنند که مواد تغذیه‌ى معنوى سالم، مفید و مقوى بایستى در سطح جامعه منتشر شود. امروز خوشبختانه سطح سواد و امکان استفاده از کتاب، وسیع و گسترده است؛ از این امکان باید استفاده کرد.

 

باید یک حرکتى آغاز شود

 یک تجدید مطلعى بشود در مسئله‌ى کتاب و کتابخوانى و کتاب خوب و کتاب مفید و کتاب سالم؛ یک حرکتى را همه‌ى مسئولان در کشور آغاز کنند؛ از آنهائى که برنامه‌ریزى میکنند، تا آنهائى که تولید میکنند، تا آنهائى که تبلیغ میکنند، تا مخاطبان کتاب، جوانها و غیر جوانها که کتاب را میخوانند، یک نگاه جدیدى داشته باشیم. تیراژهاى هزار و دو هزار و سه هزار و اینها شایسته‌ى کشورِ هفتاد و پنج میلیونى ما با این همه جوان، با این همه انگیزه نیست؛ باید تیراژها خیلى بالاتر باشد. حالا در بعضى از موارد خوشبختانه انسان مى‌بیند دفعات چاپ کتابها خیلى بالاست؛ لیکن در عین حال در مجموع که نگاه میکنیم، نه، راضى کننده نیست، قانع کننده نیست؛ باید یک حرکتى آغاز شود.


هیچ وقت انسان از کتاب مستغنى نیست

 خواهش میکنم که به مسئله‌ى کتاب به شکل جدى‌ترى نگاه شود. کارى کنیم که کتابخوانى یک امر رائج بشود و کتاب از دست جوان ما نیفتد. هیچ وقت انسان از کتاب مستغنى نیست. از دوران نوجوانى، از اول سوادآموزى تا آخر عمر، انسان احتیاج دارد به کتاب؛ احتیاج دارد به درک مسائل و جذب مواد تغذیه‌ى معنوى و روحى و فکرى؛ این بایستى در سطح عموم جامعه فهمیده شود و دنبال شود و اقدام شود.

 

پایان/.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۱ ، ۱۵:۳۲
مهدی عابدی


اخلاق سیاسی  

 

سیاست، همچون سایر عرصه های زندگی اخلاق و آدابی دارد که رعایت و لحاظ آن ها در نیل به سیاست اخلاقی و سیاست خالی از مکر و نیرنگ و بی انصافی کمک می کند. اخلاق سیاسی را می توان به صورت پایبندی و التزام افرادی که در امور کشور داری و اداره جامعه نقش دارند (در همه سطوح چه کلان و چه خرد) به باید ها و نباید های گرفته شده از شرع و عقل و عرف تعریف کرد. 

جایگاه اخلاق در سیاست اسلامی جایگاه ویژه ای است و این ویژگی یعنی تفاوت جایگاه اخلاق در سیاست در دین اسلام نسبت به سایر ادیان و نظامات سیاسی به توجه ویژه و قابل توجه دین اسلام به رعایت اخلاق و آداب اسلامی در همه زمینه های زندگی (فردی- اجتماعی- خانوادگی- محل کار- تحصیلی و ... ) برمی گردد. اسلامی که در رهنمود های اخلاقی خود روابط بین استاد و شاگرد و همسایه با همسایه و خویشاوندان انسان را فراموش نکرده است و توصیه هایی کاربردی و مطابق با فطرت برای گفتن دارد عرصه های مهمتری همچون امور اداره جامعه و کشور داری را نیز فراموش نکرده است و روش ها و منش های مربوط به این حوزه را نیز به درستی و دقت تبیین نموده است. 

مسلما یکی از منابع تبیینی اخلاق سیاسی، تفسیر و توضیح آیات قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام) در این باب است. علاوه بر این، سیره ها و منش های رفتاری ائمه هدی در حکومت و اداره جامعه و بالاخص روش های حکومتی امیر المومنین (علیه السلام) در دوره چند ساله خلافت خود  بهترین و والاترین مرجع برای دستیابی به آداب صحیح اسلامی در این زمینه هستند. 

نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان مدلی موفق از حکومت اسلامی بهترین خاستگاه عملی نمودن اخلاقی ترین سیاست در بین نظامات سیاسی دیگر است. مطمئنا حکومت ایده آل اسلامی حکومتی خواهد بود که همه کاگزاران و عناصر آن در رعایت و به کار گیری اخلاق در همه عرصه های سیاسی و کشور داری پیشتاز بوده و ادعای اخلاقی بودن از ظاهر و گفتار به عمل و کردار سرایت کند.

یقینا عمل نمودن کارگزاران و عناصر نظام به اخلاق در سیاست، مردم را نیز متمایل به این امر (قضاوت و موضع گیری اخلاقی) نموده و در جهت گیری مردم نسبت به مسئولین و دست اندرکاران نظام اسلامی در راستای امیدواری، اعتماد و دلگرمی نقش بارزی دارد.

تاکیدات و توصیه های مکرر رهبر معظم انقلاب و گوشزد نمودن نکته هایی در این باب در مقاطعی حساس از روند جریانات سیاسی نشان دهنده ضرورت تقویت این مولفه در بین فعالیت های سیاسی است. ضرورتی که اگر چه شعار و ادعای عمل به آن در بین سیاسیون شنیده می شود ولی در بطن و جوهره کردار ها، گفتار ها و موضع گیری ها کمتر چیزی از اخلاق صادقانه و خالصانه دیده می شود. ضرورتی که مقداری توجه و عمل به آن در هر دوران و به خصوص دوران کنونی حساس تاریخ انقلاب کمک شایانی به انقلاب و مسئولین و ملت خواهد کرد تا بتوانند این پیچ بسیار حساس تاریخی را به سلامت و عافیت گذران کنند. 

آن چه در ادامه می آید ذکر برخی از نکته ها، شاخص ها و معیار های سیاست اخلاقی است که به نظر می رسد لازم است توجه دو چندانی به آن ها شود. امید است با تبیین هر چه بیشتر این مشخصه ها در قول و عمل همه عناصر تاثیر گزار در گوشه گوشه جامعه، شاهد فضایی آرام و توام با اخلاق و تقوا و بصیرت در بین آحاد مسئولین و مردم باشیم:

  

 

۱.   درس اخلاق سیاسی بگویید! 

« اشتباه کسانى که در گذشته مسائل سیاسى را از تبلیغ کنار مى‏گذاشتند، در این بود که عبودیّت را به منطقه فردى منحصر مى‏کردند. آنها این‏جا را غلط مى‏فهمیدند و غلط عمل مى‏کردند. بله؛ هدف، کشاندن مردم به عبودیّت است؛ منتها عبودیّت منطقه وسیعى در زندگى انسان دارد و آن منطقه به عمل شخصى منحصر نیست. وقتى که عمل جامعه، عمل یک مجموعه عظیم انسانى و مردم یک کشور، عمل اقتصادى، عمل سیاسى و موضع گیریهاى سیاسى مشمول بحث عبودیّت شد، آن وقت دعوت شما هم مى‏تواند شامل این مسائل باشد و باید هم باشد؛ چاره‏اى ندارید. باید درس اخلاق بگویید، درس اخلاق سیاسى هم بگویید، درس اخلاق و معنویّت هم بگویید، تحلیل سیاسى هم بدهید، دشمن درونى را هم - که نفس امّاره یا شیطان رجیم است - معرفى کنید، دشمن اجتماعى را هم - که شیطان بزرگ یا شیطانهاى گوناگونند - معرفى کنید، ایادى و اذناب شیطان را هم معرفى کنید. » ۱

 خیانتی که بعضی به ظاهر دین داران در مقطعی از زمان به جامعه و مردم کردند این بود که صجنه دین داری را منحصر به جنبه های شخصی و عبادت های  فردی نمودند و از قشر خواهان سعادت و دین داری خواستند که حول این گونه مسائل نروند! حکومت و اجتماع را سراسر آلودگی و عاملان حکومت را مطلقا طالبان قدرت نامیدند و هرگونه صحبت و حرکتی که به نحوی به این گونه مسائل منتهی شود را بیهوده و خارج از دایره دین داری تعریف کردند.

شاید بشود ریشه این گرایشات نادرست دینی را در جاهایی جستجو کرد که حکومت های حاکم سراسر ظلم و استبداد بوده اند و علمای دینی آن زمان هر گونه حرکتی در جهت اصلاح حکومت ها و حاکمان را بیهوده می دانسته اند و خواسته اند به این نحو مردم را از گرایش به سمت حکومت و وارد شدن به دستگاه حکومتی باز دارند. اما در حالت کلی این امری نادرست است و اخلاق و عبادت اسلامی شامل جنبه های فردی و اجتماعی زندگی بشر می شود و مطمئنا مباحث مربوط به حکومت و کشور داری نیز جز گستره اسلام است و هر آن چه در دین راجع به رعایت اخلاقیات در رفتار و گفتار تعریف می شود علاوه بر جنبه های فردی به جنبه های اجتماعی و سیاسی نیز گسترش پیدا می کند. 

 

۲.   تقوای سیاسی چیست؟    

« تقواى سیاسى؛ یعنى هر کس که در کار سیاست است، سعى کند با مسائل سیاسى صادقانه و دردمندانه و از روى دل سوزى برخورد کند. سیاست به معناى پشت هم اندازى و فریب و دروغ گفتن به افکار عمومى مردم، مطلوب اسلام نیست. سیاست یعنى اداره‌ى درست جامعه؛ این جزو دین است. تقواى سیاسى، یعنى انسان در میدان سیاست، صادقانه عمل کند. » ۲

 مهمترین رکن در تقوای سیاسی صادقانه عمل کردن و دردمندانه عمل کردن است. سیاست ممزوج با این تقوا منشا برکات و ثمرات مادی و معنوی در جامعه خواهد بود و جامعه بر اساس این  سیاست به سوی سعادت حقیقی حرکت خواهد کرد! 

 

۳.   سیاست بدون اخلاق آفت است 

 « سلوک سیاسى امیرالمؤمنین از سلوک معنوى و اخلاقى او جدا نیست؛ سیاست امیرالمؤمنین هم، آمیخته‌‌‌‌‌ى با معنویت است، آمیخته‌‌‌‌‌ى با اخلاق است، اصلاً منشأ گرفته‌‌‌‌‌ى از معنویت على و اخلاق اوست. سیاست اگر از اخلاق سرچشمه بگیرد، از معنویت سیراب بشود، براى مردمى که مواجه با آن سیاستند، وسیله‌‌‌‌‌ى کمال است، راه بهشت است؛ اما اگر سیاست از اخلاق جدا شد، از معنویت جدا شد، آن وقت سیاست‌‌‌‌‌ورزى می شود؛ یک وسیله‌‌‌‌‌اى براى کسب قدرت، به هر قیمت؛ براى کسب ثروت، براى پیش بردن کار خود در دنیا. این سیاست می شود آفت؛ براى خود سیاست‌‌‌‌‌ورز هم آفت است، براى مردمى هم که در عرصه‌‌‌‌‌ى زندگى آنها این سیاست ورزیده می شود هم آفت است. » ۳

روش سیاسی حضرت امام علی (علیه السلام) به عنوان بارز ترین مدل حکومت اسلامی در تاریخ صدر اسلام بعد از حکومت پیامبر اکرم(ص)، تبیین کننده

ی تفاوت تاثیر دو نوع سیاست بر روی حاکمان و مردم است. اگر ما غایت و نهایت حکومت اسلامی را زمینه سازی برای دین داری جامعه و سعادت و کمال آن ها بدانیم باید مطمئن باشیم که سیاست همراه با  اخلاق است که باعث کمال مردم می شود و آن ها را در مسیر بهشت قرار می دهد و سیاست بدون اخلاق کوچک ترین تاثیری در کمال مردم ندارد و تنها وسیله ای می شود در اختیار زمامداران حکومت برای به دست آوردن قدرت و ثروت بیشتر و پیش بردن امور خود در دنیا!

  

۴.   جدایی دین از سیاست، جدایی اخلاق از سیاست! 

« یکى از خطرهاى جدائى دین از سیاست که عده‌‌‌‌‌اى آن را همیشه در دنیاى اسلام ترویج می کردند - در کشور ما هم بود، امروز هم متأسفانه بعضى نغمه‌‌‌‌‌هائى را در جدائى دین از سیاست بلند می کنند - همین است که وقتى سیاست از دین جدا شد، از اخلاق جدا خواهد شد، از معنویت جدا خواهد شد. در نظامهاى سکولار و بى‌‌‌‌‌رابطه‌‌‌‌‌ى با دین، اخلاق در اغلب نزدیک به همه‌‌‌‌‌ى موارد، از بین رفته است. حالا یک وقت استثنائاً در جائى یک عمل اخلاقى دیده بشود، این ممکن است؛ استثناء است. وقتى دین از سیاست جدا شد، سیاست می شود غیر اخلاقى، مبنى بر همه‌‌‌‌‌ى محاسبات مادى و نفع‌‌‌‌‌طلبانه.  » ۴ 

جدایی دین از سیاست کمترین چیزی که به دنبال خود به ارمغان می آورد خالی شدن سیاست از اخلاق است! در بسیاری از نظام های سیاسی غربی که در باره رابطه دین و مفاهیم دینی با سیاست نوعی جدایی و عدم ارتباط قائل می شوند در تعریف اخلاق و حد و مرز های آن در سیاست نیز محدودیت های بسیاری قائل هستند و کمتر اجازه می دهند تا مفاهیم ناب اخلاقی به عمق سیاست نفوذ کند که حاصل آن چیزی نخواهد شد جز سیاست قدرت محور و سیاستی که محور آن تامین منافع شخصی و حزبی به هر هزینه و قیمتی است و این چیزی نیست جز همان سیاست خالی از اخلاق!

 

۵.   هدف از حکومت در سیاست اخلاقی!

« امیرالمؤمنین این حکومتى را که در آن سه جنگِ مفصل نظامى با هزارها کشته اتفاق افتاد - شما در نهج البلاغه نگاه کنید - با تعبیراتى معرفى می کند که نشان دهنده‌‌‌‌‌ى تحقیر او نسبت به این حکومت است. یک وقت او را - در خطاب به ابن‌‌‌‌‌عباس - از بند کفش کهنه‌‌‌‌‌ى وصله‌‌‌‌‌زده‌‌‌‌‌ى خود بى‌‌‌‌‌ارزش تر معرفى می کند. یک جا درباره‌‌‌‌‌ى همین حکومت می فرماید: «لألفیتم دنیاکم هذه ازهد عندى من عفطة عنز»؛ آن رطوبتى که از عطسه‌‌‌‌‌ى یک بزغاله حاصل می شود چقدر ارزش رطوبتى و حیاتى دارد؟ هیچ. می فرماید: این حکومت، این قدرت، نشستن بر این اریکه براى على، از این کم تر و کم‌‌‌‌‌ اهمیت‌‌‌‌‌ تر است. یک جا در همان خطبه براى این که چرا این حکومت را قبول کرد، استدلال می کند: «لو لا حضور الحاضر و قیام الحجّة بوجود النّاصر»؛ دیدم مردم آمدند، اصرار می کنند، نصرت خودشان را عرضه می کنند، قبول کردم. باز در مقام استدلال: «و ما اخذ اللَّه على العلماء ان لایقارّوا على کظّة ظالم و لا سغب مظلوم»؛ می فرماید: خداى متعال بر عالمان، بر دانایان عالم، تکلیف معین کرده است که بر سیرى ظالم و تهیدستى و گرسنگى مظلوم صبر نکنند، تحمل نکنند. این هاست چیزهائى که امیرالمؤمنین را به سمت حکومت می کشاند، یا در مقابل کسانى که علیه او بغى می کنند، به مقاومت، به ایستادگى، به حتّى جنگ نظامى می کشاند؛ والّا حکومت براى امیرالمؤمنین ارزشى ندارد. » ۵

 هدف از حکومت و کسب قدرت در نظام های سیاسی مختلف، متفاوت است. اگر به صورت خیلی کلی و خوش بینانه بگوییم در حکومت های سکولار و لائیک نهایت چیزی که می توان در فرآیند به دست گرفتن حکومت و کسب قدرت در یک جامعه متصور شد تامین سعادت و آرامش دنیوی و تهیه و فراهم نمودن نیاز های مادی جامعه است. البته در صورتی که حکومت ها و زمام دارانی که فقط ماندن بر اریکه قدرت و هر چه بیشتر تنومد شدن از نظر قدرت و ثروت را تنها هدف حکومت خود می دانند به حساب نیاوریم!  در سیاست اسلامی و حکومت پیوند خورده به سیاست اسلامی، غایت و نهایت حکومت، سعادت و کمال دنیوی و اخروی جامعه است. مطمئنا نیل به این سعادت دنیوی و اخروی نیازمند بستر و ملزوماتی است که وظیفه حکومت اسلامی تحقق و فراهم نمودن این هاست و مهم ترین لازمه آن نهادینه کردن عدالت و قسط و عدل در جامعه است. در حکومت اسلامی قدرت به هیچ عنوان هدف و غایت زمام داران نبوده و تنها وسیله ای عنوان می شود جهت تامین نمودن لوازم و اولیات برپا نمودن قسط و عدل و هر آن چه لازمه رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی است (مانند ترویج دین داری-ترویج اخلاق- آموزش های دینی- جامعه دین محور و ...) و در ادامه رساندن جامعه و امت به سعادت دنیوی و اخروی! 

 

۶.   در مکتب امام(ره) سیاست ممزوج با معنویت است! 

 « یکى از این خطوط این است که در مکتب سیاسى امام، معنویت با سیاست در هم تنیده است. در مکتب سیاسى امام، معنویت از سیاست جدا نیست؛ سیاست و عرفان، سیاست و اخلاق. امام که تجسم مکتب سیاسىِ خود بود، سیاست و معنویت را باهم داشت و همین را دنبال مى‏کرد؛ حتّى در مبارزات سیاسى، کانون اصلى در رفتار امام، معنویت او بود. همه‏ى رفتارها و همه‏ى مواضع امام حول محور خدا و معنویت دور مى‏زد. امام به اراده‏ى تشریعى پروردگار اعتقاد و به‏ اراده‏ى تکوینىِ او اعتماد داشت و مى‏دانست کسى که در راه تحقق شریعت الهى حرکت مى‏کند، قوانین و سنت‏هاى آفرینش کمک‏کار اوست. او معتقد بود که: «و للّه جنود السّماوات و الأرض و کان الله عزیزاً حکیما». امام قوانین شریعت را بستر حرکت خود مى‏دانست و علائم راهنماى حرکت خود به‏شمار مى‏آورد. حرکت امام براى سعادت کشور و ملت، بر مبناى هدایت شریعت اسلامى بود؛ لذا «تکلیف الهى» براى امام کلید سعادت به حساب مى‏آمد و او را به هدفهاى بزرگِ آرمانى خود مى‏رساند. اینکه از قول امام معروف است و همه مى‏دانیم که گفته بودند «ما براى تکلیف عمل مى‏کنیم، نه براى پیروزى»، به معناى بى‏رغبتى ایشان به پیروزى نبود. بدون تردید پیروزى در همه‏ى هدفهاى بزرگ، آرزوى امام بود. پیروزى جزو نعمتهاى خداست و امام به پیروزى علاقه‏مند بود- نه اینکه علاقه‏مند نبود یا بى‏رغبت بود- اما آنچه او را به سوى آن هدفها پیش مى‏برد، تکلیف و عمل به وظیفه‏ى الهى بود؛ براى خدا حرکت کردن بود. چون انگیزه‏ى او این بود، لذا نمى‏ترسید؛ شک نمى‏کرد؛ مأیوس نمى‏شد؛ مغرور نمى‏شد؛ متزلزل و خسته هم نمى‏شد. این‏ها خاصیت عمل به تکلیف و عمل براى خداست. کسى که براى تکلیف عمل مى‏کند، دچار تردید و تزلزل نمى‏شود؛ ترسیده و خسته نمى‏شود؛ از راه برنمى‏گردد و مصلحت‏اندیشى‏هاى شخصى، تعیین‏کننده‏ى راه و جهت‏گیرى او نمى‏شود. کسى که سیاست را با عرفان جمع مى‏کند و معنویت را با حرکت سیاسى، یکجا در برنامه زندگى خود قرار مى‏دهد، براى او ترس از مرگ معنا ندارد؛ ترس از شکست هم معنا ندارد. این درست نقطه‏ى مقابل سیاستِ کهنه شده و ازمدافتاده‏ى غربى است که به‏دروغ آن را سیاستِ مدرن مى‏گویند؛ یعنى تفکیک دین از سیاست، و تفکیک دولت از معنویت. » ۶

 یکی از تفاوت های اساسی سیاست و حکومت اسلامی با سایر نظامات جهان، وجود مولفه ای به نام معنویت، اخلاص  و "برای خدا کار کردن " در متن آن است. مولفه هایی که حضرت امام خمینی (ره) با اتکال به آن ها و استفاده از قدرت ماورایی در تکیه به ذات اقدس باری تعالی از آن مدد جست و قادر شد تا این انقلاب اسلامی را به ثمر رساند. به قطع و یقین ظهور و زنده شدن این مولفه ها در ادبیات کنونی رهبر معظم انقلاب اسلامی در مواجهه با رخ داد ها و شرایط گوناگون جهان و منطقه و کشور نیز ادامه آن راه و تضمینن کننده پیروزی حقیقی انقلاب اسلامی خواهد بود. شاید یکی از راه حل های برون داد از بعضی چالش های سیاسی و بی اخلاقی ها، ترزیق دوباره این مولفه و احیای آن ها در ادبیات و رفتار بعضی از مسئولین باشد که در صورت وقوع، به حتم، شاهد امداد های الهی و برکات فراوان آن خواهیم بود.

 

۷.   سیاست اسلامی، سیاست بدون مکر و نیرنگ است! 

« در این سیاست‌‌‌‌‌ورزى، امیرالمؤمنین یکى از خصوصیاتش این است: از مکر و فریب دور است. در یک جمله‌‌‌‌‌اى از حضرت نقل شده که: «لو لا التّقى لکنت ادهى العرب»؛ اگر تقوا دست و پاى مرا نمى‌‌‌‌‌بست، از همه‌‌‌‌‌ى آحاد و مکاران عرب، مکر و حیله را بهتر بلد بودم. یک جاى دیگر در مقام مقایسه‌‌‌‌‌ى معاویه با خودش - چون معاویه به دهاء و مکر در حکومت معروف بود - به حسب آنچه که نقل شده، فرمود: «واللَّه ما معاویة بأدهى منّى»؛ معاویه از من زرنگتر نیست. منتها على چه کند؟ وقتى بناى بر رعایت تقوا و رعایت اخلاق دارد، دست و زبانش بسته است. روش امیرالمؤمنین این است! » ۷ 

اگر کمی اهل سیاست بوده باشید و یا رفتار و گفتار های سیاسون را زیر نظر گرفته باشید خیلی خوب درک می کنید که اهل سیاست بودن بدون استفاده از مکر و نیرنگ کمی سخت است. کار در سیاست بدون این ها پیش نمی رود. کسی که بخواهد در سیاست نقش ایفا کند و اخلاق را هم در سطح خوب رعایت، از رقیبان خود (تازه اگر از آن سیاست باز های حرفه ای چند خطه باشند) جا می ماند. شاید او هم مجبور بشود جایی مکر و نیرنگی بزند و کم و زیادی کند. اسمش را هم می توان گذاشت زرنگی و با حریف مقابله کردن! اما چیزی که در سیاست اخلاقی به سیاست مداران اسلامی آموزش می دهند این است که در سیاست رعایت تقوا لازم است! تقوای سیاسی برای شما محدودیت ایجاد می کند که این البته به نفع شما و به نفع جامعه است! در سیاست اسلامی رسیدن به هدف درست استفاده از هر وسیله ای را توجیه نمی کند! (لازم به ذکر است که در تعاریف اصطلاحی فرق است بین مکر و نیرنگ و استفاده از تاکتیک در رفتار. مکر و نیرنگ استفاده از ابزار نا درست بدون رعایت مصالح و تنها در راستای رسیدن به هدف است و در مقابل تاکتیک، رفتار هوشمندانه و در عین حال استفاده از ابزار های درست در مواقع به جا برای رسیدن به هدف و در یک کلام عدم رفتار ساده لوح انگارانه در مقابله با وضعبت هاست!) 

 

 ۸.   هر حرفی را نباید زد ولو حق باشد! 

 « گاهى اوقات، دشمن کار را به گونه‏اى ترتیب مى‏دهد که حرف حقى، از زبان یک نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا مى‏خواهد این حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون مى‏خواهد پازل خودش را کامل کند. این پازل از صد یا دویست قطعه تشکیل شده؛ یک قطعه‏اش هم همین حرف حقى است که آن شخص باید بزند تا این پازل را کامل کند! اینجا این حرف حق را نباید زد. پازل دشمن را کامل نباید کرد. در این حد هوشیارى لازم است! بله، وارد سیاست بشوید و فکرِ سیاسى کنید؛ اما بسیار هوشیار. دشمن نباید بتواند از هیچ حرکت و اظهار و موضع‏گیرى شما استفاده کند. این، اصل اول و یک خط قرمز است. » ۸

یکی از اصول بدیهی جهت رعایت اخلاق در سیاست لحظه شناسی و موقعیت سنجی است. بنا به موقعیت سنجی و لحظه شناسی یک انسان اخلاق مدار، این نتیجه حاصل می شود که یک شخص هر حرف درست و صحیحی را در هر موقعیتی بر زبان جاری نمی سازد. چه بسا حاصل یک کلام صحیح ولی جاری شده در زمان و موقعیت نا مناسب، زیان های بسیاری خواهد بود که بر گروهی از مردم وارد خواهد شد و همچنین صلاح و مصلحت جامعه اسلامی به زیر سوال خواهد رفت.

فهم مطلب بسیار آسان خواهد بود وقتی که خود را در موقعیتی خانوادگی تصور کنید که شما مطلبی را می دانید که این مطلب حقیقت و درست است و واضح است با جاری کردن این مطلب بر زبان جنجال بسیاری بر پا می شود و احیانا بعضی دشمنان خانوادگی شما از آن خرسند خواهند شد. آشکار است که انسان عاقل و فهمیده به هیچ قیمتی این سخن صحیح را بر زبان جاری نخواهد کرد!  

 

۹.   وحدت به چه معناست و چه لزومی دارد؟ 

« منظور ما از وحدت چیست؟ یعنى همه مردم یکسان فکر کنند؟ نه. یعنى همه مردم یک نوع سلیقه سیاسى داشته باشند؟ نه. یعنى همه مردم یک چیز را، یک شخص را، یک شخصیت را، یک جناح را، یک گروه را بخواهند؟ نه؛ معناى وحدت اینها نیست. وحدت مردم، یعنى نبودن تفرقه و نفاق و درگیرى و کشمکش. حتى دو جماعتى که از لحاظ اعتقاد دینى مثل هم نیستند، مى‌توانند اتحاد داشته باشند؛ مى‌توانند کنار هم باشند؛ مى‌توانند دعوا نکنند. یکى از عواملى که این وحدت را خدشه‌دار مى‌کند، مفاهیم مشتبهى است که دائماً در فضاى ذهنى مردم پرتاب مى‌شود. هر کس هم به گونه‌اى معنا مى‌کند؛ یک عدّه از این طرف، یک عدّه از آن طرف؛ جنجال و اختلافِ غیرلازم درست مى‌شود! » ۹

مفصل سخن گفتن از وحدت و باید ها و نباید های آن و این که با چه کسانی مجازیم و مجاز نیستیم وحدت داشته باشیم و با چه کسانی باید و نباید وحدت داشته باشیم مجال و فرصت خاص خود را می طلبد. اما آن چه به طور خلاصه می توان ذکر کرد این است که در جامعه و امتی که پاشنه آشیل آن ایجاد تفرقه و چند دستگی و چند گروهی است، حرف و سخن و عملی که باعث ایجاد تشدید و به جریان افتادن این منظور بشود مصداق عمل بر خلاف مصالح نظام اسلامی و امت اسلامی است و عاملان آن (خواسته یا ناخواسته) گرفتار بدترین بی اخلاقی ها شده اند.

 نکته قابل توجه این است که در نوبت بندی رعایت مصالح، بین وحدت و ایجاد خط کشی بین گروه ها و طرز تفکر ها، آن چه معیار و تعیین کننده است این است که آن وحدتی، وحدت صحیح است که تامین کننده مصلحت نظام و انقلاب اسلامی و مقابله و ایستادگی در برابر دشمنان انقلاب است. وگرنه وحدتی که حاصل آن رسیدن دشمن به اهداف خود و به طبع آن زیر پا گذاشتن مصالح انقلاب اسلامی و نظام اسلامی باشد با هر گروهی و شخصی باشد مذموم و نادرست است.  

 

 ۱۰.   حرف خلاف وحدت حرف دشمن است! 

« برادران، خواهران، عزیزان! امروز کشور به اتحاد کلمه خیلى نیازمند است. بنده مخالفم با سخنى و حرکتى و نوشتارى که - حتى اگر با انگیزه‌ى درست و با انگیزه‌ى صادقانه است - موجب شقاق و شکاف میشود؛ بنده موافق نیستم. اگر کسى نظر من را میخواهد بداند، نظر من این است که عرض کردم. ما بایستى انسجام را ایجاد کنیم. ما بایستى تلائم (سازگاری) را در مجموعه‌ى این ظرفیت عظیم به وجود بیاوریم. » ۱۰

 با توضیحات ارائه شده در باب معنای وحدت در جامعه اسلامی و لزوم توجه به جایگاه وحدت و یک پارچکی در بین امت اسلامی جهت نیل به اهداف اصیل انقلاب اسلامی از جمله ایستادگی در برابر دشمنان قسم خورده و حفظ انسجام و یک دستی، هر حرفی که در هر شرایطی وحدت به معنای صحیح آن را آسیب می زند و باعث ایجاد انشقاق و چند دستگی بین امت اسلامی می شود خیانت به نظام و انقلاب است و مصداق بارز بی اخلاقی در گفتار می باشد.

لازم به توجه است که ایراد هر گونه انتقاد و یا تفاوت سلیقه و تفاوت روش بین سیاسیون و مسئولین را نمی توان مصداق نقض وحدت بر شمرد و مهم آن است که این اختلاف نظرات و تفاوت دیدگاه ها در مسایل جزیی و اختلاف سلیقه ها باعث صف بندی و چند دستگی بر سر مسائل کلی و محوری و مسائلی که همه قبول دارند نشود! 

 

۱۱.   هر کس در اصول حرکت می کند جزء این مجموعه است!

 « حالا مگر نمی شود این جمعى که شما اینجا نشسته‌اید به بهانه‌هاى گوناگون به ده تا جمع تقسیم کرد؟ راحت می شود؛ کسانى که رنگ لباس شان این است، کسانى که سن شان این است، کسانى که اهل فلان نقطه‌ى کشورند؛ می شود جدا کرد؛ می شود دیوارکشى کرد. هنر انقلاب این بود که آمد دیوارها را از وسط برداشت. ما توى خانه‌هاى کوچک کوچک، با دیوارهاى بلند زندگى می کردیم و از هم خبر نداشتیم؛ انقلاب آمد این دیوارها را برداشت و این خانه‌هاى کوچک را تبدیل کرد به یک عرصه‌ى وسیع؛ عرصه‌ى ملت ایران؛ ملت انقلابى. دانشجومان با طلبه بد بود؛ طلبه‌مان با دانشجو بد بود؛ استادمان با بازارى بد بود؛ بازارى‌مان با کشاورز بد بود؛ بین خودمان دیوارکشى کرده بودیم. انقلاب آمد این دیوارها را برداشت. ما حالا باز دوباره بیائیم دیوارکشى کنیم؟! آن هم دیوارهاى نادرست و ناحق. نه، مبانى روشن است؛ اصول روشن است؛ جهت روشن است. هر کس در این جهت با این مبانى دارد حرکت می کند، جزو مجموعه است. این را توجه داشته باشید. »۱۱

اگر چه درک و هضم این منش اندکی سختی دارد ولی یکی از اصول سیاست اخلاقی این است که بی جهت بین خودمان دیوار کشی نکنیم! مطالبی که در این باره بیان شده اند نشان دهنده لزوم توجه ویژه به این موضوع است. توجه به این موضوع باعث می شود ما در ابراز عقاید و موضع گیری در برابر دیگران دوست و دشمن را قاظی نکنیم. خودی و غیر خودی را اشتباهی نگیریم.

در بسیاری از حالات و موقعیت ها، شرایط به گونه ای پیش می آیند که فرد رو به روی ما که  در اصول با هم مشترک هستیم و در روش های سیاسی که جزء فروع شمرده می شوند با یکدیگر اختلاف نظر و روش داریم دشمن اصلی فرض می شوند و در این هیاهو دشمن اصلی به حاشیه می رود. "شیطان اکبر" گم می شود!

آن چه مهم است این است که ما معیار این که چه کسی جزء مجموعه است را بتوانیم به درستی تبیین کنیم و با توجه به این معیار همه کسانی را که جزء این مجموعه هستند را فقط به چشم رقبای انتخاباتی و جناحی نگاه کنیم و نه  شیطان اکبر! و با این دید در میدان سیاست با نگاه منصفانه و همراه با صبر و تقوا به تحلیل و تدقیق دیدگاه های یکدیگر بپردازیم و در مواجهه با شیطان اکبر انسجام و یک پارچگی خود را حفظ کنیم! 

هر کس در خدمت اسلام و انقلاب است در این مجموعه است و هر کس ولو با لباس خودی از حنجره او صدا و حرف دشمن بر می آید ابتدا باید او را نصیحت کرد و اگر این نصیحت در او عمل نکرد باید با او خط دشمنی ترسیم کرد. چرا که او دارد حرف دشمن را می زند!

   

۱۲.   در کار سیاسی ظلم نکنید!

« من بارها گفته‌ام: ظلم نکنیم. این هم یکى از آن اساسى‌ترین کارهاست. ظلم چیز بدى و چیز خطرناکى است. ظلم فقط این نیست که آدم توى خیابان به یکى کشیده بزند. گاهى یک کلمه‌ى نابجا علیه یک کسى که مستحقش نیست، یک نوشته‌ى نابجا، یک حرکت نابجا، ظلم محسوب می شود. این طهارت دل را و طهارت عمل را خیلى بایستى ملاحظه کرد. » ۱۲

 از ظلم با عنوان نابخشودنی ترین گناهان یاد می شود. ظلم در سیاست هم مسلما جزء همین گناهان است که یافتن مصداق آن کمی ظرافت و توجه ویژه می طلبد. یک سخن نادرست زدن، یک تحلیل نا بجا کردن، یک امر خلاف واقع نسبت دادن به یک شخصیت حقیقی یا حقوقی، قلب حقایق کردن به نفع خود و این گونه موارد از مصادیقی است که می توان جزء ظلم های سیاسی برشمرد! 

 

۱۳.   در اظهار مواضع انصاف را رعایت کنید!

« زیادتر نگوئید از آنچه که هست، از آنچه که باید و شاید. منصف باشیم؛ عادل باشیم. اینها آن وظائف ماست. اینجور نیست که ما چون مجاهدیم، چون مبارزیم، چون انقلابى هستیم، بنابراین هر کسى که از ما یک ذره - به خیال ما و با تشخیص ما - کمتر است، حق داریم که درباره‌اش هر چه که می توانیم بگوئیم؛ نه، اینجورى نیست. بله، ایمانها یکسان نیست، حدود یکسان نیست و بعضى بالاتر از بعضى دیگر هستند. خدا هم این را می داند و ممکن است بندگان صالح خدا هم بدانند؛ لکن در مقام تعامل و در مقام زندگى جمعى، باید این اتحاد و این انسجام حفظ بشود و این تمایزها کم بشود. » ۱۳

از مهمترین موقعیت های امتحان پس دادن افراد در ارائه تحلیل ها و موضع هایی است که از افراد و شرایط مختلف دارند. رعایت انصاف و ارائه تحلیل منصفانه، صادقانه و به دور از کم و زیاد کردن حقایق از شروط پیروزی در این امتحان است. در بسیاری از موارد دیده می شود که با وجود یک اتفاق و خبر واحد در گوشه ای از جامعه تحلیل ها و برداشت های مختلف و گاها متناقض از آن ارائه می شود (کاری که بسیاری از سایت های خبری-تحلیلی بنا به خط و ربط خود انجام می دهند) و هر کدام با توجه به منافع خود فقط گوشه ای از قضیه را بزرگ نمایی می کنند که به نفع جریان مربوط به خود است. یک تحلیل گر منصف آن چه را که می بیند و آن چه را که هست از تمام زوایا بررسی می کند، می سنجد و با رعایت انصاف و رعایت کلیه مصلحت های اصلی، تحلیلی واقعی و بدون کم و زیاد از آن چه رخ داده است ارائه می دهد. 

 

۱۴.   دروغ و تهمت در سیاست اسلامی جایی ندارد! 

 « تقوا که نبود، دست و زبان انسان باز است، می تواند همه چیز بگوید، خلاف واقع می تواند بگوید، تهمت می تواند بزند، دروغ به مردم می تواند بگوید، نقض تعهدات می تواند بکند، دلبستگى به دشمنانِ صراط مستقیم می تواند پیدا کند. وقتى تقوا نبود، این جورى است. امیرالمؤمنین می فرماید: من سیاست را با تقوا انتخاب کردم، با تقوا اختیار کردم؛ این است که در روش امیرالمؤمنین، مکارى و حیله‌‌‌‌‌گرى و کارهاى کثیف و این چیزها وجود ندارد؛ پاکیزه است. » ۱۴

 سیاست بی تقوا سیاستی آلوده به انواع بی اخلاقی هاست. خلاف حقیقت گفتن، کم وزیاد گفتن آن چه که هست،  تهمت زدن و مواردی مشابه این از قسمت های جدا نشدنی سیاست خالی از تقوا است. اسلامی و اخلاقی بودن یک سیاست ایجاب می کند که انسان در بیان و کردار خود از این موارد دوری کند. شاید در بسیاری از موارد با گفتن یک خلاف حقیقت و یا تهمت و یا تحریف حقیقت منافعی عاید شخص گوینده شود ولی آن چه می ماند مفاسد دراز مدت این نوع بیان و رفتار در جامعه و مردم است که به هیچ وجه اثرات مثبتی از خود بر جای نخواهد گذاشت. 

 

۱۵.   پرهیز از قول به غیر علم!

 « پرهیز از قول به غیر علم، از غیبت، از تهمت. من خواهش می کنم شما جوانهاى عزیز به این مسئله اهتمام بورزید. همین طور که در زمینه‌هاى مختلف اهتمام به طهارت عملى دارید - به نماز اهتمام دارید، به روزه اهتمام دارید، به پرهیز از تعرضهاى جنسى اهتمام دارید - به این مسئله هم اهتمام داشته باشید. اگر چنانچه ما چیزى را به کسى نسبت بدهیم که در او نیست، خب این می شود تهمت. اگر چنانچه چیزى را بگوئیم که به آن علم نداریم؛ مثلاً یک شایعه است - یک نفرى یک حرفى را از قول یکى نقل می کند، ما هم همان را دوباره تکرار می کنیم - خب، این کمک کردن به شایعه است، این شایعه‌پردازى است؛ قول به غیر علم است. قول به غیر علم، خود قولش هم اشکال دارد، عمل کردن به آن امر غیر معلوم و بدون علم هم اشکال دارد؛ «و لا تقف ما لیس لک به علم». «لا تقف»، یعنى چیزى را که علم به آن ندارى، دنبال نکن، دنبال نرو. دنبال کردن، هم در زمینه‌ى عمل هست، هم در زمینه‌ى گفتار هست. وقتى شما یک چیزى را گفتید که به آن علم ندارید، این هم اختفاء امرى است که انسان به آن علم ندارد. لذا دنبالش می فرماید: «انّ السّمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسئولا » ۱۵

 از مبناهای ایجاد یک شایعه در جامعه این است که گروهی حرف و قولی که به صدق بودن آن اطمینان ندارند قبول کرده و آن را برای دیگران بازگو می کنند. اساساً پذیرش حرفی که اطمینان به صادق بودن آن ندارید اشتباه است. این طمینان باید به نحوی حاصل شود که در محضر عدل خداوند به عنوان سند و شاهد قابل ارائه باشد. صحبت کردن و موضع گرفتن قاطع در مقابل وقایعی که از وقوع آن ها فقط حرفی شنیده ایم که به صادق بودن آن اطمینان نداریم باعث ایجاد شایعه و سوء ظن و بی اعتمادی در جامعه خواهد شد.

ذکر این نکته ضروری است که در بعضی موارد مسائلی در سطح جامعه مطرح می شود با عنوان "شنیده ها" به این صورت که حرفی یا خبری به صورت دهان به دهان در جامعه رواج پیدا می کند و به نوعی همه گیر می شود و از طرفی هیچ سندی دال بر صادق بودن صد در صدی آن وجود ندارد.  چنان چه تبیین موضوع به لحاظ اهمیت آن در جامعه ضروری باشد بهترین راه در ارائه تحلیل این است که در گفتار خود شرط صحت تحلیل خود را صحت اخبار منتشر شده در سطح افکار عمومی و جامعه بدانید و بر آن تاکید کنید!

  

 ۱۶.   فضای اهانت ممنوع!

 « فضاى اهانت و هتک حرمت در جامعه، یکى از آن چیزهائى است که اسلام مانع از آن است؛ نباید این اتفاق بیفتد. فضاى هتک حرمت، هم خلاف شرع است، هم خلاف اخلاق است، هم خلاف عقل سیاسى است. انتقاد، مخالفت، بیان عقاید، با جرأت، هیچ اشکالى ندارد؛ اما دور از هتک حرمتها و اهانتها و فحاشى و دشنام و این چیزها. همه هم در این زمینه مسئولند. این کار علاوه بر اینکه فضا را آشفته می کند و اعصاب آرام جامعه را به هم می ریزد - که امروز احتیاج به این آرامش هست - خداى متعال را هم از ما خشمگین می کند. من می خواهم این پیامى باشد به همه‌ى آن کسانى که یا حرف می زنند، یا می نویسند؛ چه در مطبوعات، چه در وبلاگها. همه‌ى اینها بدانند، کارى که می کنند، کار درستى نیست. مخالفت کردن، استدلال کردن، یک فکر سیاسى غلط یا یک فکر دینى غلط را محکوم کردن، یک حرف است، مبتلا شدن به این امرِ خلاف اخلاق و خلاف شرع و خلاف عقل سیاسى، یک حرف دیگر است؛ ما این دومى را به طور کامل و قاطع نفى می کنیم؛ نباید این کار انجام بگیرد. متأسفانه بعضى این کار را می کنند. من بخصوص به جوانها توصیه می کنم. بعضى از این جوانها بلاشک مردمان بااخلاص و مؤمن و خوبى هم هستند، اما خیال می کنند این وظیفه است؛ نه، من عرض می کنم این خلاف وظیفه است، عکس این وظیفه است. » ۱۶

مطلبی که مقام معظم رهبری در آخرین سخنرانی خود در محکوم کردن فضای توهین آمیز ایجاد شده در مراسم روز ۲۲ بهمن شهر قم (فارغ از شخص آن)  از آن با عنوان "میدادن ندادن به احساسات سرکش" تعبیر کردند. احساساتی که انسان را وادار به ایجاد فضای اهانت و توهین و چیزهایی مشابه به آن می کند در صورتی که دستور مسلم عقل و شرع چیزی غیر از این است. واضح است که نقد کردن و سوال پرسیدن ار یک مسئول و یک شخص درباره آراء و تفکرات و عملکرد او امری معقول و منطقی است. اما آن چه معادله را به طور کلی تغییر می دهد این است که به بهانه نقد عملکرد و اعتراض به مواضع، فضایی ایجاد شود که توهین کردن به یکدیگر امری عادی تلقی شود و هیچ گونه حرمتی در حفظ شخصیت افراد وجود نداشته باشد!

.....................................................

پی نوشت ها:

۱. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از روحانیون ۰۳/۱۰/۱۳۷۶

۲. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای ستاد های نماز جمعه ۵/۵/۱۳۸۱

۳. بیانات مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه تهران ۲۰/۶/۱۳۸۸

۴. همان

۵. همان

۶. بیانات مقام معظم رهبری در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) ۱۴/۳/۱۳۸۳

۷. بیانات مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه تهران ۲۰/۶/۱۳۸۸

۸. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضا بسیج دانشجویی دانشگاه ها ۳۱/۲/۱۳۸۶

۹. بیانات مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه تهران  ۲۶/۱/۱۳۷۹

۱۰. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضاى بسیجى‌ هیئت علمى دانشگاه‌ها ۲/۴/۱۳۸۹

۱۱. همان

۱۲. همان

۱۳. همان

۱۴. بیانات مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه تهران ۲۰/۶/۱۳۸۸

۱۵. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان ۱۶/۵/۱۳۹۱ 

۱۶. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری ۱۹/۱۲/۱۳۸۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۳۲
مهدی عابدی