اخلاق سیاسی
سیاست، همچون سایر عرصه های زندگی اخلاق و آدابی دارد که رعایت و لحاظ آن ها در نیل به سیاست اخلاقی و سیاست خالی از مکر و نیرنگ و بی انصافی کمک می کند. اخلاق سیاسی را می توان به صورت پایبندی و التزام افرادی که در امور کشور داری و اداره جامعه نقش دارند (در همه سطوح چه کلان و چه خرد) به باید ها و نباید های گرفته شده از شرع و عقل و عرف تعریف کرد.
جایگاه اخلاق در سیاست اسلامی جایگاه ویژه ای است و این ویژگی یعنی تفاوت جایگاه اخلاق در سیاست در دین اسلام نسبت به سایر ادیان و نظامات سیاسی به توجه ویژه و قابل توجه دین اسلام به رعایت اخلاق و آداب اسلامی در همه زمینه های زندگی (فردی- اجتماعی- خانوادگی- محل کار- تحصیلی و ... ) برمی گردد. اسلامی که در رهنمود های اخلاقی خود روابط بین استاد و شاگرد و همسایه با همسایه و خویشاوندان انسان را فراموش نکرده است و توصیه هایی کاربردی و مطابق با فطرت برای گفتن دارد عرصه های مهمتری همچون امور اداره جامعه و کشور داری را نیز فراموش نکرده است و روش ها و منش های مربوط به این حوزه را نیز به درستی و دقت تبیین نموده است.
مسلما یکی از منابع تبیینی اخلاق سیاسی، تفسیر و توضیح آیات قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام) در این باب است. علاوه بر این، سیره ها و منش های رفتاری ائمه هدی در حکومت و اداره جامعه و بالاخص روش های حکومتی امیر المومنین (علیه السلام) در دوره چند ساله خلافت خود بهترین و والاترین مرجع برای دستیابی به آداب صحیح اسلامی در این زمینه هستند.
نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان مدلی موفق از حکومت اسلامی بهترین خاستگاه عملی نمودن اخلاقی ترین سیاست در بین نظامات سیاسی دیگر است. مطمئنا حکومت ایده آل اسلامی حکومتی خواهد بود که همه کاگزاران و عناصر آن در رعایت و به کار گیری اخلاق در همه عرصه های سیاسی و کشور داری پیشتاز بوده و ادعای اخلاقی بودن از ظاهر و گفتار به عمل و کردار سرایت کند.
یقینا عمل نمودن کارگزاران و عناصر نظام به اخلاق در سیاست، مردم را نیز متمایل به این امر (قضاوت و موضع گیری اخلاقی) نموده و در جهت گیری مردم نسبت به مسئولین و دست اندرکاران نظام اسلامی در راستای امیدواری، اعتماد و دلگرمی نقش بارزی دارد.
تاکیدات و توصیه های مکرر رهبر معظم انقلاب و گوشزد نمودن نکته هایی در این باب در مقاطعی حساس از روند جریانات سیاسی نشان دهنده ضرورت تقویت این مولفه در بین فعالیت های سیاسی است. ضرورتی که اگر چه شعار و ادعای عمل به آن در بین سیاسیون شنیده می شود ولی در بطن و جوهره کردار ها، گفتار ها و موضع گیری ها کمتر چیزی از اخلاق صادقانه و خالصانه دیده می شود. ضرورتی که مقداری توجه و عمل به آن در هر دوران و به خصوص دوران کنونی حساس تاریخ انقلاب کمک شایانی به انقلاب و مسئولین و ملت خواهد کرد تا بتوانند این پیچ بسیار حساس تاریخی را به سلامت و عافیت گذران کنند.
آن چه در ادامه می آید ذکر برخی از نکته ها، شاخص ها و معیار های سیاست اخلاقی است که به نظر می رسد لازم است توجه دو چندانی به آن ها شود. امید است با تبیین هر چه بیشتر این مشخصه ها در قول و عمل همه عناصر تاثیر گزار در گوشه گوشه جامعه، شاهد فضایی آرام و توام با اخلاق و تقوا و بصیرت در بین آحاد مسئولین و مردم باشیم:
۱. درس اخلاق سیاسی بگویید!
« اشتباه کسانى که در گذشته مسائل سیاسى را از تبلیغ کنار مىگذاشتند، در این بود که عبودیّت را به منطقه فردى منحصر مىکردند. آنها اینجا را غلط مىفهمیدند و غلط عمل مىکردند. بله؛ هدف، کشاندن مردم به عبودیّت است؛ منتها عبودیّت منطقه وسیعى در زندگى انسان دارد و آن منطقه به عمل شخصى منحصر نیست. وقتى که عمل جامعه، عمل یک مجموعه عظیم انسانى و مردم یک کشور، عمل اقتصادى، عمل سیاسى و موضع گیریهاى سیاسى مشمول بحث عبودیّت شد، آن وقت دعوت شما هم مىتواند شامل این مسائل باشد و باید هم باشد؛ چارهاى ندارید. باید درس اخلاق بگویید، درس اخلاق سیاسى هم بگویید، درس اخلاق و معنویّت هم بگویید، تحلیل سیاسى هم بدهید، دشمن درونى را هم - که نفس امّاره یا شیطان رجیم است - معرفى کنید، دشمن اجتماعى را هم - که شیطان بزرگ یا شیطانهاى گوناگونند - معرفى کنید، ایادى و اذناب شیطان را هم معرفى کنید. » ۱
خیانتی که بعضی به ظاهر دین داران در مقطعی از زمان به جامعه و مردم کردند این بود که صجنه دین داری را منحصر به جنبه های شخصی و عبادت های فردی نمودند و از قشر خواهان سعادت و دین داری خواستند که حول این گونه مسائل نروند! حکومت و اجتماع را سراسر آلودگی و عاملان حکومت را مطلقا طالبان قدرت نامیدند و هرگونه صحبت و حرکتی که به نحوی به این گونه مسائل منتهی شود را بیهوده و خارج از دایره دین داری تعریف کردند.
شاید بشود ریشه این گرایشات نادرست دینی را در جاهایی جستجو کرد که حکومت های حاکم سراسر ظلم و استبداد بوده اند و علمای دینی آن زمان هر گونه حرکتی در جهت اصلاح حکومت ها و حاکمان را بیهوده می دانسته اند و خواسته اند به این نحو مردم را از گرایش به سمت حکومت و وارد شدن به دستگاه حکومتی باز دارند. اما در حالت کلی این امری نادرست است و اخلاق و عبادت اسلامی شامل جنبه های فردی و اجتماعی زندگی بشر می شود و مطمئنا مباحث مربوط به حکومت و کشور داری نیز جز گستره اسلام است و هر آن چه در دین راجع به رعایت اخلاقیات در رفتار و گفتار تعریف می شود علاوه بر جنبه های فردی به جنبه های اجتماعی و سیاسی نیز گسترش پیدا می کند.
۲. تقوای سیاسی چیست؟
« تقواى سیاسى؛ یعنى هر کس که در کار سیاست است، سعى کند با مسائل سیاسى صادقانه و دردمندانه و از روى دل سوزى برخورد کند. سیاست به معناى پشت هم اندازى و فریب و دروغ گفتن به افکار عمومى مردم، مطلوب اسلام نیست. سیاست یعنى ادارهى درست جامعه؛ این جزو دین است. تقواى سیاسى، یعنى انسان در میدان سیاست، صادقانه عمل کند. » ۲
مهمترین رکن در تقوای سیاسی صادقانه عمل کردن و دردمندانه عمل کردن است. سیاست ممزوج با این تقوا منشا برکات و ثمرات مادی و معنوی در جامعه خواهد بود و جامعه بر اساس این سیاست به سوی سعادت حقیقی حرکت خواهد کرد!
۳. سیاست بدون اخلاق آفت است
« سلوک سیاسى امیرالمؤمنین از سلوک معنوى و اخلاقى او جدا نیست؛ سیاست امیرالمؤمنین هم، آمیختهى با معنویت است، آمیختهى با اخلاق است، اصلاً منشأ گرفتهى از معنویت على و اخلاق اوست. سیاست اگر از اخلاق سرچشمه بگیرد، از معنویت سیراب بشود، براى مردمى که مواجه با آن سیاستند، وسیلهى کمال است، راه بهشت است؛ اما اگر سیاست از اخلاق جدا شد، از معنویت جدا شد، آن وقت سیاستورزى می شود؛ یک وسیلهاى براى کسب قدرت، به هر قیمت؛ براى کسب ثروت، براى پیش بردن کار خود در دنیا. این سیاست می شود آفت؛ براى خود سیاستورز هم آفت است، براى مردمى هم که در عرصهى زندگى آنها این سیاست ورزیده می شود هم آفت است. » ۳
روش سیاسی حضرت امام علی (علیه السلام) به عنوان بارز ترین مدل حکومت اسلامی در تاریخ صدر اسلام بعد از حکومت پیامبر اکرم(ص)، تبیین کننده
ی تفاوت تاثیر دو نوع سیاست بر روی حاکمان و مردم است. اگر ما غایت و نهایت حکومت اسلامی را زمینه سازی برای دین داری جامعه و سعادت و کمال آن ها بدانیم باید مطمئن باشیم که سیاست همراه با اخلاق است که باعث کمال مردم می شود و آن ها را در مسیر بهشت قرار می دهد و سیاست بدون اخلاق کوچک ترین تاثیری در کمال مردم ندارد و تنها وسیله ای می شود در اختیار زمامداران حکومت برای به دست آوردن قدرت و ثروت بیشتر و پیش بردن امور خود در دنیا!
۴. جدایی دین از سیاست، جدایی اخلاق از سیاست!
« یکى از خطرهاى جدائى دین از سیاست که عدهاى آن را همیشه در دنیاى اسلام ترویج می کردند - در کشور ما هم بود، امروز هم متأسفانه بعضى نغمههائى را در جدائى دین از سیاست بلند می کنند - همین است که وقتى سیاست از دین جدا شد، از اخلاق جدا خواهد شد، از معنویت جدا خواهد شد. در نظامهاى سکولار و بىرابطهى با دین، اخلاق در اغلب نزدیک به همهى موارد، از بین رفته است. حالا یک وقت استثنائاً در جائى یک عمل اخلاقى دیده بشود، این ممکن است؛ استثناء است. وقتى دین از سیاست جدا شد، سیاست می شود غیر اخلاقى، مبنى بر همهى محاسبات مادى و نفعطلبانه. » ۴
جدایی دین از سیاست کمترین چیزی که به دنبال خود به ارمغان می آورد خالی شدن سیاست از اخلاق است! در بسیاری از نظام های سیاسی غربی که در باره رابطه دین و مفاهیم دینی با سیاست نوعی جدایی و عدم ارتباط قائل می شوند در تعریف اخلاق و حد و مرز های آن در سیاست نیز محدودیت های بسیاری قائل هستند و کمتر اجازه می دهند تا مفاهیم ناب اخلاقی به عمق سیاست نفوذ کند که حاصل آن چیزی نخواهد شد جز سیاست قدرت محور و سیاستی که محور آن تامین منافع شخصی و حزبی به هر هزینه و قیمتی است و این چیزی نیست جز همان سیاست خالی از اخلاق!
۵. هدف از حکومت در سیاست اخلاقی!
« امیرالمؤمنین این حکومتى را که در آن سه جنگِ مفصل نظامى با هزارها کشته اتفاق افتاد - شما در نهج البلاغه نگاه کنید - با تعبیراتى معرفى می کند که نشان دهندهى تحقیر او نسبت به این حکومت است. یک وقت او را - در خطاب به ابنعباس - از بند کفش کهنهى وصلهزدهى خود بىارزش تر معرفى می کند. یک جا دربارهى همین حکومت می فرماید: «لألفیتم دنیاکم هذه ازهد عندى من عفطة عنز»؛ آن رطوبتى که از عطسهى یک بزغاله حاصل می شود چقدر ارزش رطوبتى و حیاتى دارد؟ هیچ. می فرماید: این حکومت، این قدرت، نشستن بر این اریکه براى على، از این کم تر و کم اهمیت تر است. یک جا در همان خطبه براى این که چرا این حکومت را قبول کرد، استدلال می کند: «لو لا حضور الحاضر و قیام الحجّة بوجود النّاصر»؛ دیدم مردم آمدند، اصرار می کنند، نصرت خودشان را عرضه می کنند، قبول کردم. باز در مقام استدلال: «و ما اخذ اللَّه على العلماء ان لایقارّوا على کظّة ظالم و لا سغب مظلوم»؛ می فرماید: خداى متعال بر عالمان، بر دانایان عالم، تکلیف معین کرده است که بر سیرى ظالم و تهیدستى و گرسنگى مظلوم صبر نکنند، تحمل نکنند. این هاست چیزهائى که امیرالمؤمنین را به سمت حکومت می کشاند، یا در مقابل کسانى که علیه او بغى می کنند، به مقاومت، به ایستادگى، به حتّى جنگ نظامى می کشاند؛ والّا حکومت براى امیرالمؤمنین ارزشى ندارد. » ۵
هدف از حکومت و کسب قدرت در نظام های سیاسی مختلف، متفاوت است. اگر به صورت خیلی کلی و خوش بینانه بگوییم در حکومت های سکولار و لائیک نهایت چیزی که می توان در فرآیند به دست گرفتن حکومت و کسب قدرت در یک جامعه متصور شد تامین سعادت و آرامش دنیوی و تهیه و فراهم نمودن نیاز های مادی جامعه است. البته در صورتی که حکومت ها و زمام دارانی که فقط ماندن بر اریکه قدرت و هر چه بیشتر تنومد شدن از نظر قدرت و ثروت را تنها هدف حکومت خود می دانند به حساب نیاوریم! در سیاست اسلامی و حکومت پیوند خورده به سیاست اسلامی، غایت و نهایت حکومت، سعادت و کمال دنیوی و اخروی جامعه است. مطمئنا نیل به این سعادت دنیوی و اخروی نیازمند بستر و ملزوماتی است که وظیفه حکومت اسلامی تحقق و فراهم نمودن این هاست و مهم ترین لازمه آن نهادینه کردن عدالت و قسط و عدل در جامعه است. در حکومت اسلامی قدرت به هیچ عنوان هدف و غایت زمام داران نبوده و تنها وسیله ای عنوان می شود جهت تامین نمودن لوازم و اولیات برپا نمودن قسط و عدل و هر آن چه لازمه رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی است (مانند ترویج دین داری-ترویج اخلاق- آموزش های دینی- جامعه دین محور و ...) و در ادامه رساندن جامعه و امت به سعادت دنیوی و اخروی!
۶. در مکتب امام(ره) سیاست ممزوج با معنویت است!
« یکى از این خطوط این است که در مکتب سیاسى امام، معنویت با سیاست در هم تنیده است. در مکتب سیاسى امام، معنویت از سیاست جدا نیست؛ سیاست و عرفان، سیاست و اخلاق. امام که تجسم مکتب سیاسىِ خود بود، سیاست و معنویت را باهم داشت و همین را دنبال مىکرد؛ حتّى در مبارزات سیاسى، کانون اصلى در رفتار امام، معنویت او بود. همهى رفتارها و همهى مواضع امام حول محور خدا و معنویت دور مىزد. امام به ارادهى تشریعى پروردگار اعتقاد و به ارادهى تکوینىِ او اعتماد داشت و مىدانست کسى که در راه تحقق شریعت الهى حرکت مىکند، قوانین و سنتهاى آفرینش کمککار اوست. او معتقد بود که: «و للّه جنود السّماوات و الأرض و کان الله عزیزاً حکیما». امام قوانین شریعت را بستر حرکت خود مىدانست و علائم راهنماى حرکت خود بهشمار مىآورد. حرکت امام براى سعادت کشور و ملت، بر مبناى هدایت شریعت اسلامى بود؛ لذا «تکلیف الهى» براى امام کلید سعادت به حساب مىآمد و او را به هدفهاى بزرگِ آرمانى خود مىرساند. اینکه از قول امام معروف است و همه مىدانیم که گفته بودند «ما براى تکلیف عمل مىکنیم، نه براى پیروزى»، به معناى بىرغبتى ایشان به پیروزى نبود. بدون تردید پیروزى در همهى هدفهاى بزرگ، آرزوى امام بود. پیروزى جزو نعمتهاى خداست و امام به پیروزى علاقهمند بود- نه اینکه علاقهمند نبود یا بىرغبت بود- اما آنچه او را به سوى آن هدفها پیش مىبرد، تکلیف و عمل به وظیفهى الهى بود؛ براى خدا حرکت کردن بود. چون انگیزهى او این بود، لذا نمىترسید؛ شک نمىکرد؛ مأیوس نمىشد؛ مغرور نمىشد؛ متزلزل و خسته هم نمىشد. اینها خاصیت عمل به تکلیف و عمل براى خداست. کسى که براى تکلیف عمل مىکند، دچار تردید و تزلزل نمىشود؛ ترسیده و خسته نمىشود؛ از راه برنمىگردد و مصلحتاندیشىهاى شخصى، تعیینکنندهى راه و جهتگیرى او نمىشود. کسى که سیاست را با عرفان جمع مىکند و معنویت را با حرکت سیاسى، یکجا در برنامه زندگى خود قرار مىدهد، براى او ترس از مرگ معنا ندارد؛ ترس از شکست هم معنا ندارد. این درست نقطهى مقابل سیاستِ کهنه شده و ازمدافتادهى غربى است که بهدروغ آن را سیاستِ مدرن مىگویند؛ یعنى تفکیک دین از سیاست، و تفکیک دولت از معنویت. » ۶
یکی از تفاوت های اساسی سیاست و حکومت اسلامی با سایر نظامات جهان، وجود مولفه ای به نام معنویت، اخلاص و "برای خدا کار کردن " در متن آن است. مولفه هایی که حضرت امام خمینی (ره) با اتکال به آن ها و استفاده از قدرت ماورایی در تکیه به ذات اقدس باری تعالی از آن مدد جست و قادر شد تا این انقلاب اسلامی را به ثمر رساند. به قطع و یقین ظهور و زنده شدن این مولفه ها در ادبیات کنونی رهبر معظم انقلاب اسلامی در مواجهه با رخ داد ها و شرایط گوناگون جهان و منطقه و کشور نیز ادامه آن راه و تضمینن کننده پیروزی حقیقی انقلاب اسلامی خواهد بود. شاید یکی از راه حل های برون داد از بعضی چالش های سیاسی و بی اخلاقی ها، ترزیق دوباره این مولفه و احیای آن ها در ادبیات و رفتار بعضی از مسئولین باشد که در صورت وقوع، به حتم، شاهد امداد های الهی و برکات فراوان آن خواهیم بود.
۷. سیاست اسلامی، سیاست بدون مکر و نیرنگ است!
« در این سیاستورزى، امیرالمؤمنین یکى از خصوصیاتش این است: از مکر و فریب دور است. در یک جملهاى از حضرت نقل شده که: «لو لا التّقى لکنت ادهى العرب»؛ اگر تقوا دست و پاى مرا نمىبست، از همهى آحاد و مکاران عرب، مکر و حیله را بهتر بلد بودم. یک جاى دیگر در مقام مقایسهى معاویه با خودش - چون معاویه به دهاء و مکر در حکومت معروف بود - به حسب آنچه که نقل شده، فرمود: «واللَّه ما معاویة بأدهى منّى»؛ معاویه از من زرنگتر نیست. منتها على چه کند؟ وقتى بناى بر رعایت تقوا و رعایت اخلاق دارد، دست و زبانش بسته است. روش امیرالمؤمنین این است! » ۷
اگر کمی اهل سیاست بوده باشید و یا رفتار و گفتار های سیاسون را زیر نظر گرفته باشید خیلی خوب درک می کنید که اهل سیاست بودن بدون استفاده از مکر و نیرنگ کمی سخت است. کار در سیاست بدون این ها پیش نمی رود. کسی که بخواهد در سیاست نقش ایفا کند و اخلاق را هم در سطح خوب رعایت، از رقیبان خود (تازه اگر از آن سیاست باز های حرفه ای چند خطه باشند) جا می ماند. شاید او هم مجبور بشود جایی مکر و نیرنگی بزند و کم و زیادی کند. اسمش را هم می توان گذاشت زرنگی و با حریف مقابله کردن! اما چیزی که در سیاست اخلاقی به سیاست مداران اسلامی آموزش می دهند این است که در سیاست رعایت تقوا لازم است! تقوای سیاسی برای شما محدودیت ایجاد می کند که این البته به نفع شما و به نفع جامعه است! در سیاست اسلامی رسیدن به هدف درست استفاده از هر وسیله ای را توجیه نمی کند! (لازم به ذکر است که در تعاریف اصطلاحی فرق است بین مکر و نیرنگ و استفاده از تاکتیک در رفتار. مکر و نیرنگ استفاده از ابزار نا درست بدون رعایت مصالح و تنها در راستای رسیدن به هدف است و در مقابل تاکتیک، رفتار هوشمندانه و در عین حال استفاده از ابزار های درست در مواقع به جا برای رسیدن به هدف و در یک کلام عدم رفتار ساده لوح انگارانه در مقابله با وضعبت هاست!)
۸. هر حرفی را نباید زد ولو حق باشد!
« گاهى اوقات، دشمن کار را به گونهاى ترتیب مىدهد که حرف حقى، از زبان یک نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا مىخواهد این حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون مىخواهد پازل خودش را کامل کند. این پازل از صد یا دویست قطعه تشکیل شده؛ یک قطعهاش هم همین حرف حقى است که آن شخص باید بزند تا این پازل را کامل کند! اینجا این حرف حق را نباید زد. پازل دشمن را کامل نباید کرد. در این حد هوشیارى لازم است! بله، وارد سیاست بشوید و فکرِ سیاسى کنید؛ اما بسیار هوشیار. دشمن نباید بتواند از هیچ حرکت و اظهار و موضعگیرى شما استفاده کند. این، اصل اول و یک خط قرمز است. » ۸
یکی از اصول بدیهی جهت رعایت اخلاق در سیاست لحظه شناسی و موقعیت سنجی است. بنا به موقعیت سنجی و لحظه شناسی یک انسان اخلاق مدار، این نتیجه حاصل می شود که یک شخص هر حرف درست و صحیحی را در هر موقعیتی بر زبان جاری نمی سازد. چه بسا حاصل یک کلام صحیح ولی جاری شده در زمان و موقعیت نا مناسب، زیان های بسیاری خواهد بود که بر گروهی از مردم وارد خواهد شد و همچنین صلاح و مصلحت جامعه اسلامی به زیر سوال خواهد رفت.
فهم مطلب بسیار آسان خواهد بود وقتی که خود را در موقعیتی خانوادگی تصور کنید که شما مطلبی را می دانید که این مطلب حقیقت و درست است و واضح است با جاری کردن این مطلب بر زبان جنجال بسیاری بر پا می شود و احیانا بعضی دشمنان خانوادگی شما از آن خرسند خواهند شد. آشکار است که انسان عاقل و فهمیده به هیچ قیمتی این سخن صحیح را بر زبان جاری نخواهد کرد!
۹. وحدت به چه معناست و چه لزومی دارد؟
« منظور ما از وحدت چیست؟ یعنى همه مردم یکسان فکر کنند؟ نه. یعنى همه مردم یک نوع سلیقه سیاسى داشته باشند؟ نه. یعنى همه مردم یک چیز را، یک شخص را، یک شخصیت را، یک جناح را، یک گروه را بخواهند؟ نه؛ معناى وحدت اینها نیست. وحدت مردم، یعنى نبودن تفرقه و نفاق و درگیرى و کشمکش. حتى دو جماعتى که از لحاظ اعتقاد دینى مثل هم نیستند، مىتوانند اتحاد داشته باشند؛ مىتوانند کنار هم باشند؛ مىتوانند دعوا نکنند. یکى از عواملى که این وحدت را خدشهدار مىکند، مفاهیم مشتبهى است که دائماً در فضاى ذهنى مردم پرتاب مىشود. هر کس هم به گونهاى معنا مىکند؛ یک عدّه از این طرف، یک عدّه از آن طرف؛ جنجال و اختلافِ غیرلازم درست مىشود! » ۹
مفصل سخن گفتن از وحدت و باید ها و نباید های آن و این که با چه کسانی مجازیم و مجاز نیستیم وحدت داشته باشیم و با چه کسانی باید و نباید وحدت داشته باشیم مجال و فرصت خاص خود را می طلبد. اما آن چه به طور خلاصه می توان ذکر کرد این است که در جامعه و امتی که پاشنه آشیل آن ایجاد تفرقه و چند دستگی و چند گروهی است، حرف و سخن و عملی که باعث ایجاد تشدید و به جریان افتادن این منظور بشود مصداق عمل بر خلاف مصالح نظام اسلامی و امت اسلامی است و عاملان آن (خواسته یا ناخواسته) گرفتار بدترین بی اخلاقی ها شده اند.
نکته قابل توجه این است که در نوبت بندی رعایت مصالح، بین وحدت و ایجاد خط کشی بین گروه ها و طرز تفکر ها، آن چه معیار و تعیین کننده است این است که آن وحدتی، وحدت صحیح است که تامین کننده مصلحت نظام و انقلاب اسلامی و مقابله و ایستادگی در برابر دشمنان انقلاب است. وگرنه وحدتی که حاصل آن رسیدن دشمن به اهداف خود و به طبع آن زیر پا گذاشتن مصالح انقلاب اسلامی و نظام اسلامی باشد با هر گروهی و شخصی باشد مذموم و نادرست است.
۱۰. حرف خلاف وحدت حرف دشمن است!
« برادران، خواهران، عزیزان! امروز کشور به اتحاد کلمه خیلى نیازمند است. بنده مخالفم با سخنى و حرکتى و نوشتارى که - حتى اگر با انگیزهى درست و با انگیزهى صادقانه است - موجب شقاق و شکاف میشود؛ بنده موافق نیستم. اگر کسى نظر من را میخواهد بداند، نظر من این است که عرض کردم. ما بایستى انسجام را ایجاد کنیم. ما بایستى تلائم (سازگاری) را در مجموعهى این ظرفیت عظیم به وجود بیاوریم. » ۱۰
با توضیحات ارائه شده در باب معنای وحدت در جامعه اسلامی و لزوم توجه به جایگاه وحدت و یک پارچکی در بین امت اسلامی جهت نیل به اهداف اصیل انقلاب اسلامی از جمله ایستادگی در برابر دشمنان قسم خورده و حفظ انسجام و یک دستی، هر حرفی که در هر شرایطی وحدت به معنای صحیح آن را آسیب می زند و باعث ایجاد انشقاق و چند دستگی بین امت اسلامی می شود خیانت به نظام و انقلاب است و مصداق بارز بی اخلاقی در گفتار می باشد.
لازم به توجه است که ایراد هر گونه انتقاد و یا تفاوت سلیقه و تفاوت روش بین سیاسیون و مسئولین را نمی توان مصداق نقض وحدت بر شمرد و مهم آن است که این اختلاف نظرات و تفاوت دیدگاه ها در مسایل جزیی و اختلاف سلیقه ها باعث صف بندی و چند دستگی بر سر مسائل کلی و محوری و مسائلی که همه قبول دارند نشود!
۱۱. هر کس در اصول حرکت می کند جزء این مجموعه است!
« حالا مگر نمی شود این جمعى که شما اینجا نشستهاید به بهانههاى گوناگون به ده تا جمع تقسیم کرد؟ راحت می شود؛ کسانى که رنگ لباس شان این است، کسانى که سن شان این است، کسانى که اهل فلان نقطهى کشورند؛ می شود جدا کرد؛ می شود دیوارکشى کرد. هنر انقلاب این بود که آمد دیوارها را از وسط برداشت. ما توى خانههاى کوچک کوچک، با دیوارهاى بلند زندگى می کردیم و از هم خبر نداشتیم؛ انقلاب آمد این دیوارها را برداشت و این خانههاى کوچک را تبدیل کرد به یک عرصهى وسیع؛ عرصهى ملت ایران؛ ملت انقلابى. دانشجومان با طلبه بد بود؛ طلبهمان با دانشجو بد بود؛ استادمان با بازارى بد بود؛ بازارىمان با کشاورز بد بود؛ بین خودمان دیوارکشى کرده بودیم. انقلاب آمد این دیوارها را برداشت. ما حالا باز دوباره بیائیم دیوارکشى کنیم؟! آن هم دیوارهاى نادرست و ناحق. نه، مبانى روشن است؛ اصول روشن است؛ جهت روشن است. هر کس در این جهت با این مبانى دارد حرکت می کند، جزو مجموعه است. این را توجه داشته باشید. »۱۱
اگر چه درک و هضم این منش اندکی سختی دارد ولی یکی از اصول سیاست اخلاقی این است که بی جهت بین خودمان دیوار کشی نکنیم! مطالبی که در این باره بیان شده اند نشان دهنده لزوم توجه ویژه به این موضوع است. توجه به این موضوع باعث می شود ما در ابراز عقاید و موضع گیری در برابر دیگران دوست و دشمن را قاظی نکنیم. خودی و غیر خودی را اشتباهی نگیریم.
در بسیاری از حالات و موقعیت ها، شرایط به گونه ای پیش می آیند که فرد رو به روی ما که در اصول با هم مشترک هستیم و در روش های سیاسی که جزء فروع شمرده می شوند با یکدیگر اختلاف نظر و روش داریم دشمن اصلی فرض می شوند و در این هیاهو دشمن اصلی به حاشیه می رود. "شیطان اکبر" گم می شود!
آن چه مهم است این است که ما معیار این که چه کسی جزء مجموعه است را بتوانیم به درستی تبیین کنیم و با توجه به این معیار همه کسانی را که جزء این مجموعه هستند را فقط به چشم رقبای انتخاباتی و جناحی نگاه کنیم و نه شیطان اکبر! و با این دید در میدان سیاست با نگاه منصفانه و همراه با صبر و تقوا به تحلیل و تدقیق دیدگاه های یکدیگر بپردازیم و در مواجهه با شیطان اکبر انسجام و یک پارچگی خود را حفظ کنیم!
هر کس در خدمت اسلام و انقلاب است در این مجموعه است و هر کس ولو با لباس خودی از حنجره او صدا و حرف دشمن بر می آید ابتدا باید او را نصیحت کرد و اگر این نصیحت در او عمل نکرد باید با او خط دشمنی ترسیم کرد. چرا که او دارد حرف دشمن را می زند!
۱۲. در کار سیاسی ظلم نکنید!
« من بارها گفتهام: ظلم نکنیم. این هم یکى از آن اساسىترین کارهاست. ظلم چیز بدى و چیز خطرناکى است. ظلم فقط این نیست که آدم توى خیابان به یکى کشیده بزند. گاهى یک کلمهى نابجا علیه یک کسى که مستحقش نیست، یک نوشتهى نابجا، یک حرکت نابجا، ظلم محسوب می شود. این طهارت دل را و طهارت عمل را خیلى بایستى ملاحظه کرد. » ۱۲
از ظلم با عنوان نابخشودنی ترین گناهان یاد می شود. ظلم در سیاست هم مسلما جزء همین گناهان است که یافتن مصداق آن کمی ظرافت و توجه ویژه می طلبد. یک سخن نادرست زدن، یک تحلیل نا بجا کردن، یک امر خلاف واقع نسبت دادن به یک شخصیت حقیقی یا حقوقی، قلب حقایق کردن به نفع خود و این گونه موارد از مصادیقی است که می توان جزء ظلم های سیاسی برشمرد!
۱۳. در اظهار مواضع انصاف را رعایت کنید!
« زیادتر نگوئید از آنچه که هست، از آنچه که باید و شاید. منصف باشیم؛ عادل باشیم. اینها آن وظائف ماست. اینجور نیست که ما چون مجاهدیم، چون مبارزیم، چون انقلابى هستیم، بنابراین هر کسى که از ما یک ذره - به خیال ما و با تشخیص ما - کمتر است، حق داریم که دربارهاش هر چه که می توانیم بگوئیم؛ نه، اینجورى نیست. بله، ایمانها یکسان نیست، حدود یکسان نیست و بعضى بالاتر از بعضى دیگر هستند. خدا هم این را می داند و ممکن است بندگان صالح خدا هم بدانند؛ لکن در مقام تعامل و در مقام زندگى جمعى، باید این اتحاد و این انسجام حفظ بشود و این تمایزها کم بشود. » ۱۳
از مهمترین موقعیت های امتحان پس دادن افراد در ارائه تحلیل ها و موضع هایی است که از افراد و شرایط مختلف دارند. رعایت انصاف و ارائه تحلیل منصفانه، صادقانه و به دور از کم و زیاد کردن حقایق از شروط پیروزی در این امتحان است. در بسیاری از موارد دیده می شود که با وجود یک اتفاق و خبر واحد در گوشه ای از جامعه تحلیل ها و برداشت های مختلف و گاها متناقض از آن ارائه می شود (کاری که بسیاری از سایت های خبری-تحلیلی بنا به خط و ربط خود انجام می دهند) و هر کدام با توجه به منافع خود فقط گوشه ای از قضیه را بزرگ نمایی می کنند که به نفع جریان مربوط به خود است. یک تحلیل گر منصف آن چه را که می بیند و آن چه را که هست از تمام زوایا بررسی می کند، می سنجد و با رعایت انصاف و رعایت کلیه مصلحت های اصلی، تحلیلی واقعی و بدون کم و زیاد از آن چه رخ داده است ارائه می دهد.
۱۴. دروغ و تهمت در سیاست اسلامی جایی ندارد!
« تقوا که نبود، دست و زبان انسان باز است، می تواند همه چیز بگوید، خلاف واقع می تواند بگوید، تهمت می تواند بزند، دروغ به مردم می تواند بگوید، نقض تعهدات می تواند بکند، دلبستگى به دشمنانِ صراط مستقیم می تواند پیدا کند. وقتى تقوا نبود، این جورى است. امیرالمؤمنین می فرماید: من سیاست را با تقوا انتخاب کردم، با تقوا اختیار کردم؛ این است که در روش امیرالمؤمنین، مکارى و حیلهگرى و کارهاى کثیف و این چیزها وجود ندارد؛ پاکیزه است. » ۱۴
سیاست بی تقوا سیاستی آلوده به انواع بی اخلاقی هاست. خلاف حقیقت گفتن، کم وزیاد گفتن آن چه که هست، تهمت زدن و مواردی مشابه این از قسمت های جدا نشدنی سیاست خالی از تقوا است. اسلامی و اخلاقی بودن یک سیاست ایجاب می کند که انسان در بیان و کردار خود از این موارد دوری کند. شاید در بسیاری از موارد با گفتن یک خلاف حقیقت و یا تهمت و یا تحریف حقیقت منافعی عاید شخص گوینده شود ولی آن چه می ماند مفاسد دراز مدت این نوع بیان و رفتار در جامعه و مردم است که به هیچ وجه اثرات مثبتی از خود بر جای نخواهد گذاشت.
۱۵. پرهیز از قول به غیر علم!
« پرهیز از قول به غیر علم، از غیبت، از تهمت. من خواهش می کنم شما جوانهاى عزیز به این مسئله اهتمام بورزید. همین طور که در زمینههاى مختلف اهتمام به طهارت عملى دارید - به نماز اهتمام دارید، به روزه اهتمام دارید، به پرهیز از تعرضهاى جنسى اهتمام دارید - به این مسئله هم اهتمام داشته باشید. اگر چنانچه ما چیزى را به کسى نسبت بدهیم که در او نیست، خب این می شود تهمت. اگر چنانچه چیزى را بگوئیم که به آن علم نداریم؛ مثلاً یک شایعه است - یک نفرى یک حرفى را از قول یکى نقل می کند، ما هم همان را دوباره تکرار می کنیم - خب، این کمک کردن به شایعه است، این شایعهپردازى است؛ قول به غیر علم است. قول به غیر علم، خود قولش هم اشکال دارد، عمل کردن به آن امر غیر معلوم و بدون علم هم اشکال دارد؛ «و لا تقف ما لیس لک به علم». «لا تقف»، یعنى چیزى را که علم به آن ندارى، دنبال نکن، دنبال نرو. دنبال کردن، هم در زمینهى عمل هست، هم در زمینهى گفتار هست. وقتى شما یک چیزى را گفتید که به آن علم ندارید، این هم اختفاء امرى است که انسان به آن علم ندارد. لذا دنبالش می فرماید: «انّ السّمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسئولا » ۱۵
از مبناهای ایجاد یک شایعه در جامعه این است که گروهی حرف و قولی که به صدق بودن آن اطمینان ندارند قبول کرده و آن را برای دیگران بازگو می کنند. اساساً پذیرش حرفی که اطمینان به صادق بودن آن ندارید اشتباه است. این طمینان باید به نحوی حاصل شود که در محضر عدل خداوند به عنوان سند و شاهد قابل ارائه باشد. صحبت کردن و موضع گرفتن قاطع در مقابل وقایعی که از وقوع آن ها فقط حرفی شنیده ایم که به صادق بودن آن اطمینان نداریم باعث ایجاد شایعه و سوء ظن و بی اعتمادی در جامعه خواهد شد.
ذکر این نکته ضروری است که در بعضی موارد مسائلی در سطح جامعه مطرح می شود با عنوان "شنیده ها" به این صورت که حرفی یا خبری به صورت دهان به دهان در جامعه رواج پیدا می کند و به نوعی همه گیر می شود و از طرفی هیچ سندی دال بر صادق بودن صد در صدی آن وجود ندارد. چنان چه تبیین موضوع به لحاظ اهمیت آن در جامعه ضروری باشد بهترین راه در ارائه تحلیل این است که در گفتار خود شرط صحت تحلیل خود را صحت اخبار منتشر شده در سطح افکار عمومی و جامعه بدانید و بر آن تاکید کنید!
۱۶. فضای اهانت ممنوع!
« فضاى اهانت و هتک حرمت در جامعه، یکى از آن چیزهائى است که اسلام مانع از آن است؛ نباید این اتفاق بیفتد. فضاى هتک حرمت، هم خلاف شرع است، هم خلاف اخلاق است، هم خلاف عقل سیاسى است. انتقاد، مخالفت، بیان عقاید، با جرأت، هیچ اشکالى ندارد؛ اما دور از هتک حرمتها و اهانتها و فحاشى و دشنام و این چیزها. همه هم در این زمینه مسئولند. این کار علاوه بر اینکه فضا را آشفته می کند و اعصاب آرام جامعه را به هم می ریزد - که امروز احتیاج به این آرامش هست - خداى متعال را هم از ما خشمگین می کند. من می خواهم این پیامى باشد به همهى آن کسانى که یا حرف می زنند، یا می نویسند؛ چه در مطبوعات، چه در وبلاگها. همهى اینها بدانند، کارى که می کنند، کار درستى نیست. مخالفت کردن، استدلال کردن، یک فکر سیاسى غلط یا یک فکر دینى غلط را محکوم کردن، یک حرف است، مبتلا شدن به این امرِ خلاف اخلاق و خلاف شرع و خلاف عقل سیاسى، یک حرف دیگر است؛ ما این دومى را به طور کامل و قاطع نفى می کنیم؛ نباید این کار انجام بگیرد. متأسفانه بعضى این کار را می کنند. من بخصوص به جوانها توصیه می کنم. بعضى از این جوانها بلاشک مردمان بااخلاص و مؤمن و خوبى هم هستند، اما خیال می کنند این وظیفه است؛ نه، من عرض می کنم این خلاف وظیفه است، عکس این وظیفه است. » ۱۶
مطلبی که مقام معظم رهبری در آخرین سخنرانی خود در محکوم کردن فضای توهین آمیز ایجاد شده در مراسم روز ۲۲ بهمن شهر قم (فارغ از شخص آن) از آن با عنوان "میدادن ندادن به احساسات سرکش" تعبیر کردند. احساساتی که انسان را وادار به ایجاد فضای اهانت و توهین و چیزهایی مشابه به آن می کند در صورتی که دستور مسلم عقل و شرع چیزی غیر از این است. واضح است که نقد کردن و سوال پرسیدن ار یک مسئول و یک شخص درباره آراء و تفکرات و عملکرد او امری معقول و منطقی است. اما آن چه معادله را به طور کلی تغییر می دهد این است که به بهانه نقد عملکرد و اعتراض به مواضع، فضایی ایجاد شود که توهین کردن به یکدیگر امری عادی تلقی شود و هیچ گونه حرمتی در حفظ شخصیت افراد وجود نداشته باشد!
.....................................................
پی نوشت ها:
۱. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از روحانیون ۰۳/۱۰/۱۳۷۶
۲. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای ستاد های نماز جمعه ۵/۵/۱۳۸۱
۳. بیانات مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه تهران ۲۰/۶/۱۳۸۸
۴. همان
۵. همان
۶. بیانات مقام معظم رهبری در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) ۱۴/۳/۱۳۸۳
۷. بیانات مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه تهران ۲۰/۶/۱۳۸۸
۸. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضا بسیج دانشجویی دانشگاه ها ۳۱/۲/۱۳۸۶
۹. بیانات مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه تهران ۲۶/۱/۱۳۷۹
۱۰. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضاى بسیجى هیئت علمى دانشگاهها ۲/۴/۱۳۸۹
۱۱. همان
۱۲. همان
۱۳. همان
۱۴. بیانات مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه تهران ۲۰/۶/۱۳۸۸
۱۵. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان ۱۶/۵/۱۳۹۱
۱۶. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری ۱۹/۱۲/۱۳۸۹