صاحب خانه

یادداشت ها و دست نوشته های مهدی عابدی

صاحب خانه

یادداشت ها و دست نوشته های مهدی عابدی

صاحب خانه

۳۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهدی عابدی» ثبت شده است

جمعه, ۳ آذر ۱۳۹۱، ۰۳:۳۱ ب.ظ

فوت و فن های یک تشکیلات!


فوت و فن های یک تشکیلات!

:: درسهایی برای داشتن یک تشکیلات انقلابی موثر :: 

پیش مقدمه: سطور در پیش رو کامل شده مطلبی با عنوان " فوت و فن های تشکیلات! " است که قبلا در همین وبلاگ کار شد و به دلایل واهی به صورت ناقص رها شد و به نتیجه نرسید. اکنون پس از مدت ها اصل مطلب به صورت خام آماده شد و پس از پیاده سازی، ویرایش و تنظیم مجدد در قالب سطور زیر منتشر می شود. امید است تهیه و انتشار این مطلب اثری هر چند کوچک در نهادینه کردن اخلاق صحیح تشکیلاتی و افزایش بهره وری و بازدهی در مجموعه های فرهنگی- مذهبی داشته باشد. انشا الله/


مقدمه:  همه ما می دانیم که یکی از عوامل موفقیت در کارهای بزرگ این است که عده ای دور همدیگر جمع شویم و آن کار را با عقل دسته جمعی و همت همگانی انجام دهیم. این کار فواید فراوانی دارد. از جمله اینکه انسان های مختلف با عقل های متفاوت در کار شرکت می کنند و به عقول یکدیگر کمک می کنند. حضور جمعی در کار باعث دلگرمی یکدیگر است و انگیزه بیشتری در حین کار ایجاد می شود و اگر بنا باشد هزینه ای بابت کار تحمیل شود فشار کمتری بر افراد وارد می شود. همه ما می دانیم که تک روی و تنهایی کار کردن، نا ممکن و خیلی سخت است و هر جایی سعی می کنیم جمعی دور هم باشیم و کاری را شروع کنیم. همه ما می دانیم که اگر بخواهیم بار سنگینی را به دوش بکشیم و بلند کنیم ناممکن است و با وجود یک نفر دیگر این کار خیلی راحت تر انجام می شود. همه این ها تعریف هایی مصداقی از تشکیلات و سازمان است. پس همه ما می دانیم که در هر جایی نیاز به تشکیلات و سازمان و دور هم جمع شدن داریم.

بعضی ها می گفتند که ما ایرانی ها در ورزش هایی مثل کشتی، تنیس تک نفره، دو میدانی و ورزش هایی از این قبیل که تک نفره هستند خیلی موفقیم و در ورزش های تیمی مثل فوتبال، والیبال، بسکتبال و ورزش های این شکلی علی رغم داشتن توانایی فردی موفقیت زیادی کسب نمی کنیم. بعضی دیگر می گفتند که یک بار اتفاق افتاده بود که در مسابقه بین تیم فوتبال منتخب جهان که در آن بهترین بازیکنان تیم های ملی برتر جهان حضور داشتند با تیم ملی یک کشور که زیاد هم در صدر جدول نبوده است، تیم منتخب جهان نتیجه را واگذار کرده است. این دو اتفاق دلالت بر این دارد که هر تشکیلات و کار گروهی فوت و فن هایی دارد که اعضای آن باید به آن ها آگاه باشند و در کار دسته جمعی خود آن ها را لحاظ کنند. و گرنه تشکیلات به هدف خود نخواهد رسید و در میانه راه چپ خواهد کرد!

به طور خیلی علمی و دقیق در دروس رشته مدیریت، مباحث سازمان و تشکیلات مورد بررسی قرار گرفته اند. آن چه در این جا ذکر می شود گوشه کناری مختصر است از مطالبی کاربردی و مفید که توجه و عمل به اینها ما را خیلی سریع تر و بهتر به اهداف تشکیلات می رساند: فوت و فن هایی از یک تشکیلات یا به زبان دیگر اخلاق تشکیلاتی!         


فعالیت تشکیلاتی فرهنگی؛ چیستی، چرایی و چگونگی! 

ورود به بحث با انتخاب عنوانی مناسب برای فعالیت های تشکیلاتی ما مربوط می شود. اغلب فعالیت هایی که ما در تشکیلات های مختلف با هر اسم و رسمی انجام می دهیم این قابلیت را دارا هستند که عنوان " فعالیت تشکیلاتی فرهنگی " را به خود بگیرند. حتی فعالیت هایی که در ظاهر خود دارای بار فرهنگی نیستند در بطن خود اهدافی فرهنگی را پیگیری می کنند که یا به عنوان هدف و یا به عنوان وسیله در نظر گرفته می شوند. مثال بارز آن فعالیت های عمرانی و ساخت و ساز در یک گروه جهادی دانشجویی است که اگر چه اصل کار فرهنگی نیست ولی همین کار عمرانی دارای اهداف فرهنگی می باشد.

لازم است ابتدا تاملی ویژه بر مفهوم و منظور این 3 واژه کلیدی (فعالیت، تشکیلاتی، فرهنگی) داشته باشیم. سپس مفهوم این 3 واژه را در تعریفی جامع و در کنار یگدیگر تبیین می کنیم. در مرحله بعد بررسی می کنیم که چرا اصلا باید در چنین فعالیتی حضور داشته باشیم و چگونه؟

1.   چیستی:

ابتدا توجهی می کنیم بر مفهوم این 3 واژه. هر کدام از این واژه ها چند مولفه دارند.

 اولین واژه فعالیت است پس انفعال نیست. فعال برخورد کردن در یک موضوع دقیقا ضد منفعل برخورد کردن است. بنابر این اگر کسی یا مجموعه ای خواست فعال باشد حداقل 3 ویژگی باید داشته باشد: اول در بعد شناخت. مجموعه ای فعال است که اولین شناسه او فعالیت در بعد شناخت باشد. شناخت فعال یعنی رصد هوشمندانه، یعنی آینده پژوهی. کسی فعال است که مسائل و رخدادهای محیط خودش را پیش از رخداد بتواند رصد کند و به آنها  برسد تا بتواند برایش تدبیر کند و در مراحل بعدی اقدام. بنابراین اولین ویژگی یک تشکیلات فعال و حتی یک فرد فعال این است که در حوزه شناخت واقعا یک رصد هوشمندانه و به قول امروزی ها یک آینده پژوهی قوی داشته باشد. والا اگر این خصوصیت نباشد این می شود در معرض حوادث و رخدادها. وقتی در معرض حوادث قرار گرفت یعنی تسلیم جریانات شدن. تسلیم که شد دیگر فعال نیست و منفعل است . اثر پذیر است اثر گذار نیست. مولفه دوم بعد از شناخت تدبیر فعالانه است. تدبیر یعنی چی؟ یعنی این که بعد از این شناختی که پیشاپیش از محیط خودش و اتفاقات درونی و برونی آن پیدا کرده است  باید بتواند تحقیق کند و بر اساس این تحقیقات تصمیم بگیرد و برای این تصمیم قدرت برنامه ریزی داشته باشد. این می شود مولفه دوم در بخش فعال بودن. مولفه سوم اقدام به موقع و درست است. یک مجموعه یا شخص فعال کسی است که بعد از شناخت صحیح از محیط و مجموعه خود و اخذ تدبیرات لازم قادر باشد این تدابیر را در اقدامهایی به موقع و صحیح عملیاتی کند. شاخصه صحیح بودن در اقدام کردن اهمیت ویژه ای در یک تشکیلات فعال دارد. کسانی بوده اند که به بهانه فعال و پویا بودن در عملیاتی کردن تدابیر خود گاها از روشهای نادرست بهره می جسته اند و با عنوان فعال بودن و یا سیاست مدار بودن کار خود را توجیه می کرده اند. هر شخص و مجموعه باید با توجه به جایگاه خود اقدامات لازم و سنجیده را انجام دهد. به امیر المومنین (علیه السلام) حتی یاران خود حضرت اعتراض می کردند که شما هم سیاست داشته باش، از معاویه یاد بگیرید ببینید چه جور همه رو جذب می کند؟ ببینید چه جور کارش پیش رفته است؟ چه سیاستی چه تیز هوشی! حضرت فرمودند: والله معاویه از من تیز هوش تر نیست. زرنگ تر نیست. اما فرق من با او این است که او اهل حیله و نیرنگ است. تقوا ندارد. اصلا ارزشی به اسم تقوا برایش معنی ندارد. اما من حق ندارم به خاطر هدفم وسیله را توجیه کنم. ولو 25 سال خانه نشین شوم!

این چیستی اول: ما فعال بودن را تعریف کردیم با 3 ویژگی شناخت و تدبیر و اقدام به موقع!

چیستی دوم: تشکیلاتی بودن یعنی چی؟ 

چیستی دوم: تشکیلاتی بودن یعنی چی؟ ما تک تک هم می توانیم خیلی از این کار ها را انجام دهیم: خوب شناخت پیدا کنیم نسبت به محیط و اطرافمان، بر اساس این شناختمان تحلیل بکنیم، تصمیم بگیریم بعد هم به موقع و خوب و حکیمانه و شجاعانه اقدام کنیم. اما هم عقل هم شرع هم تجربه بشر نشان داده است که هیچ وقت هیچ فردی به تنهایی نتوانسته یک هزارم فعالیتی که حتی 2 نفر می توانند با یکدیگر انجام دهند را انجام دهد. یعنی اگر 2 نفر جمع شوند با یکدیگر روی هدفی واحد و با همدیگر همگرایی کنند اثرش فوق العاده بیشتر است از کاری که یک نفر انجام دهد. حتی اگر 2 نفر سطحشان نسبت به هم خیلی متفاوت باشد وقتی با همدیگر جمع می شوند اثرشان خیلی بیشتر است. لذا مهمترین متضاد تشکیلاتی بودن تکروی است. تک محوری بودن! تنها عمل کردن! تشکیلاتی عمل کردن 3 ویژگی دارد: اول عقل جمعی است. در روایت آمده است که کسی که با دیگران در فرآیند تصمیم سازی و تصمیم گیری مشارکت کند و مشورت کند عقول آنها را شریک خود کرده است (فرق تصمیم سازی و تصمیم گیری:در یک مجموعه تصمیم گیری فقط شان مدیر است و بقیه اعضا و مشاوران فقط می توانند در فرآیند تصمیم سازی دخیل باشند). تشکیلات وقتی تشکیل می شود اولین قسمت مهم آن مغز افزار آن، جایی که تصمیمیات در آن گرفته می شود، است. اگر ما قبلا راجع به یک موضوع اطلاعات و نظری داشته باشیم و فکر کنیم اینی که ما می دانیم کامل و بهترین نظر است وقتی در جلسه ای مشورتی بنشینیم و چهارتا نظر دیگر بشنویم با خود می گوییم عجب چیزهایی را ما ندیدیم و حواسمان نبود! وقتی ما یک راه برای حل مسئله ای که پیش آمده است پیشنهاد می دهیم، وقتی مسئله در جمع بررسی شود می بینیم چقدر راه های بهتر از این هم بوده است و ما نمی دانستیم و نزدیک بود برویم اقدام کنیم و اشتباه کنیم! پس اولین ویژگی عقل جمعی است. دومین ویژگی مجموعه تشکیلاتی، نظام مند بودن است. نیرو ها و پتانسیل ها با توانایی های مختلف مثل دانه های تسبیح بدون نخ هستند. اگر به هم وصل شوند می توانیم با آنها ذکر بگوییم ولی الان (بدون نخ) بالقوه به درد ذکر گفتن می خورند. این تشکیلات مخالف تکروی دومین اثرش این است که ما را نظام مند به هم وصل می کند. قرآن کریم این جور تعبیر می کند: "المومنون بعضهم اولیا بعض" (سوره توبه آیه ۷۱). این سلسله ولایت که مومنین نسبت به یکدیگر دارند تعبیری است که عرض کردیم. این نظام مندی و به هم وصل شدن از طریق سلسله ولایت داشتن: یکی مسئولیت دارد به زیر دست خودش او هم به زیر دست خودش الی آخر. ویژگی سوم هم افزایی انرژی هاست. بعد از هم فکری، بعد از اتصال حال که می خواهیم اقدام کنیم نیروهایمان هم به هم می پیوندد. این می شود هم افزایی که قرآن می فرماید: "یدالله مع الجماعه" . ید استعاره از قدرت است. می فرماید می دانید قدرت کجا تجلی پیدا می کند؟ در کار فردی تجلی پیدا نمی کند. جایی که جمع شوید دور هم. البته جماعتی که بر محور خدا باشد. اگر با همدیگر هم افزایی داشتید خدا هم آن موقع اراده اش و قدرتش رو به شما ضمیمه می کند. وقتی هم خدا بیاید"یدالله فوق ایدیهم" هیچ کسی رقیب شما نخواهد شد. شما جمع شوید بر اساس اصول درست هم افزایی بکنید خداوند قدرتش را در جمع شما می آورد آن موقع خواهید دید که حتی کوه و بنیانش را از جا می توانید بکنید!

این هم از بحث تشکیلاتی!

چیستی سوم: فرهنگی یعنی چی؟...

چیستی سوم: فرهنگی یعنی چی؟ مشکلی که ما بعد از انقلاب در کشور بیشتر به آن مبتلا هستیم  این است که هر کس ادای کار فرهنگی در بیاورد خیال می کند کار فرهنگی هم دارد انجام می دهد! در کشور ما بر خلاف چیزی که بعضی ها خیال می کردند، منظور رهبر انقلاب از مظلومیت فرهنگی مسئله بودجه و اعتبارات مالی نیست! در هیچ بخشی از این کشور اعتباراتی بیشتر از اعتبارات فرهنگی خرج نمی شود! هیچ بخشی! شما برای عمران بودجه ای که خرج می کنید به نصف بودجه فرهنگی هم نمی رسد! برای سیاست برای اقتصاد و.. هم همینطور! برای هیچ چیز به اندازه فرهنگ در این کشور خرج نمی شود! چه موقع می فهمیم؟ وقتی اعتبارات رسمی دستگاه های مستقلا فرهنگی را یک جا بگذاریم به اضافه اعتبارات فرهنگی که دستگاه های غیر فرهنگی دارند و خرج می کنند به اضافه سازمانهای غیر دولتی حوزه فرهنگی که دارند کار می کنند به اضافه هزینه غیر قابل احصایی که مردم دارند در امور فرهنگی خرج می کنند مثل هیئت ها، مسجد ها، روضه ها جلسات و این جور زمینه ها. اگر این ها را روی هم جمع کنید اصلا با بودجه سی سال انقلاب هم حتی قابل مقایسه نیست! حالا که در کشور اینقدر پول فرهنگی خرج می کنیم و اینقدر آدم هایی داریم که ادعای کار فرهنگی می کنند که همه ملت ما می گویند ما داریم کار فرهنگی انجام می دهیم، از اون پیرزنی که در منزل خود روضه امام حسین(ع) می گیرد تا آن شخصی که موسسه بین المللی فرهنگی دایر می کند، همه می گویند ما داریم کار فرهنگی می کنیم. پس چرا شاخص های رشد فرهنگی سال به سال در بخش های عمده در حال افول هستند؟ رشد منفی داریم. چرا شاخصهای ناهنجاری های اخلاقی و اجتماعی دائما رشد مثبت می کنند؟ خود کشی، افسردگی، فساد جنسی، اعتیاد همه اینها دارند رشد پیدا می کنند. چرا اینجور می شود؟ در این میدان (کار فرهنگی کردن) هم پول به اسم کار فرهنگی، هم منابع انسانی به اسم کار فرهنگی هزینه می شوند اما کار فرهنگی نیست و الا باید اثر خودش را بگذارد. اتفاقا در کار فرهنگی آخرین آیتم برای موفقیت منابع مالی است. اولین آن اندیشه است. اندیشه! تا اندیشه نباشد منابع انسانی هم ول معطلند. تا وقتی شما تئوری نداشته باشید که به چه نحو فضای فرهنگی را می خواهید مدیریت کنید، یا با این نیرو ها چه کار می خواهید بکنید، جز اینکه افراد را به روز مرگی معطل می کنید و انتهای کار هزار تا آدم شبهه دار و به درد نخور حاصل می شوند و می روند به هیچ مقصودی نخواهید رسید! این ضعف فرهنگی ماست. پس ما باید ببینیم یک کار فرهنگی چه مولفه هایی دارد؟ غیر از این می شود شبه فرهنگی! ادای کار فرهنگی!

 

 یک فعالیت سه ویژگی حداقلی باید داشته باشد تا ثابت شود که این فعالیت فرهنگی است. اول: باید مبتنی بر باور ها و عقاید بنیادین باشد. یعنی چی؟ چهار صد پانصد تا تعریف هست که فرهنگ را تعریف کرده اند. همه بر بعضی از مولفه های فرهنگ متفق القولند: یک، فرهنگ ترکیبی از باور ها و عقاید است که جایش در قلب است. در ذهن هم نیست. از ذهن باید به قلب رسوخ کند. باور یعنی چیزی که مردم ولو نتوانند از نظر علمی استدلالش کنند سرشون برود ازش دست نمی کشند. شما اگر هزار تا شبهه بیندازید برای 4 تا آدم روستایی دلداده به امام حسین(ع)، به فاطمه زهرا(ع)، بگویید فلان کس در فلان کتاب تاریخش گفته است اصلا در پدیده ای مدرن است و در زمان پیغمبر(ص) که دری در مدینه نبوده است که بعد بگویید درب رو آتش زدند و در را زدند به کی و  از اینجور شبهه های احمقانه، برای یک پیرزن بگویید بازم صورتش رو می بره زیر چادر می نشیند پای روضه حضرت زهرا(س) گریه می کند. باور کرده این قصه رو! چرخ نخ ریسیش رو رها می کند می گوید من پیر زن یه چرخ نخ ریسی رو اگر ولش کنم این کار نمی کند این عالم چه جوری بدون خدا کار می کند؟ همین پیرزن اعتقاد و عقیده اش از خیلی علامه ها قویتر است! چون که به باور رسیده. اگر کار فرهنگی مبنایش یک باور عمیق نباشد و از کمر کار شروع کند محکوم به شکست است! بلکه خیانت است. چون اگر کسی بدون شناخت عمیق شروع کند به کار  اولا : "لایزداد سرعت سیره الا بعدا"  هر چی تندتر برود دور تر از هدف می شود چون هدف رو اصلا تشخیص نداده است. دو: "کان ما یفسد اکثر من ما یصلح" خیال می کند دارد اصلاحات می کند بدتر دارد افساد می کند. کار فرهنگی باید اولین جوابی که می دهد این باشد که این فعالیت، این تابلو، این نمایش، این همایش، این سفر، این سخنرانی، این میتینگ، می خواهد کدام یکی از باور های ما را دفاع کند یا کدام باور غلط رو رد کند؟ اول باور رو توی یک جمله برای من بگو ! پلورالیزم رو می خواهد بزند؟ چی رو می خواهد بزند؟ یک نکته کامل مبنایی بگزارید وسط بعد تازه من بگویم برای این کار این روش و ابزار درست است؟ این آدم ها به درد این کار می خورند؟ چه جوری می شود که همه بچه های یک مجموعه فرهنگی به درد همه کار می خورند؟ هم کار فکری می کنند هم از دیوار می روند بالا پوستر می چسبانند و هم چای ریز و تدارکاتی می شوند؟ البته خوب است که نیرو های یک تشکیلات همه فن حریف شوند. اما شدند؟ نخیر! این طور نیست! شما از وسط کار که شروع کنید همه چیز خوب است! یکی از اون اصولی که می خواستم اینجا ذکر کنم این است: آدمهایی که برای خودشون پشتی می گزارند، پپسی باز می کنند، تحویل می گیرند، یعنی آدمهایی که احساس می کنند موفقند دو جورند. یک: آدمهایی هستند که با برنامه ریزی، مطالعه و بررسی، هدف مشخصی به اسم سیبل تشخیص می دهند. فاصله خودشون رو با اون سیبل و هدف رو خوب اندازه گیری می کنند. امکانات خودشون رو بر آورد می کنند که آیا می رسد تا اونجا؟ بعد در یک فاصله مشخصی همه امکاناتشون رو بسیج می کنند. می کشند در یک ثانیه هم مکث مطلق می کنند با تمرکز می زنند صاف وسط خال! این خودش که سهله مامانش و  خالش هم باید برایش هورا بکشند! بارک الله به این آدم که اینچنین هدف گذاری و برنامه ریزی  و موفقیتی داشته است. اما اکثر آدم ها مخصوصا تشکل ها و مجموعه های فرهنگی اینجوریند: (مبتلا نشید خدای نکرده) صبح از خواب بلند می شوند می روند روی دیوار نگاه می کنند می بینند هیچی نیس. می روند عقب تیرشون رو می زنند هر جا خورد می روند دورشو گرد می کنند می گویند دیدی؟ خورد وسط هدف! والله من حاضرم بنشینم محاجه کنم با خود شماها! برنامه های سال قبلتون رو بیارید وسط من می گویم این کار رو بر اساس کدام هدف گذاری انجام دادید؟ کار خوبی کردیم دیگه! من که گفتم کار خوبی نباید بکنید! باید کار موثر بکنید! کدام هدف رو می خواستید تامین کنید که یک قسمت از پازل اون فلان برنامه بود؟ کجا رو داشتید می زدید؟ دیدی چه یادواره شهدای خوبی برگزار کردیم؟ اصلا کی گفته بود برگزار کنیم؟ برای چی برگزار کنیم؟ بله اگر این رو جواب بدید حالا برید اون رو خوب انجام بدهید. تیرو زدید دورشم گرد می کنید بعد برای خودتون سوت می زنید: دیدید زدیم وسط خال! اکثر آدم ها این طوری زندگی می کنند. صبح بلند می شوند الهی به امید تو می روند دنبال زندگی! شب می گویند الحمد لله چه روز خوبی بود! چی کار کردی؟ به 4 نفر سلام کردم به 2 تا فقیر پول دادیم یه مقدار هم کتاب خواندیم. فلان جا یک زیارت هم رفتیم اینقدر هم پول در آوردیم. خب! با برنامه ریزی رفته بودی؟ قرار بود این کار ها رو انجام بدهید؟ نه! ولی همه این کار ها رو کردیم. خب فرهنگی بودن یک کار اولین شرطش این هست که مبتنی بر یک مبنا و باور عمیق و اصیل و بنیادین باشد. ریشه داشته باشد. و الا می شود یه نهال بدون ریشه!

 

دو: بعد از اینکه مبنا داشت باید متناسب و هم راستا با ارزش ها و هنجار های اصیل باشد. اگر ما می خواهیم از فلان چیز که درست هم هست دفاع کنیم درست دفاع کنیم! آیا ما متناسب با هنجار های اصیل داریم برنامه ریزی فرهنگی می کنیم؟ شما دهه فجر که می شود بنشینید بخندید به صدا وسیما: به مناسبت دهه فجر مسابقات شطرنج! چه ربطی به انقلاب داشت این؟ بگویید در این دهه فجر که این همه شبکه ها را معطل می کنید به اسم دهه فجر چقدر معرفت انقلابی و چقدر روحیه انقلابی و چقدر بازگشت به ارزش های اول انقلاب مثل ساده زیستی مثل ولایت پذیری و ... تقویت شد؟ وجب می گیرند می گویند: دیدی؟ حجم برنامه های ستاد بزرگداشت انقلاب اسلامی و دهه فجر اینقدر بود!! فلان کار را کردیم! این مقدار شام دادیم! این مقدار گل هدیه کردیم بعد هم می گویند مظلومیت فرهنگی! بودجه را زیاد کنید! باید به دنبال هدف و مبنا متناسب با ارزش ها و هنجار های اصیل پیش برویم.

و سوم: جذابیت مشروع و معقول. حسن خلق کنار حسن خلاق باید داشته باشیم.بله! ما مبنایمان درست است. ارزش ها را هم می خواهیم در روش ها اعمال کنیم. ولی جذابیت ندارد. خب حرفتون خریدار ندارد! باید از پدیده جذابیت به معنای عامش در چارچوب مشروع و معقول استفاده کرد. چون انسان ها برای جذب شدن و تن دادن به یک حقیقت فرهنگی سه بعدشون باید توجه کنند: میل، نیاز، مصلحت. انسانها اول بنده نیازهایشان هستند. بعد بنده میلشان هستند بعد بنده مصلحت. شما بچه را می خواهید ببرید آمپول بزنید. مصلحتش است دیگر ولی زیر بار نمی رود. اما بگو می خواهم برم برات پفک بخرم. می آید! بعد می بریدش پارک بعد اونجا هم گولش می زنید بریم یه آمپول بزنیم 2 دقیقه درد داره جیغ می کشی. بعدش برات مثلا چی می خرم! همه انسان ها و خود ما هم اینجوری هستیم.درسته که اصلی ترین بخش وجودشان مصلحت هایشان است. اما کمتر  به مصلحت ها مستقیم تن می دهند چون تلخ هستند. پس ما باید از میل و نیاز انسان ها شروع کنیم اما مصلحت ها را فراموش نکنیم. ما نیامده یم برایشان سوپر مارکت بزنیم که هر چی دلشان می خواست بردارند. اما با سوپر مارکت شروع می کنیم اون وسط ها کار خودمان را پیش می بریم. این هم نکته سوم در فرهنگی بودن.

از این همه حرف که زدیم یک جمله جمع می شود که اگر از ما بپرسند فعالیت تشکیلاتی فرهنگی یعنی چی به نظر می رسد این جمله تعریفی کامل می شود: فعالیت تشکیلاتی فرهنگی عبارت است از فرآیندی مبتنی بر باور های بنیادین از طریق هم اندیشی همگرایی و هم افزایی در راستای ارزش های اصیل برای پاسخگویی به هنگام مدبرانه و حکیمانه به میل و نیاز و مصلحت مخاطب.

این از چیستی کار فرهنگی!


2.  چرایی:

چرا باید ما در فعالیت های تشکیلاتی فرهنگی شرکت کنیم؟ در واقع ضرورت هایی که ما را به عنوان یک انسان مسلمان ملزم می کند در این فعالیت ها حضور داشته باشیم چه مواردی هستند؟ برای اثبات اینکه یک انسان مسلمان باید در این تشکیلات ها بیاید و فعال شود ضروروت های فراوانی می شود بیان کرد که از حوصله ما خارج است. از بین این همه ضرورت یکی از این ها هست که بیشتر از همه برای ما قابل لمس است و وقتی با خودمان فکر می کنیم که چرا باید در گیر و دار این زندگی پر زحمت و خانواده و کار و شغل و این جور موارد، وقتی را هم اختصاص بدهیم به اینکه در این جور تشکیلات ها حضور فعال داشته باشیم، وقتی به این ضرورت و فلسفه برخورد می کنیم به این اطمینان می رسیم که باید در یک تشکیلات این چنینی  به هر قیمتی که شده حضور فعال داشته باشیم!

 آن هم این که انسان در وجود خودش یک میل ها و کشش ها و غرایز درونی دارد که باید به آنها خیلی توجه کرد. از بهترین ها و مقدس ترین ها و دائمی ترین این میل ها که هر چه سن بیشتر می شود و به مرگ نزدیک تر می شویم شدت هم پیدا می کند (چون می بیند فرصت رسیدن به این میل کم شده است) میل به جاودانگی است. هیچ کس دلش نمی خواهد نباشد. هیچ کس دلش نمی خواهد فراموش شود. هیچ کس دلش نمی خواهد بی اثر از این دنیا برود. هیچ کس دلش نمی خواهد از یاد ها فراموش شود. هیچ کس دلش نمی خواهد بی فایده باشد. میل به جاودانگی آن میل عمیق و غریزه مقدسی است اگر انسان به همین توجه کند می فهمد که اگر در این فعالیت ها  و در این قالبهای فرهنگی شرکت نکند خودش با دست خودش عدم خودش و پوچی خودش و فراموشی خودش را امضا کرده است.

 شما اگر به تاریخ زندگی بشر روی این کره خاکی را ببینید چه کسانی ماندگار ترند؟ به ترتیب انبیاء ، ائمه، اولیاء خدا. تا قیامت! مخصوصا هر چه به پیامبر خاتم می رسیم و پیامبر عزیز ما جهانی است. هر جا می رویم از همه ادیان از امیر المومنین(ع) حرف می زنند. از پیغمبر حرف می زنند. زندگی پیدا می کنند از طریق اینها! اینها اثر است دیگر! نمی خواهیم اسممان باشد که پز بدهیم! می خواهیم یک چراغی بشویم که تاریکان این عالم راهشان را پیدا کنند. چراغها بعضی وقتها شمع هستند با چند دقیقه روشنایی دادن آب می شوند و از بین می روند. بعضی هستند که در عرصه های خاصی به اندازه یک شمع یک چند وقتی در یک حوزه خاص روشنی دادند. بعد می بینی کلا دوباره خاموش شدند. یک عده اندازه یک لامپ روشنایی دارند. بعضی به اندازه پرژکتور روشنایی دارند و بعضی خورشید می شوند! بعضی خورشید می شوند که دائما بشریت به‌ آنها نیاز دارد. مثل انبیا. مثل ائمه. اینها خورشیدی هستند که بدون اینها اصلا نمی شود کار کرد. حیات انسانی بدون اینها محال است. اینجوری که قرآن می فرماید. بعدش می رسیم به فیلسوف ها و حکیم ها و فقیهان. کسانی که واقعا تلاش کردند و مبانی زندگی درست رو از دست ائمه و اوصیا و اولیا به دست آوردند. نه فیلسوفان مادی! آنهایی که دست گذاشتند در دست وحی و از آن فلسفه زندگی به دست آوردند. این ها چقدر باقی هستند! ملا صدرا باقی میماند. شیخ اشراق باقی میماند. همه اینها باقی میمانند. شهید مطهری تا ابد باقی میماند.هر چه می گذرد ابرها بیشتر کنار می روند و شهید مطهری بیشتر شناخته می شود. امام عزیز ما که خورشید خورشیدهاست! شمس الشموس است. ما بعد از ائمه معصومین  آدم این چنینی ندیدیم!

 بعد از آن مجاهدان فی سبیل الله و شهدا می رسیم. یک بچه سیزده ساله رو ببینید! کی در قاموس این بچه نوشته بود که تو به جایی میرسی که امام راحل بگویند رهبر ما این بچه است! بچه سیزده ساله که برود زیر تانک 50 تنی! ولی زیر تانک له نشود  بلکه همه صاحبان تانک را زیر پای خودش له بکند. الان برود بر بام عالم بایستد و نامش باعث افتخار همه بشود. اینها ثبت کردند جاودانگی خودشون رو در جبهه ها! هنرمندان و نام آوران در عرصه های دیگر همین جور هستند. هر چقدر هم هنرشون متعهد تر و فطرت گرا تر باشد ماندگار تر هستند. تا برسیم به خیرین و کسانی که در حوزه های مختلف به مردم خیر رساندن و در ذهن مردم ماندگار شدند. بقیه انسانها چی؟ آیا فقط همین ها در این قرن ها بر روی زمین زندگی می کردند؟ مسلما این طور نیست. بقیه هم بودند ولی مردند رفت و تموم شد. هیچ کس اسمشان را هم یادشان نیست. اصلا کسی به آنها فکر نمی کند که چند نفر بودند و کی مردند! چرا؟ چون اثری نداشتند در این عالم. روشنگری نداشتند برای بعد از خودشون که یک چراغی بماند و دیگران راه را پیدا کنند.

 این میل به جاودانگی  انسان ها را به رقابت در این عرصه می کشاند. بهترین فرصت و بهترین زمینه و بستر برای جاودانه شدن همین تشکل هاست. در دورانی که به اسم آخرالزمان مهمترین تابلوی آن در روایات اهل بیت فتنه هاست، (فتن آخرالزمان - فتنه یعنی گرد و غبار تاریکی درست کردن تا مردم حق را گم کنند)، اگر کسی در این تاریکی  های عمدی ایجاد شده توسط کسانی که به قول امام علی (ع) در نهج البلاغه یکی به خاطر شهواتشان و یکی به خاطر بدعت گذاری هاشان دنیا را تیره و تار می کنند  بشود چراغ هدایت، این تا ابد باقیست. مثل شهدای ما در زمان جنگ و از آنها بالاتر کسانی که در این دوره روشنگری می کنند. به نظر می رسد همین یک دلیل کافی است. کسی اگر گفت چرا باید بروم بسیج، چرا باید بروم فعالیت تشکیلاتی دسته جمعی در راه آرمان های انقلاب بکنم  اولین جوابی که باید بدهد این است که چون خودم را آدم حساب می کنم می خواهم باقی بمانم. نمی خواهم بعد از 70 سال بمیرم و ته این همه ادعا و شکوهی که برای خودم درست کردم بشود یک اعلامیه ترحیم و یک پارچه مشکی و بعد هم فراموش بشویم  و تمام! اکثر آدم ها این طوری هستند دیگر! بنابراین مهمترین فلسفه و ضرورت حضور در این چنین تشکیلات های فرهنگی انقلابی این است که ما می خواهیم باقی باشیم. نمی خواهیم فانی شویم. و بقا ما در گرو این است که دست بگذاریم در دست کسانی که همین فهم رو داشتند و یک بار بزرگی که بشریت تا حالا نتوانسته آن را به جلو ببرد بلند کنیم و بگوییم ما توانستیم آن را بلند کنیم. لذا کسانی که انقلاب رو به پیروزی رساندند به این اوج رسیدند. کسانی که دفاع مقدس رو به پیروزی رساندند به این اوج رسیدند و از آنها بالاتر کسانی هستند که در شبیخون فرهنگی پیروزی رو برای ما آوردند که هیچ قابل مقایسه با شهدای جنگ تحمیلی نیستند. سرداران جنگ 8 ساله اصلا به گرد اینها نخواهند رسید! جهاد اکبر است. این هم راهش تشکیلات است.

چند تایی دیگر از ضرورت های تشکیلات هست که از آنها عبور می کنیم


3.   چگونگی:

چه جوری می شود واقعا یک فعالیت تشکیلاتی فرهنگی رو ایجاد، حفظ و به صورت پویا به اهدافش رساند؟ همه این قوانینی که ذکر می شوند باید بدون کم و کاست به صورت همزمان رعایت شوند. قوانین یک تشکیلات را در 5 فصل خلاصه کرده ایم و همه آنها را از آیات قرآن ذکر می کنیم.

الف. بخش اول بر اساس همان فلسفه حیات، معنویت و مناجات و توسل است. امکان ندارد کسی اشک سحر نداشته باشد، توسل از روی اضطرار و بدبختی و بیچارگی به اهل بیت (علیهم السلام) نداشته باشد، اهل مناجات نباشد و به درد این تشکیلات بخورد. امکان ندارد! آنکه خلوت خوبی ندارد جلوت خوبی هم نخواهد داشت! مگر می شود بسیجی سحر بلند نشود و نماز شبی ولو 5 دقیقه نخواند! مگر می شود؟ مثل اینکه طلبه نماز شب نخواند. می شود؟ پس این طلبه به چه دردی می خورد؟ آیت الله بهجت(ره) از قول یکی از علمای قدیم می گفتند که ایشون تعجب می کردند، می گفتند طلبه پایه چهارم اگر کرامت نداشته باشد پس چیکار می کرده است تا حالا؟ حالا ما کوتاه می آییم می گوییم لااقل عبادت داشته باشد. کرامتشو نمی خواهد! الهی آن که سحر ندارد از خود خبر ندارد. نمی شود. چرا؟ چون عبادت به این معنی که عرض می شود، مناجات به این معنی که عرض می شود اضطرار، اگر داشته باشید می شود پمپ بنزین شما. ماشین وقتی می بیند این عقربه بنزین اومد پایین چراغ روشن شد یعنی بنزین تموم! یعنی دیگر نمی شود به حرکت ادامه داد. اگر چه ظاهر قضیه خلاف این رو نشون بدهد! کسی که اتصالش با خدا دائم و با کیفیت بر قرار  نشود این از درون تهی شده است. سر و صدایش ممکن است زیاد باشد ولی به زودی خواهید دید که هم خودش را خراب می کند هم تشکیلات را. مناجات داشته باشید.

 پس در بحث معنویت و مناجات اولین مورد ارتباط خاص با خداوند و اولیای دین است. قرآن کریم به پیامبر که برترین بشر هاست دستور می دهد که شب ها باید بلند شوی و مناجات کنی. روز ها جهاد کنی شب ها شب زنده داری کنی! می شود رفت و شب مثل بقیه خوابید؟ بقیه که ماموریتی مثل تو ندارند. رسالتی ندارند. تو رسالت سختی داری! باید قوت بگیری! پاشو سحر خیزی!(سوره مزمل آیه دوم). در همین فصل -در قرآن کریم هم تاکید می کند- در مسائل معنوی، نمازت -مخصوصا نماز های واجب- اولویت همه کارهایت باشد. انقلاب دارد زمین می خورد نماز را بگزاریم روی انقلاب؟ نه! امام حسین(ع) هم وسط جنگ، روز عاشورا نماز اول وقت می خواند. امیرالمومنین(ع) در صفین نماز اول وقت می خواند! آقا حالا نماز باشه این پوسترو بچسبونیم، این جلسه رو تمام کنیم، این زنگم بزنیم! این آدم ها کم کم به همه چیز بی اعتنا می شوند. بی توجهی به صدای اذان انسان را کم کم شتر دزد می کند! اولویت اول نماز! قرآن کریم می فرماید که نماز بر هر کاری برایشان مقدم است (سوره نور آیه 37). "رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصلاه". هیچ کاری برای آنها اولویتی بر نماز ندارد.

شهید رجایی می فرمودند که: به نماز نگویید کار دارم به کار بگویید وقت نماز است! شهید بهشتی که اگر ستون های انقلاب چهار تا باشد 3 تای آنها روی دوش بهشتی گذاشته شده است، قانون اساسی نوشته است، سیستم قضایی رو یک تنه نوشته است، ساخته است، مدیریت کرده است، حزب به معنای قرآنی اش را طراحی کرده است، ساخته و مدیریت کرده است، این آدم در سمینار بسیار مهم و خطیری در اول انقلاب سخنرانی داشته است در یک ساعت خاص مثلا ساعت 11. سخنران های قبلی دیر می کنند دیر می کنند می رسد به ساعت یک ربع به 12، یک ربع به اذان. ایشون هم بدون اینکه گله کند می رود سخنرانیش رو شروع می کند. وسط سخنرانی صدای اذان رو می شنود. می گوید والسلام علیکم و الرحمه الله! آقا صبر کن حرف رو تموم کن! می گوید من نماز دارم! آقا حالا این امل بازی ها چیه؟ نخیر!

 عجیب است! آدم ها توی حوزه های شخصی به نماز اول وقت اهمیتی نمی دهند بعد که کارمند اداره می شوند پدر مردم رو سر نماز جماعت در می آورند. آقا نمازند همه!  مردم پشت در اتاقشان معطلند می گویند رفتیم نماز! توی حوزه فردی به نماز بی اعتنا هستند! توی منزل خودشان یه دانه پیاز داغش دارد می سوزد به نمازش ترجیح دارد! تلفن خاله اش که نیم ساعت قبلش حرف زده است، رفته آشپزیش رو کرده است دوباره نیم ساعت رفته و حرف زده است به همه چیز ترجیح دارد به مردم که توی اداره می رسد نمازش گل می کند! این در بحث نماز!

 ارتباطتان با خدا هر چقدر قویتر، امید موفقیت فرد و نشکیلات بیشتر می شود. تجربه کنید. در سیره امام مطالعه کنید. امام سرش می رفت 2 ساعت سحرخیزیش نمی رفت! سرش می رفت نماز اول وقتش نمی رفت! سرش می رفت زیارت عاشورای هر روزش نرفت! قرآئت قرآنش نرفت! توسلش نرفت! اینها قدرت امام بود نه ظاهرش!

 

 

ب.  سلسله مراتب و تشکیلاتی بودن:  اگر قرار است فعالیت تشیلات فرهنگی بکنیم شرط دومش بعد از اطاعت از خداوند و توسل و اینها این است که ما واقعا تربیت تشکیلاتی داشته باشیم....

ب. سلسله مراتب و تشکیلاتی بودن: اگر قرار است فعالیت تشیلات فرهنگی بکنیم شرط دومش بعد از اطاعت از خداوند و توسل و اینها این است که ما واقعا تربیت تشکیلاتی داشته باشیم. اخلاق تشکیلاتی داشته باشیم. سلسله مراتب و تشکیلاتی بودن. در این قسمت چند نکته هست که متذکر می شویم:

 

1. رعایت سلسله مراتب: در تشکیلات باید هر کسی یک مافوق مشخص داشته باشد. از او دستور بگیرد به او پاسخ دهد. دوباره آن مافوق یک مافوق مشخص داشته باشد. چند رییسه نکنید! آقا جون فلانی رییس مجموعه است تا اون پایین هم می خواهد برود مستقیم دستور بدهد و تا اون بالا هم باید به همه جواب بدهد! حداقل مفهومش این است که هر کس در تشکیلات باید مافوق خودش را بشناسد. از مافوق دستور بگیرد به مافوق جواب دهد. سوره نسا ایه 59: " یا ایها الذین امنواطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم ". این آیه سلسله مراتب بودن را تذکر می دهد. به ترتیب! راس این شبکه ولایت خداست. بعد به پیغمبر تفویض شده است. بعد از پیغمبر به ولی امرت. بعد از ولی امر هم در دوران خودتان هر کسی به حق ولایت دارد از او اطاعت کنید.

 

2. انتقاد از مافوق آری ولی تخریب شخصیت هرگز! چون تخریب شخصیت مافوق شما (هر کسی که می خواهد باشد) به تخریب شخصیت تشکیلاتتان می کشد. این را مواظبت کنید. لذا قرآن کریم (سوره توبه آیه 43) می فرماید: خداوند پیغمبر را به عنوان یک مامور فرستاده است که برود مردم را هدایت کند. یک عده از منافقین قبل از یک جنگی آمدند از پیغمبر اذن گرفتند که ما مشکلات داریم، این کار را داریم برویم. چون می دانستند اگر جنگ شروع شود رسوا می شوند. پیامبر هم اینقدر مهربان بودند گفتند خب بروید! خداوند می خواهد توبیخ کند پیامبر را و به او هشدار بدهد که چرا قبل از اینکه فرصت جنگ برسد و نامرد ها از مردها جدا شوند تو به اینها اجازه دادی بروند؟ اما چقدر با احترام بدون اینکه تخریب شخصیت کند، چقدر زیبا حرف می زند. در سوره توبه آیه 43 می فرماید: " عفا الله عنک " پیغمبر عزیزم! خدا از تو بگذرد. " لم اذنت لهم؟"چرا به اینان اذن دادی؟ "حتی یتبین لک الذین صدقو و تعلم الکاذبین" چرا صبر نکردی زمانی برسد که اینها معلوم کنند نفاق خودشان را! از ترس جنگ بخواهند بروند. الان بهانه آوردند گفتند که گرفتاری و کار زراعت داریم. می گذاشتید زمانی برسد که برای خودشان و مردم معلوم بشود که اینها منافقند. نمی خواستند از اول بیایند جهاد در راه خدا بکنند. اما خداوند ارزش پیغمبر را با این بیانی که انتقاد خودش رو بیان کرد حفظ کرد. این دو تا!

 

3. درک نظام سیستمی: همه اعضای یک تشکل باید درک کنند که در یک تشکیلات دیگر "من" نیستم این "ما" است! من خوب باشم سرایت به همه می کند. من بد باشم سرایت به همه می کند و بازگشت هر خیر و شر من به خود من برمی گردد. می گویند فلانی که جزء بسیج است فلان کار را کرده است! اینها همشون فلانند. هر حرکت من، هر گفته من، هر عکس العمل من بازگشت خواهد داشت. هم به خودم هم به تشکیلات. اسم این رو گذاشتیم درک سیستمی. در قران کریم سوره اسرا آیه 7 می فرماید که : "ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها" چه خوبی کنید چه بدی کنید برمی گردد به خودتان. نگویید فقط ضربه به اسلام خورد. به خودتان هم برمی گردد. این سیستم شما رو یک سلول از خودش کرده است. کوچکترین آسیبی به هر جزیی برسانید به خودت هم آسیب رساندی. حساس باش! دقیق باش!

 

4. التزام بر اذن مافوق: هیچ کاری در تشکیلات بدون اذن مافوق مشروعیت ندارد. هیچ کاری! حالا یا اذن هست یا اجازه که اینها با هم فرق می کنند. اذن قبل از عمل است اجازه بعد از عمل! یک وقت ما تشخیص می دهیم یک کاری را بکینم و می دانیم مافوق ما حتما راضی است منتها الان به او دسترسی نداریم. اگر واقعا یقین داریم که مافوق ما راضی است این کار را انجام می دهیم و بعد دوباره از او اجازه می گیریم. اجازه برای بعد از عمل است. قرآن کریم می فرماید اگر می خواهید تشکیلاتی باشید که باید باشید، بدون اذن و اجازه مافوق دست به هیچ کاری نباید برنید! سوره نور آیه 62: " انما المومنون الذین امنو بالله و رسوله و اذا کانو معه علی امر جامع لم یذهبو حتی یستئذنوه.." در توصیف مومنین یعنی تشکیلات اهل ایمان می گوید اینها آدمهایی هستند که  " لم یذهبو حتی یستئذنوه" نمی روند مگر اینکه از تو اجازه بگیرند. اذن بگیرند. "فاذا استئذنوک لبعض شانهم "  یک وقت طرف می آید می گوید پیغمبر عزیز من این مشکل برای خانواده ام پیش آمده . مثلا توی اون ترم فلان درس رو مشروط شدم اگر حالا توی این فصل بخواهم بیایم خیلی وقت بگذارم ممکن است از این درس بیفتم بعد برا بسیج ننگ است . می گویند بچه هاشون همشون مشروطی ها هستند. (دروغ می گویند ولی خب می گویند!) حالا می آید از رییسش، از مافوق خودش اذن می گیرد اگر اشکال ندارد من این یک ماهه را، این دو هفته را، کمتر بیام که به درسم برسم. خدا می فرماید که اینها می آیند تشخیص خودشون را می گویند ولی تو باید تصمیم بگیری. " فاذا استئذنوک لبعض شانهم " اگر برای بعضی کارها  می آیند پیش شما و از شما اذن خواستند  "فاذن لمن شئت منهم" تشخیص بده بود و نبود این آدم چقدر برایت اثر دارد. اگر ضربه ای جدی می خورد باید قانعش کنی که نرود. ولو اینکه یک امکانی فراهم کنی که در همان فضا درسش را هم بخواند و یا بعضی کارها را برایش سبک تر کنی. ولی بماند. اما اگر دیدی نه! ضربه خاصی نمی خورد، می شود جایگزین کرد، حتما بهش اجازه بده. بگذار احساس کند درکش می کنید. اما اجازه دست رییس است!

 

5. وحدت و انسجام و یکپارچگی: قرآن در سوره صف آیه 4 می فرماید که تشکیلات اینجوری است: وقتی با یک عضوش حرف می زنید باید احساس کنید مثل یک سد محکم اینها به هم چسبیده اند. " ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص" مثل یک سد محکم اجزایش به هم چسبیده اند.

 

6. وفاداری سازمانی: این را خدا به مدیر جامعه می گوید و مدیر تشکیلات! می گوید: دوستان تو دو گروهند، کسانی که آمده اند دور این تشکیلات جمع شده اند دو گروهند: یک عده واقعا وفادارند. عده دیگر وفادار نیستند اما ظاهرشان رو حفظ کرده اند. با همه آن ها خوب برخورد کنید. کسی رو حق نداری رسوا کنی! اما باید برای خودت روشن و معلوم باشد که  چه کسی وفادار است و چه کسی نیست! اینها را پیش خودت نگه دار اما خطشان را از هم جدا کن. با همه یک جور برخورد کن. با همه دوست باش. اما موقع بحرانها کسانی که وفادار هستند پای کار می مانند. این ها را تشخیص بده.

قرآن در آیه 52 سوره مبارکه آل عمران خطاب به پیغمبر در مورد حضرت عیسی که خیلی یار داشت و خیلی ها مدعی پیروی از ایشان بودند اما یکدفعه حضرت احساس کرد که اکثریت مدعیان دارند کوچ می کنند، می فرماید: " فلما احس عیسی منهم تاکفر .." به محض اینکه عیسی از یارانش احساس کفر یعنی برگشتن کرد، سریع یاران وفادارش (در جامعه شناسی انقلاب ها یا نهضت ها یا جنبش ها اسمش را هسته وفادار می گذارند)، هسته وفادار خودش را بیرون کشید. " فلما احس عیسی منهم الکفر قال من انصاری الی الله ..". حضرت عیسی فرمود: کی ها حاضرند تا آخر با من بمانند؟  "قال الحواریون نحن انصار الله.." حواریون گفتند: ما هستیم تا هر جا شما باشید! هسته وفادارتان را تشخیص بدهید. بدون اینکه قبلش بخواهید کسی را رد بکنید خودتان تشخیص بدهید!

 

7. حاکمیت ضوابط: هیچ کس در تشکیلات حق ندارد روابط را را قاطی ضوابط کتد. هیچ کس! ضوابط باید حاکم باشد. قرآن در آیه 135سوره نسا می فرماید: "یا ایها الذین امنو کونو قوامین بالقسط  شهدا بالله ولو علی انفسکم  و بالوالدین و الاقربین" فقط روی معیار ها حرکت کنید ولو علیه خودتان، والدینتان یا دوستان و نزدیکانتان باشد. دست از ضوابط نکشید. ناراحت می شوند خب بشوند.

 ببینید امیر المومنین(ع) در دوران غربت خودش که معاویه با تمام امکاناتش علیه امیرالمونین فتنه گری می کرد، تبلیغات مسوم می کرد (خیلی از یاران امیرالمونین هم  باور می کردند)، یک رسانه خیلی قوی در عرب به اسم شعر و شاعران بود که اگر کسی می توانست شاعران قدر قدرت را به استخدام خودش بکشد یک بخش عمده ای از افکار عمومی در اختیارش بود، یک رفیق خوبی داشت به اسم نجاشی. نجاشی شاعر بسیار زبر دستی بود. سالها هم در مذمت، افشاگری و رسوایی معاویه و مدح امیرالمومنین شعر می گفت. حالا امیر المونین شده حاکم مسلمین! خبر دادند که نجاشی ماه رمضان شراب خورده است. حضرت دستور دادند بگیرید بیاوریدش! شاهد آمد شهادت داد که این (نجاشی) شراب خورده است. گرفتند و او را آوردند. نجاشی خیال می کرد به خاطر رابطه اش با امیرالمونین (که هم حضرت علی  خیلی او را دوست داشت و هم او خدمات زیادی به امیرالمونین کرده بود) حضرت او را می بخشد. حضرت امیرالمونین آمدند و پرسیدند که نجاشی تو شراب خورده ای؟ گفت بله آقا خوردیم! اشتباه کردیم حالا! گفتند: یعنی چی اشتباه کردی؟ تو ماه رمضان هم خوردی. گفت بله. فرمودند میدانی حکمش چیست؟ گفت: بله حکمش شصت ضربه شلاق به خاطر شراب و 30 ضربه هم به خاطر اینکه در ماه رمضان است جمعا می شود 90 ضربه شلاق! گفت: کاری نداری بریم؟ فرمود: چی رو بریم؟ بخواب تا شلاق هایت را بزنم. برگشت اعتراض کرد. گفت: متوجه هستی داری با کی حرف میزنی؟؟ (عین روزگار ما! طرف چون منصوب به فلان شخصیت است نباید دست بهش بزنیم) یا امیرالمونین! من بودم در دوران غربت اینقدر برایتان شعر گفتم . آخر این روش برخورد با هنرمند نیست! حضرت فرمودند: از این شعار ها نده. من تو رو خیلی دوست دارم. اشتباه کردی به اندازه اشتباهت هم چوب میخوری. قانون خداست. گفت: امیرالمونین! می دانی داری چکار می کنی؟ اگر به من ضربه شلاقت بخورد پا می شوم می روم برای معاویه شعر می گویم . حضرت فرمودند: بعد از این دیگر به خودت مربوط است! حضرت، نجاشی را خواباند و عین 90 ضربه شلاق رو به او زدند. همین آدم بلند شد و گفت حالا که این کار را با من کردی می روم برای معاویه شعر می گویم. تا آخر عمرش برای معاویه علیه العنه شعر گفت. اما حضرت علی تا آخر عمرش یک بار هم سراغش را نگرفت!

 

8. ایمان و پایداری بر اهداف: یکی از شناسه های یک آدم تشکیلاتی این است که باید به هدف تشکیلاتی ایمان داشته باشد و تا تحققش هم به پایش ایستادگی و استقامت کند. در هر دو بعدش قرآن کریم حرف دارد. یک: در مورد ایمان به هدف. اگر همه دنیا آمدند شبهه کردند تو که می دانی حقی تو چرا شک می کنی؟ تو چرا شک می کنی به هدف و مسیرت؟ امام خمینی (ره) به آقای بهشتی فرمودند که آقای بهشتی برو شما کارت را انجام بده. چه کار داری به حرف هایی که دشمن و دوست می زنند. می فرمودند اگر همین جمعیت که توی جماران می گویند "روح منی خمینی بت شکنی خمینی" بروند یه ساعت دیگر بیاند و همشنن شعار بدهند "مرگ بر خمینی" برای من یک ذره فرق نمی کند. تو که می دانی چکار داری می کنی. هدفت مقدس، روشت  هم مقدس است. تو چرا شک می کنی؟ قرآن کریم آیه 109 سوره هود به پیغمبر می فرماید: " فلاتکن  فی مریه مما یعبد هوالاء" مریه یعنی شک. یک ذره شک به دلت راه نده که خداهای اینها باطل است! هدفشان باطل است! تو شک نکن. در مورد استقامت: حالا که یقین داری هدفت درست است. روشت هم خدا پسندانه است پس چرا تزلزل داری؟ "فاستقم کما امرت و من تاب معک و لاتطغو" (سوره هود آیه 112). حالا که هدفت مقدس است، روشت درست است، استقامت کن همانطور که قبلا بهت امر کردیم! و کسانی هم که با تو هستند استقامت کنند.  کسی هم از تو حق ندارد تبعیت نکند. کسی طغیان نکند  تا به نتیجه برسی. خب این از این بخش!

 

 

ج. ارتباطات و اطلاع رسانی: بخش سوم ارتباطات و اطلاعرسانی است. وضعیت اطلاعات و ارتباطات در تشکیلات انقلابی فرهنگی چیست؟ دو سه نکته رو عرض میکنیم: ...

ج.  ارتباطات و اطلاع رسانی: بخش سوم ارتباطات و اطلاع رسانی است. وضعیت اطلاعات و ارتباطات در تشکیلات انقلابی فرهنگی چیست؟ دو سه نکته رو عرض می کنیم:

 

1.  اصل پاسخگویی: تشکیلات، مسئولین و جمعش باید نسبت به برنامه هایشان و عملکردشان به محیط و اطرافیان پاسخگو باشند. حالا یک وقت محیط در درون تشکیلات تعریف می شود و فرمانده تشکیلات یا معاون تشکیلات در حوزه خودشان باید پاسخ بدهند. یک وقت کل شما باید به کل شهر پاسخگو باشید. بالاخره فضایی را اشغال کرده اید فرصتی را، عنوانی را، جایگاهی را گرفته اید و باید نسبت به عملکرد و مواضع خودتان پاسخگو باشید. اصل پاسخگویی! خودتان پیشگام باشید. راجع به عملکردتان و مواضعتان توجیه بکنید(یعنی توضیح بدهید و تفسیر کنید). حتی اگر لازم است (به گونه ای که به هویتتان ضربه نزند) اشتباهتان را بپذیرید. اصل پاسخگویی: خدا در سوره توبه آیه 26 می فرماید هم پیامبران باید پاسخگو باشند هم کسانی که پیغمبر برایشان فرستادیم باید پاسخگو باشند. "فلنسئلن الذین ارسل الیهم الرسل.." قطعا مورد باز خواست قرار می دهیم کسانی که پیغمبر برایشان رفته است.  " ولنسئلن المرسلین.."قطعا خود مرسلین هم باید جواب بدهند به خدا که چی کار کردند با این رسالتشان!

 

2.  اصل امانتداری در اطلاع رسانی: خدا می فرماید پیغمبر برو هم با معجزاتت، هم با اخلاقت، هم با بیانت خیال مردم را راحت کن که من (پیامبر) فرستاده خدا هستم  و رسول امینم. یک ذره آب قاطی حرفها نکرده ام. یک ذره! همان که خدا گفته است گفته ام. همان که خدا گفته است دارم برای شما می گویم! حاضر هم نیستم کم و زیاد بکنم. به هیچ وجه.  " انی لکم رسول امین.." (سوره شعرا آیه 107). تمام پیامبران این دستور را داشتند که اعلام کنند ما رسول امینیم. بعد این حرف را ثابت کنند. مثلا بزرگانی یهود آمدند توطئه کردند گفتند برویم دین اسلام را بزنیم زمین. چه جوری؟ آمدند خدمت پیغمبر. بزرگان قبایل رو هم برداشتند آوردند. گفتند ما آمده ایم به شما ایمان بیاوریم. می دانید که ما علما هستیم. وقتی ما بگو ییم مسلمان شدیم تمام طرفدارانمان مسلمان می شوند. اینها هم روسای قبایل هستند. تا مسلمان بشوند کل قبیله مسلمان می شوند. دیگر چی بهتر از این؟ با یک تیر هزار نشان میزنی! حضرت فرمودند: خیلی خوب. خوش اومدید! شهادتین بر لب جاری کنید. گفتند فقط یک شرط دارد: یک اختلاف دیرینه بین طائفه ما و فلان طایفه هست سر مثلا فلان زمین و .. . هنوز هم حل نشده است. تا حالا هم خیلی خونریزی سر این شده است. شما بیا به نفع ما حکم بده ما دیگر می آییم مسلمان  می شویم!  می خواستند زیر آب دین را بزنند چقدر قشنگ! فردا بروند همه جا بگویند دارید دنبال کی می روید؟ به خاطر اینکه طرفدار جمع کند حاضر است خلاف حکم خدای خودش عمل کند. حضرت فرمودند یک ذره دست از دستورات خدا دست نمی کشم. می آیم قضاوت می کنم اگر حق با شما بود حق را به شما می دهم چون حق با شماست. اگر نبود علیه شما حکم می دهم. گفتند پس ما هم ایمان نمی آوریم. گفتند نیاورید خداحافظ شما!  امین! بدون کم و زیاد! یک ذره دست نبرید تو اطلاعات و آرمان ها و مواضع خودتان. مخصوصا کسانی که سخنگو هستند و از آن ها در این حوزه ها حرف شنوی هست !

3.  طبقه بندی اطلاعات و دسترسی: صرف اینکه من عضو تشکیلات شما شدم باید همه جلسات را خبر داشته باشم که چه تصمیمی گرفته اید؟ همه مشکلات و بحرانها و برنامه ها را باید بدانم؟ نه این غلط است! این به معنای نا محرم بودن من نیست. این به معنای این است که این اطلاعات من را خراب می کند قبل از اینکه تشکیلات را خراب کند. چون اگر کسی چیزی را که بهش ربط ندارد بی موقع بداند اول خودش خراب می شود بعد تشکیلات را هم به هم می زند و خراب می کند. یک طبقه بندی اطلاعات و دسترسی داشته باشید. سطوحتان رو تعریف بکنید. هر سطحی باید اطلاعات مربوط به خودش را بداند و آن را حفظ کند! الان اینقدر اطلاعات در سینه رهبر معظم انقلاب هست که چه بسا رییس جمهور و رییس قوای سه گانه هم چیزی از آن ندانند. اطلاعات باید حفظ شوند. لذا خداوند در مورد خودش این را می فرماید. فرمانده تشکیلات ما خدا در سوره جن آیه 27 می فرماید که: " عالم الغیب " خدا همه غیب را می داند اما " فلایظهر علی غیبه احدا " احدی را از اطلاعاتش خودش آگاه نمی کند " الا من ارتضی من رسول ..." مگر کسانی که جایگاه شایسته ای داشته باشند که این اطلاعات به آنها برسد. آن هم به اندازه ای که لازم باشد بهشان می دهم . چون اطلاعات بیجا فضل نیست زجر است. من اگر ندانم خیلی وقت ها بهتر کار می کنم. نمی خواهم بگویم جهالت! نه! آن چه که برای من نیاز است باید بصیرت بدهید! اما مافوق این برای من ضرر است.

 

 

د. آسیب شناسی: بخش چهارم آسیب شناسی است.فکر می کنم بعضا ما بهش خیلی مبتلا هستیم.  این را هم در چند مورد عرض می کنیم:

د.  آسیب شناسی: بخش چهارم آسیب شناسی است. فکر می کنم بعضا ما خیلی مبتلا به آن هستیم.  این را هم در چند مورد عرض می کنیم:

 

1.   خطر تملق و چاپلوسی در تشکیلات: زبان مادون به مافوق باید زبان خیلی شفاف و نقادی باشد اما با رعایت همه اصولی که ذکر کردیم. خیر خواهانه باشد. نقد صریح باشد ولی شخصیت طرف مقابل را خراب نکند! والا تشکیلات دچار تملق و نفاق می شود. ظرفیتش را هم روسا باید ایجاد کنند. شجاعت این کار (نقد صریح تشکیلات) را هم  مرئوسین باید داشته باشند. داخل تشکیلات از یکدیگر انتقاد کنند بیرون که می روند همه مثل برادر با هم باشند و از تشکیلات دفاع کنند. فرهنگ تملق نباید در تشکیلات رخنه کند و الا تشکیلات را مثل موریانه می خورد. خیلی جاها ما از این موضوع ضربه خورده ایم. امام (ره) یکی دو جایی هم که می گویند من اشتباه کردم و به اشتباه خودشان اعتراف می کنند سر همین موضوع بود. بعضی ها سالوس داشتند می آمدند تملق می کردند، خودشان را جا می دادند و ضربه می زدند. " از اول باید انقلابی برخورد می کردیم، از اول باید احزاب را می بستیم، از اول..." حرفهای قشنگی امام می زدند. سوره مجادله آیه 8 می فرماید: " و اذا جاءوک حیوک بما لم یحیک به الله " بعضی از این آدم ها به اسم مومن وقتی پیش تو می آیند چنان تو را تحویل می گیرند که خداوند تو را اینطور تحویل نمی گیرد. "حیوک بما لم یحیک به الله.. " خدا هم که تو را اینقدر دوست دارد، خودش تو را فرستاده است، اینقدر تو را تحویل نمی گیرد. خداوند می فرماید مواظب باشید اینهایی که خیلی قربون صدقه و "بله قربان"، "چاکرتیم نوکرتیم"، "هر چی شما بفرمایید"، "عجب حرفهایی شما زدی عین حقیقت بود"، "بار ک الله به این خلاقیت" و از این جور چاخان ها می کنند بعضی هایشان دروغ می گویند! کاتولیک تر از پاپ شدن تملق ایجاد می کند و تشکیلات را خراب می کند!

2.  خطرشایعه: عزیز من خبری از درون تشکیلات به بیرون تشکیلات می رسد تو حق نداری به نفر بغل دستی خودت بگویی مگر اینکه اولا به صحت خبر اطمینان پیدا کنی، ثانیا ببینی اصلا بغل دستیت صلاحیت دارد این خبر را بشنود؟ آیا این خبر به او ربطی دارد که من بهش بگویم؟ شایعه در درون تشکل های خوب ما خیلی زیاد است. خیلی راحت! به خیال اینکه می خواهیم حال طرف مقابل خودمان را بگیریم خیلی راحت شایعه پراکنی می کنیم. مهمترین دلیلش هم، (تجربه شخصی خودم را می گویم) به هیچ وجه در جاهایی که مسئولیت داشتم اجازه نمی دادم همکاران من وقتی کار ندارند توی دفتر جمع شوند و دور هم بنشینند. به هیچ وجه! حتی وقتی بود که من دفتری داشتم در جایی دوستان خیلی خوبی هم داشتم. می دیدم کار ندارند. 4 ساعت کار انجام داده بودند و کارشان تمام شده بود. می گفتم بروید حقوقتان را هم تا روز آخر بگیرید ولی بروید منزل هایتان! از این فضاهای درد دلی  دوستانه هر چقدر دلت بخواهد گناه در می آید. هر چقدر دلت بخواهد! آدم بیکار حرف مفت می زند! به خدا قسم اینقدر فتنه است این داستان! حالا بهتر است دور هم بنشینیم! بیکاری مگه اینجا قهوه خونه اس دور هم بنشینیم؟ بروید قهوه خونه دور هم بنشینید! ما که اصلا آدم بیکار نخواسته بودیم. حالا درددل دارم می کنم. تو بیجا درددل می کنی! در تشکیلات مواظب این درددل ها باشید که حزب اللهی ها خیلی به این  گرفتارند! خیلی! می نشینند توی پایگاه همینجوری این از اون میگه یه دونه رو اون اضافه می کنند. دیگری برای اینکه ثابت کند که او هم هست می گوید خودم شنیدم. یکی میگه تازه... . همینجوری میروند بالا و ذهنیت هایی درست می کنند که هم خدا راضی نیست هم زمینه ساز تصمیمات غلط می شوند. سوره اسرا آیه 36 می فرماید: " و لا تقف ما لیس لک به علم.. "شایعه سازی. می فرماید دنبال چیزی که یقین ندارید نروید.  هر چیزی شنیدی که قرار نیست تو بهش عمل کنی که و بگویی به دیگران. تا یقین ندارید نگویید! آقای بهجت به طلبه ها می فرمودند حتی تبلیغ می روید غیر یقینیات رو نگویید. چیزهای محتمل و مشکوک نگویید. چه کسی فلان جا خواب دیده! چه کسی چی دیده! اینها چی برای مردم درست می کند؟ یقینیات را برای مردم بگویید. "  لا تقف ما لیس لک به علم.. " علم دارید یعنی یقین دارید نسبت به آن چیز. تا یقین پیدا نکرده اید حرفی از زبانتان در نیاید.  " ان سمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا .." دونه دونه اعضا و جوارح را از شما سوال می کنیم!

 

3.  سستی، اختلاف و عدم اطاعت از مافوق: کسی که در تشکیلات کرخت و سست شده است را به دادش برسید. اول از سیستم جدایش کنید. اگر می شود بازسازیش کنید. وقتی بازسازی شد دوباره او را به سیستم ملحق کنید.اگر نمی شود خداحافظ! وگرنه کل مدار تشکیلات را به هم می ریزد. جلوی کسی که دارد زمینه اختلاف درست می کند را بگیرید. به خدا گاهی وقتها در مجموعه های ما به اسم نهی از منکر اختلاف می اندازند. پشت سر یکدیگر حرف می زنند. عادت خود من این است اگر کسی زنگ زد و پشت سر دیگری حرف زد و طرف مقابل پیش من باشد تلفن را می گزارم روی آیفون تمام حرفها را گوش کند. بعد که تمام شد می گویم آقا خسته نباشی خودش اینجا بود شنید! حالا اگر تونستی جمعش کن! اگر راست می گویید جلوی خودش جمعش کن! من اصلا گدای اطلاعات نیستم. تو فکر کردی من حرص دارم در مورد همه حرفی بدانم. اصلا نمی خواهم بشنوم! آقا نه این مسئله مهمه. به من چه؟ من چی کاره ام به من می گویی؟ خیلی این خطر ها زیاد است! سستی، اختلاف و عدم اطاعت از مدیر! قرآن کریم سوره آل عمران آیه 152 می فرماید " حتی اذا فشلتم " اینقدر مراقبت از این اصول نکردید تا سست شدید. "فشلتم " فشل شدید.  " وتنازعتم فی الامر.." سستی شما  کشید به اختلاف در امور مهم.  " وعصیتم " از اختلافاتتون به عدم اطاعت کشید . از سستی به اختلاف از اختلاف به عدم اطاعت!

 

4.  سوء استفاده از عنوان سازمانی: جایی خودتان را بسیجی معرفی کنید که افتخاری را بر بسیج اضافه کنید نه جایی که می خواهید نیازی از خودتان را رفع کنید! این خیانت است به تشکیلات! آقای قرائتی یک دفعه می گفتند که من نمیدونم چرا آن جاهایی که می خواهند از مردم پول بگیرند عکس امام و آقا را می گزارند. مثل عوارضی ها! آن جاهایی که می خواهند به مردم پول بدهند نمی گزارند. چه عقل معکوسی بعضی ها دارند. عکس آقا را بزرگ می زنند دم عوارضی: سواری 300 تومان وانت 500 تومان و.. خب اونجاهایی که دارید به مردم پول می دهید عکس بزنید. چرا از بسیج تو جاهایی خرج می کنید؟ چرا خودتان را خرج بسیج نمی کنید؟ سو استفاده از عنوانها خیلی خطرناک است. خداوند به پیغمبرش در سوره آل عمران آیه 79 می فرماید: " ما کان لبشر ان یعطیه الکتاب و الحکمه و النبوه.." حق ندارد هیچ انسانی  که خدا به او کتاب و حکمت و نبوت داده است، برود به مردم بگوید دیدید من خیلی بزرگم! من پیغمبرم! من قرآن دارم! منم صاحب حکمت! بیایید زیر دست من باشید. "ثم یدعون للناس کونو عباد الله" حق ندارد همچین کاری بکند!  " ولکن کونو ربانییین" بروید بنده خدا باشید. از عنوان سازمانیتان سو استفاده نکنید. چه فردی چه جمعی!

 

5.  انحراف از ارزش ها: مواظب باشید تحت هیچ شرایطی از آن خطوط اصلی  و مشی ارزشیتان دست نکشید ولو عقب بیفتید از رقیبتان! از ارزش هایتان دست نکشید! آقا همه دارند کاریکاتور می کشند حالا ما هم یه کاریکاتور بزنیم آبروی طرف رو ببریم! نه حق نداریم! حق نداریم! چقدر از این خبط ها (اشتباه ها) شده است؟ بگذارید چهره بسیج همیشه چهره انسان مقتدر در عین حال محترم باشد. محترم! حالا اگر ما آمدیم مثل دیگران رفتار بی تقوایی کردیم چه فرقی می کند؟ اگر امیرالمونین (ع) مثل معاویه نیرنگ می کرد خب چه فرقی بین معاویه و علی بود؟ الان تا قیامت جرج جردان  می گوید "سوت العداله و الانسانیه.." علی تمام وجودش انسانیت و عدالت بود. در انحراف از ارزش ها یک نکته را متوجه باشید: در سطوح مختلف - البته مراتبش فزق می کند- هر کسی وارد این تشکیلات بشود کوچکترین لغزش هر شخص عضو تشکیلات در ارزش های اخلاقی تمام تشکیلات را لکه دار می کند. هر چقدر هم مسئولیتش بالاتر  باشد بدتر! گناه شما پای تشکیلاتتان هم نوشته می شود. بنابران شما بار گناه تشکیلاتتان را هم می کشید. امام صادق (ع) یک کسی رو صدا کرد - یک کار خلافی  می کرد-  که یک نسبت خیلی خیلی دور داشتند که اصلا ماها فامیل نمیدانیم -مثلا باجناق دایی خاله عمه همسایمون- حضرت گفتند: فلانی کار خوب از همه خوب است و برای تو احسن به خاطر نسبتی که به ما داری و بدی از همه بد است و برای تو بدتر به خاطر نسبتی که به ما داری! می گویند فامیل امام صادق است این کار را کرده است! تشکیلات شما برای شما یک عنوانی آورده که باید افتخار باشید برایش! اگر پایت لغزید خطرناک است. باید حدود الهی در تشکیلات مو به مو عمل بشوند! مو به مو! مراقبت کنید. خودمان هم  حق نداریم آلوده بشویم. ما نیامدیم تشکیلات و بسیج دینمان رو بگذاریم که بسیج رشد کند. اگر دیدیم نمی شود خودمان را بکشیم کنار. یا محیط را سالم می کنیم یا خودمان را می کشیم کنار. مراقبت کنید. قرآن کریم سوره یوسف آیه 30 می فرماید: " وقال نسوه فی المدینه امراه العزیز تراود فتاها .. "   چرا نمی گوید یک زن با غلامش ریختند روی هم؟ می گوید نه! همسر عزیز مصر! عنوان را دارند ضایع می کنند! اگر از تو خطا دیدند نمی گویند آقای ایکس نمی گویند آقای وای! می گویند این بسیجی ها اینجوری هستند! " و قال نسوه" جمعیت زنان مصر شروع کردند توی شهر  پر کردند:  به به! همسر عزیز مصر رفته است با برده خودش می خواهد ارتباط برقرار کند! ضعف اخلاقی یک زن را به سیستم حکومت سرایت دادند و می دهند. شما باید جلوی این را بگیرید!

 

 

ه. بخش آخر :بخش مدیریتی و اداری :

ه. بخش مدیریتی و اداری : آخرین قسمتی که درباب تشکیلات صحبت خواهیم کرد بخش مدیریتی و اداری است. چند نکته در این زمینه ذکر می کنیم

:1.  کشور پیگیری ها: متاسفانه یا خوشبختانه در کشوری زندگی می کنیم که اگر در همه دنیا بگردید شاید 5 تا مثل اینجا نیست. کشور پیگیری های ویژه است! یک کار را تا قدم آخر پیگیری نکنی به نتیجه نمی رسی! آقا من که دستور داده بودم! ما هم دستور دادیم به بعدی او هم به بعدی! باید تا انتهایش را پیگیری کنی. کشور پیگیری های ویژه است! لذا آدمهایی مثل آقای قرائتی در این کشور نسبت به آدمهایی که می نشینند خوب فکر می کنند، طراحی ساختار می کنند، سازماندهی و آدم می گذارند و بعد تعطیل می شوند موفق تر هستند. چرا؟ چون آقای قرائتی  تا آخر کار را پیش می برد و به انتها می رساند! می گوید زکات. حرفش را اینقدر می زند. بعد می رود پولش را جور می کند. بعد سازمانش، قانونش، آدمش، همه چیز را جور می کند. تا آخرش را هم خودش می رود. امر به معروف، نهی از منکر، نماز،  درسهایی از قرآن. هر کاری را خواست بکند تا انتهایش را خودش مجبور شده انجام دهد. البته در دراز مدت خیلی غلط است. مثلا همین ایشون. خدای نکرده بعد از 120 سال عمر اگر از دنیا برود دیگر مثل قرائتی ما نداریم بگزاریم جای او برنامه تلویزیونی درس هایی از قرآن بگوید. نداریم! چون ایشان نتوانست زمانی را خالی کند که به جای خودش آدم تربیت کند. ولی هر کاری رو شروع کرد آن را تا انتهایش می رساند. پس اولین نکته پیگیری های مستمر امور است. در سیستم اداری (به معنای درستش نه به معنای فاسدش) باید پیگیری کارها تعریف بشود. وقتی دستوری می دهیم باید معلوم کنیم زمان انجام آن کی است؟ چه کسی باید جواب بدهد. و 2 بار 3 بار قبل از آن زمان تذکر داده شود که فلانی فلان کاری که دست شماست  سه روز دیگر باید جواب بدهی. آماده کرده ای؟ کجای کارت ضعف دارد؟ کمک بفرستم برات؟ گزارش گیری، پیگیری، نظارت.خود خداوند مگر غیر از این فرموده است؟ سوره بقره آیه 87 خداوند می فرماید ما پشت به پشت پیغمبر فرستادیم. کارمان را پیگیری کردیم. "و لقد آتینا موسی الکتاب " به موسی کتاب دادیم.  "وقفینا " قفینا از قفاست. قفا یعنی پشت. پشت سرش همینجوری یکی یکی پیغمبر فرستادیم. بروید ببنیند چی شد نتیجه. نگفت ما یه پیغمبر اول عالم بفرستیم  بگه مردم خوبی ها اینست بدی ها اینست دیگه خوب باشید خداحافظ! بعد وسط کار می آییم می بینیم همه دارند تخمه می شکنند!(کار خودشان را انجام می دهند) کسی حرف گوش نکرده است. بنی اسراییل یک روز در بین الطلوعین که یک ساعت و نیم بیشتر طول نمی کشد 70 پیغمبر را سر بریدند. بعد هم صبح رفتند دستهایشان را شستند. رفتند بازار زندگیشان را کردند. پیغمبر هفتاد و یکمی را فرستاد. هر چی می کشتند باز فرستاده می شد. بله! این کار طبق اراده و تکوین الهی باید محقق شود. و من اینقدر می فرستم تا بشود. "و قفینا من بعده برسل... "

 

 

2.  تکریم: تکریم در سیستم شما مهمترین عامل انگیزش است. مخصوصا مسئولین توجه کنند. ما آدمها را به صرف اینکه خاکی هستند یا بسیجیند نباید فراموش کینم.  اینها بالاخره انسانند. انسان با تشویق در مقابل کار خوبش تقویت پیدا می کند. حتی پیغمبر ما در اوجش! البته نوع تشویقها فرق می کند! اما تکریم شخصیت و قدردانی از زحمات (ولو زحمت کوچک) مهمترین راهبرد حفظ نیرو ها و کار سنگین به آنها سپردن است. آقا من 4 ماه کنار دست شما کار کردم شما اصلا نمی فهمید من چیکار کردم. نگید برای خدا کار کردی! برای خدا یا غیر خدا بودن کار ربطی به شما ندارد. شما باید قدر کار را بدانید! آقای قرائتی می گفتند طلبه بیچاره زن و بچه اش را رها می کند بلند می شود می رود  فلان روستای دور افتاده  مثلا یک ماه ماه رمضان صبح تا شب گلویش را پاره می کند مردم را ارشاد می کند. آخرش هم یک صلوات برایش می فرستند پا می شود می رود شهر خودشان! بعد می پرسی خب بهش چیزی ندادید؟ می گویند آقا ایشان قربت الی الله آمده بود. می گوید خب این قربت الی الله اومده بود شما هم قربت الی الله پول بهش ندادید؟ به تو چه ربطی داشت؟ تو به نیت او چیکار داری؟ من اگر در این تشکیلات خدمتی کردم  پیش خودم و خدای خودم جای خودش تو هم قدر من را بدان. نمی گویم پول بهم بده. اما قدر کارم را با عملت بدان! وقتی یک نامه بهت می دهم چهارتا پیشنهاد می دهم ببینم در اولین فرصت رویش نظر دادی، یادت نرفته است، برگه گم نشده است. اینها یعنی تکریم! یعنی من شما را یک آدم بزرگ می بینم. قاطی کارها گم نشده ای. ولی متاسفانه معمولا مدیران ما در سطح کلان کشوری این ضعف را دارند. همین استاد حکیم ما می گفت من تقوای آدمها را از نماز و عبادت و اینها نمی دانم. از توجه به این جزییات می بینم. گفت من کلاس سوم چهارم ابتدایی بودم. ایشان خواهر زاده شهید حقانی معروف اند. شهید حقانی از چهره های موثر انقلاب است. گفت چهارم پنجم ابتدایی بودم با شهید حقانی داشتیم در شهر قم می رفتیم. شهید حقانی به من گفت بیا برویم فیضیه جلسه مهمی در کتابخانه فیضیه بین علمای قم و مسئولین نظام هست. شما یکی دوساعتی بنشین در راه پله من جلسه ام تموم بشود بعد برویم منزل. من گفتم چشم. ایشان می گفتند حالا شما تصور کنید یک بچه نشسته ام روی پله های کتابخانه. مدام شخصیت های لشکری و کشوری، روحانی و غیر روحانی می روند بالا می آیند پایین. اصلا انگار کاغذ این وسط افتاده است! کسی یک لگد هم به من نمی زند! هیچ کس من را ندید! 2 ساعت! گفت فقط یک نفر از همانجا در دل من جا کرد و او هم رهبر انقلاب بود که آن موقع رییس جمهور بود. وسط جلسه امد برای کاری بیرون. هنوز از در از آن بالا پایین نیامده بود. من پشتم به در بود. نشسته بودم رو پله رو به پایین. دیدم کسی با محبت  گفت: پسر عزیزم حالت چطوره؟ آمد قشنگ نشست کنارم. دست انداخت گردنم. احوالم را پرسید. اسمت چیه؟ مدرسه کجا میری؟ کلاس چندمی؟ خدا شاهد است اینقدر با من گرم گرفت با خودم گفتم این آدم کار ندارد؟ بعدها که شناختم گفتم این تقواست ها! که در کار کلی که قرار می گیری جزییات یادت نرود! حالا ما سرمان شلوغ است یادمان رفت! خب شما که نمی توانی امور را دقیق کنی ضعف داری! و من احساس می کنم من را آدم حساب نمیکنی. من می روم یک جا که من را آدم حساب کنند!

تکریم عامل انگیزش! ! خداوند در سوره مبارکه انعام آیه 54 خطاب به پیامبر می فرماید: "و اذا جاءک الذین یومنون بآیاتنا فقل سلام علیکم" پیغمبر! این مومنین که می آیند پیش شما، شما تحویلشون بگیر. به اینها سلام کن. احوالشان را بپرس. نگو حالا کار مهمتر داریم. اینها خیلی مهم است. حتی می فرماید وقتی مردم زکات می دهند تو به مردم سلام بده. خیلی برایشان مهم است. "ان الصلاتک سکنی لهم" می روند پیش خودشان می گویند می بینی پیغمبر من را چقدر تحویل گرفت! یک آرامشی پیدا می کنند. تحویلشان بگیر.

 

3.  آرامش به ویژه در بحرانها: این که در فضای عادی آرامش داشته باشیم هنری نیست.بسیجی را باید در بحرانها فهمید که چقدر قدرتمند است از تظر روحی.

کسی که با یک بار شکست خوردن یا 10 بار یا هزار بار شکست خوردن روحیه اش را از دست می دهد معلوم است اصلا هدف را اشتباه گرفته است. هدف ما رسیدن به آنچه که تعریف کرده ایم نیست. هدف ما تکلیف است. آیا ما در جنگ شکست خوردیم؟ نه! امام می گفت نه. آقای منتظری می گفت شکست خوردیم! امام می گفت شهدا به لقاءالله رسیدند ایشان (آقای منتظری) سخنرانی می کرد می گفت جوونهای مردم نفله شدند! چون هدف را نفهمیده بود. ما برای تکلیفمان قیام کردیم. تکلیف یک روز می گفت بروید بجنگید یک روز هم می گفت دیگر نجنگید. تکلیف! ما مامور به نتیجه نیستیم، ما مامور به وظیفه ایم! آن وقت اگر کسی وظیفه اش را درست انجام بدهد، چه صلح امام حسن وظیفه اش را انجام داده و چه کشته شدن امام حسین وظیفه اش را انجام داده است. شکست اصلا تعریف ندارد برای ما. اصلا! آن روزی که ما سکوت کردیم یک عده به قول خودشان هر 9 روز یک فتنه در کشور راه انداختند رهبر انقلاب فرمودند اگر عکس من را هم آتش زدند شما هیچ حرفی نزنید. گفتیم چشم!  حالا اگر بگویند بریزید تیکه تیکه شان کنید باز هم می گو ییم چشم!  وظیفه را انجام می دهیم. کاری غیر از این نداریم. اگر بخواهیم به خدا جواب بدهیم تکلیف ما و انجام تکلیف حجت است!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۱ ، ۱۵:۳۱
مهدی عابدی
پنجشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۱، ۰۳:۳۱ ب.ظ

کردستان/ سفرنامه تصویری از یک سفر به یاد ماندنی


کردستان

(سفرنامه تصویری از یک سفر به یاد ماندنی)

 

پیش نوشت: اغلب ماهایی که به ظاهر خیلی بیشتر از بقیه با مسائل جنگ آشنایی داشته ایم و خیلی ارادتمند جنگ بوده ایم و هستیم و سالی یک بار دیدار از مناطق جنگیمان فراموش نمی شود از تاریخ ۸ ساله جنگ به اضافه مقدمات جنگ یعنی آنچه که از اول اسفند سال ۵۷ در کردستان ایران شروع شد و به غائله کردستان معروف شد، شاید چیزی بیش از چندین نقطه پر رنگ و غرور آمیز آن مانند عملیات های فتح المبین، بیت المقدس،محرم، والفجر ۸ ، کربلای ۵ و ... ندانیم. عملیات هایی که به طور قطع حاصل آن پیروزی و افتخار آفرینی رزمندگان ایرانی بوده است. اما به طور قطع و یقین دفاع مقدس ما (دفاع ۱۰ ساله) چیزی بسیار افزونتر از این چند عملیاتی است که ما نام بردیم.

تاریخ ۱۰ ساله دفاع مقدس رزمندگان اسلام  سرشار از فراز و نشیب و رشادت و فداکاری و تجربه های گوناگون است که شاید اگر سالهای سال هم تلاش برای بیان آن شود به پایان نرسد. نا گفته نماند دفاع ایران هم به طور طبیعی در تاریخ خود دارای نقاط تاریک و روشنی است . در برهه هایی سپاهیان اسلام در میدان جنگ پیروز مسلم میدان بوده اند همان طور که مطمئنا در میدان هایی در ظاهر مغلوب میدان!  اما نکته ای که حائز اهمیت است این است که آن چه که توسط راویان و جا ماندگان جنگ برای نسل های بعدی روایت می شود غالبا فقط ذکر نقاط روشن جنگ و فتح فتوحات بوده و کمتر به نقاط ضعف جنگ اشاره شده است. البته به این نکته واقفیم که اگر شکستی هم بوده است شکست در ظاهر بوده و اصل عمل به وظیفه و حضور در میدان دفاع از کیان اسلام بزرگترین پیروزی برای سپاهیان اسلام بوده است. اما نکته اساسی این است که لازم است نگاه راویان جنگ به دفاع ۱۰ ساله نگاه منصفانه و همه جانبه و نگاه به همه شکست ها و پیروزی های جنگ باشد و به نظر می رسد این نوع نگاه به تاریخ جنگ (نگاه واقعی و منصفانه) تاثیر بیشتری در آشنا نمودن نسل های کنونی با تاریخ جنگ را داشته باشد.

 

موضوع بعدی این است که در بیان تاریخ جنگ نقص دیگری وجود دارد و آن این که  آن را به طور کامل ذکر نکرده اند. به عنوان یک مثال شخصی، خود من هر وقت به دیدار مناطق جنگی در جنوب می رویم  در ۲ تا از مهمترین یادمان های منطقه جنوب یعنی والفجر ۸ (اروند کنار) و کربلای ۵(شلمجه)  همیشه این سوال در ذهن من بازی می کرد و می کند که پس والفجر  ۱ تا ۷ کجا هستند؟ چرا از اونها چیزی نمیدونم؟ مناطقشون کجان؟ کربلای ۱ تا ۴ چی؟ اونها کدوم مناطق بودند؟ و... . تازه فهمیدیم که بعد از ولفجر ۸ چند تایی دیگه والفجر هم بوده. این نکته هم به نظر بنده لازم است توسط دست اندرکاران روایتگری و اردوهار راهیان نور لحاظ شود تا شاید جنبه های و حقایق بیشتری از دفاع ۱۰ ساله ایران برای نسل کنونی باز شود

 

نوشت: از امسال  حرکت زیبایی شروع شد و اون هم توجه ویژه به مناطق عملیاتی غرب و شمال غرب کشور بود . خیلی کار زیبایی است. به طبع این کار زائران با منطقه غرب و کردستان آشنایی پیدا می کنند و مطمئنا با عملیاتهای اون مناطق بشتر آشنا می شوند و به همین صورت قلم کسانی که در آن مناطق حضور داشته اند به حرکت در می آید و نا گفته و ناشنیده های آن مناطق را برای دیگران می نویسند. علاوه بر این باعث ایجاد نوعی حرکت فرهنگی در منطقه کردستان می شود که به نظر می رسد دارای آثار خوبی باشد.

امسال هم به طور خیلی اتفاقی و بدون اقدام قبلی قسمت شد چند روزی به عنوان خادم به این مناطق اعزام بشیم و چند صباحی رو توی اون مناطق از دنیای خودمون جدا باشیم. واقعا با صفا بود. یه حسی شبیه به حسی که هنگام رفتن به کربلا به آدم دست میده به ما دست داد. در این چند صباح اگر آدم یه کم اهلش باشه خیلی چیز ها رو که خیلی جاها نیست میتونه به دست بیاره. مضاف بر اینکه کلا منطقه کردستان و جنگ ها و عملیات های کردستان برای خودم واقعا غریب و ناشناخته بودند و کمترین ذهنیتی راجع به اونها نداشتم و خیلی مشتاق بودم تا برای یک بار هم که شده منطقه رو ببینم. اگر چه قسمت نشد که همه مناطق شمال غرب را سر بزنیم و از نزدیک زیارت کنیم ولی اونجایی که قسمت ما شد یعنی منطقه عملیاتی والفجر ۱۰ ارتفاعات دالانی واقعا توصیف نکردنی بود.

از روستای دزلی که قدمگاه حضرت آقا در زمان جنگ بوده تا روستای درکی و کلانه های لذیذش با دوغ محلی و جاده مرزی خاکی به سمت پاسگاه مرزی دالانی و منطقه والفجر ۱۰! ثانیه ثانیه اش حرف برای گفتن دارد!

 برف و سرمای کردستان را هیچ وقت باور نمی کردیم تا این که وقتی به پاسگاه مرزی رسیدیم سقفی که برای نماز خواندن زائران در سال های قبل ساخته شده بود را دیدیم که مچاله شده است! هر کس حدسی زد: یه نفرگفت موشک خورده و یه نفر دیگه گفت که غولهای خیالی پا روی اون گذاشته اند! وقتی بهمون گفتند این سقف از برف این طور مچاله شده باور نمی کردیم! ولی وقتی شب مجبور شدیم (توفیق پیدا کردیم) همانجا بخوابیم و بعد از مدتی لازم شد از شدت سرمابخاری نفتی در چله تابستان روشن کنیم برف ۱۰ متری در زمستان را هم باور کردیم!

 خوابیدن ۱۳ نفر در کانکسی با طول و عرض محدود در نقطه صفر مرزی موقعی جالب و دلچسب است که هر لحظه احتمال این می رود که برو بچه های پژاک سر زده بیایند مهمونی ما و ما خواب باشیم! البته بیشتر جنبه ترسوندن ما رو داشت و به غیر از چند سال پیش که یه کمین به بچه های پاسگاه زده بودند و چند نفری رو شهید کرده بودند دیگه خبری نبوده

صحنه دیدنی منظره شهر حلبچه (بمباران شیمیای سال ۱۳۶۶)  و دریاچه دربندیخان و شهر سید صادق عراق هم از روی ارتفاعات دالانی مشرف به عراق دیدنی بود!

حرف برای گفتن زیاد است... به چند عکس از ارتفاعات دالانی منطقه عملیاتی ولفجر۱۰ و دوران خادمیان(!) بسنده می کنیم و بقیه را می سپاریم به خودتان تا سالهای بعد حتما آنجا را درک کنید...

 

 

ورودی یادمان عملیاتی والفجر ۱۰ - ارتفاعات دالانی

 

 سنگ چینی های انجام شده توسط خادمین جهت تعیین مسیر زائرین

 

 

بسیاری از سنگر های زمان جنگ هنوز دست نخورده در منطقه وجود داشتند!

 

سنگر اجتماعی حسینیه و مسجد رزمندگان که توسط خادمین باز سازی شد!

 

 

  منطقه عملیاتی والفجر ۱۰ و مسیر عبور زائرین روی ارتفاعت دالانی  مشرف به کشور عراق!

 

خادمین در حال سنگ چینی مسیر و باز سازی سنگر های رزمندگان!

 

ارتفاعت دالانی مشرف به کشور عراق:دریاچه دربندیخان عراق در سمت راست تصویر و شهر حلبچه در سمت چپ تصویر(به سختی) دیده می شود!

 

 

 بیل و کلنگ و چکش: ابزار لازم برای یک خادم! (اونجا همش فضای جهادی برام تداعی می شد)

 

 برادر رضایی: از برو بچ با اخلاص خادم. همش از ما با چایی و آب سرد پذیرایی می کردند!

 

 

پاسگاه مرزی دالانی و اون سقفی که غولها روش پا گذاشته بودند!

 

همون سقفه که غولها روش پا گذاشته بودند از نمایی نزدیک! اون غولها برف های زمستون کردستان بودند!

 

 سید حسین، عباس، یوسف! همیشه با هم بودند. 

 

من و بچه های سامان و بچه های سرخس و حاج نعمت الله قادری مسئول یادمان(نفر دوم از راست)

 

 این هم اون کانکس کوچیک ما که شبها داخلش  می خوابیدیم و بخاری هم روشن میکردیم! از شدت باد در شبها چند باری نزدیک بود چپ کند!

 

پایان نوشت: انشالا قسمت شه با هم بریم...!

توضیح: عکس های متن از هاستی که ذخیره شده بودن پریده. انشا الله به محض بازیابی در متن قرار داده میشه.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۱ ، ۱۵:۳۱
مهدی عابدی
دوشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۸:۵۸ ق.ظ

ماجرای شیعه بودن اینشتین!

ماجرای شیعه بودن اینشتین!

آلبرت اینشتین در رساله­ی پایانی عمر خود با عنوان : "دی ارکلرونگ" ، که در سال 1954 ( =1333ش ) آن را در آمریکا و به آلمانی نوشته است اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح می­دهد و آن را کامل­ترین و معقول­ترین دین می­داند. این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه­ی اینشتین با آیت­الله العظمی بروجردی (فوت 1340 ش = 1961 م) است که توسط مترجمین برگزیده­ی شاه ایران و به صورت محرمانه صورت پذیرفته است.

اینشتین در این رساله "نظریه نسبیت" خو درا با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از نهج­البلاغه و بیش از همه بحارالانوار علامه­ی مجلسی (که از عربی به انگلیسی و ... توسط حمیدرضا پهلوی (فوت 1371 ش) و ... ترجمه و تحت نظر آیت الله بروجردی شرح می­شده) تطبیق داده و نوشته که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی­شود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه پیچیده "نسبیت" را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان نفهمیده­اند. از آن جمله حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم (ص) نقل می­کند که : هنگام برخاستن از زمین دامن یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی می­خورد و آن ظرف واژگون می­شود. اما بعد از این که پیامبر اکرم (ص) از معراج جسمانی باز می­گردند مشاهده می­کنند که پس از گذشت این همه زمان هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است ... اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه­ی "انبساط و نسبیت زمان" دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن می­نویسد....

همچنین اینشتین در این رساله "معاد جمسانی" را از راه فیزیکی اثبات می­کند (علاوه بر قانون سوم نیوتون = عمل و عکس العمل). او فرمول ریاضی "معاد جسمانی " را عکس فرمول معروف "نسبیت ماده و انرژی" می­داند: E=M.C2>>M=E:C2 یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره عینا" به ماده تبدیل شده و زنده خواهد شد.

اینیشتین در این کتاب همواره از آیت­ الله بروجردی با احترام و بارها به لفظ "بروجردی بزرگ" یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ "حسابی عزیز"...

000/000/3 دلار بهای خرید این رساله توسط پروفسور ابراهیم مهدوی (مقیم لندن) با کمک برخی از اعضاء شرکت­های اتومبیل بنز و فورد و .. از یک عتیقه­ دار یهودی بوده و دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط شناسی رایانه­ای چک شده و تأیید گشته که او این رساله را به دست خود نوشته است.

 

 

 

گزیده­ای از آخرین رساله اینشتین: (DIE ERKLA"RUNG دی ارکلرونگ)

 با صمیمانه­ترین سلام­ها از اینشتین محضر شریف پیشوای جهان اسلام جناب سید حسین بروجردی. پس از 40 مکاتبه که با جنابعالی بعمل آوردم اکنون دین مبین اسلام و آئین تشیع 12 امامی را پذیرفته ام . که اگر همه دنیا بخواهند من را از این اعتقاد پاکیزه پشیمان سازند هرگز نخواهند توانست حتی من را اندکی دچار تردید سازند! اکنون که مرض پیری مرا از کار انداخته و سست کرده است ماه مرتس ( مارس) از سال 1954  است که من مقیم آمریکا و دور از وطن هستم.

به یاد دارید که آشنایی من با شما از ماه آگوست (اوت) سال 1946 یعنی حدود 8 سال قبل بود . خوب به یاد دارم که وقتی در 6 آوگوست 1945 آن مرد ناپاک پلید (احتمالاً منظور وی : هاری ترومن (1945 – 1953) است ) اکتشاف فیزیکی من را – که کشف نیروی نهفته در اتم بود – همچون صاعقه­ای آتشبار و خانمانسوز بر سر مردم بی دفاع هیروشیما فرو ریخت من از شدت غم و اندوه مشرف به مرگ شدم و در صدد برآمدم که موافقتنامه­ای بین المللی به امضاء و تصویب جهانی برسانم.

گر چه در این راه برای من توفیقی حاصل نشد ولی ثمره آن آشنایی با شما مرد بزرگ بود که هم تا حدی من را از آن اندوه عظیم خلاص نمود و هم بالاخره سبب مسلمان شدن پنهانی من شد. و چون این آخرین یادداشت من در جمع­بندی این چهل نامه است. برای خوانندگان گرامی ( بعدی ) نیز می­نویسم همانگونه که آقای بروجردی – مقیم شهر قم در ایران – می­دانند : من در آوگوست 1939 طی نامه­ای به روزولت – رئیس جمهور وقت آمریکا – او را از پیشرفت آلمان نازی – که در ابتدای جنگ جهانی دوم بود – در مسئله شکافتن اتم و آزاد کردن و مهار انرژی عظیم آن جهت کشتار و نابود کردن آنی برخی شهرها مطلع ساختم و اکیداً به او (روزولت ) گفتم که برای بازداشتن آلمان نازی از این نقشه جنایت امیز ... باید ابرقدرتی چون آمریکا – که به نظر من عاقل­ترین و ... خونسردترین ابرقدرت­های دنیای فعلی است – سریعاً گروهی را مأمور بررسی و تحقیق علمی – در شکافتن هسته اتم – بنماید و به سرعت باید بمب اتم را بسازد چون دیر یا زود این سگ از زنجیر در رفته – یعنی آدولف هیتلر نژآدپرست خوانخوار – آن (بمب اتم) را ساخته و چون ببیند از راه جنگ متعارف حریف تمامی دنیا نمی­شود – حتماً متوسل به آن شده و لااقل چندین شهر بزرگ را هدف بمب اتمی خود قرار می­دهد. اما وقتی آمریکا ... آن را از قبل ساخته و اعلان نموده باشد یدگر امثال هیتلر دیوانه نمی­توانند دنیا را به آتش بکشند! پس جناب پاپ پیوس دوازدهم نیز – که آغاز دوره پاپی وی برا مسیحیان کاتولیک جهان از همان سال 1939 بود – فتوا به این امر صادر کرد و فقط اکیداً قید نمود که : هرگز نباید از این سلاح اتمی برای جنگ – حتی با خود نازی­های آلمان – استفاده شود سپس من نامه­ای به محضر شریف پیشوای اسلامی آن زمان سید ابوالحسن (ابوالحسن اصفهانی – که مقیم نجف بودند – نوشتم ایشان نیز در جواب گفتند که : از باب ناچاری لازم است که بمب اتم ساخته شود تا آلمانی­ها بهراسند و دست به حمله اتمی به هیچ کشوری نزنند . ولی استعمال این سلاح مرگبار در قانون اسلام بطور کلی ممنوع است و هرگز نباید از آن – به نحو ابتدایی – استفاده شود حتی علیه خود آلمان نازی باز تأکید می­کنم . تا آنجا که امکان دارد نباید سلاح اتمی بکار گرفته شود و باید با اسلحه متعارف با آلمان نازی مقابله کرد"

آری ! جهان در آن روزها وضعی اضطراری پیدا کرده بود . به حکم چنین بزرگ­مردانی (از ادیان و مذاهب مختلف) من (اینشتین) ناچار بودم که روولت را در جریان ساخت بمب اتم قرار دهم و این اقدام مانع عملکرد آلمان نازی شد و با این عمل من جان بسیاری از مردم دنیا نجات داده شد اما افسوس که این فرمول به دست آن مرد دیوانه دیگر افتاد و توصیه­های من و روزولت را از یاد برده. دچار وسوسه شیطانی شد و در حال مستی دستور داد که خلبان احمق و جنایتکار او در 6 اوگوست 1945 که دنیا تازه داشت طعم تلخ جنگ دوم را از یاد برده و صلح جهانی در حال استقرار بود، این بمب خطرزا را در هیروشیما فرو افکند !! بمبی که بقدر یک توپ بیشتر اندازه نداشت و به زمین نرسیده در آسمان شهر منفجر و شهری را مبدل به خاکستر کرد !! احساس می­کنم که هر گاه به یاد این حادثه می­افتم چند ماه و یا چندین سال از عمرم کاسته می­شود و پیرتر می­شوم!! و من همان طور که در جنگ اول جهانی بین سال­های 1914 – 1918 در صدد ارائه طرح صلح جهانی بودم و موفق نشدم، در این 6 سال سیاه جنگ دوم 1939 – 1918 نیز دائماً در تکاپو بودم که بنحوی بتوانم طرح صلح جهانی را ارائه بدهم باز هم نتیجه نگرفتم!! گویا شکافتن هسته اتم بسیار آسان­تر بود از شکافتن قلب سخت و سیاه انسان!! براستی که این موجود دوپا (!) سرسخت­ترین موجودات جهان است !! ... و در مقیاس­های کوچک­تر نیز همواره ناکام بوده­ام. هنگامی که ورزش­ های رزمی از جمله کاراته، جودو، و کنگ فو و مانند این چیزها {...} از شرق وحشی بی­تمدن و خرچنگ خوار – یعنی چین و ژاپن و کره – به وسیله اروپا و آمریکا آمد، من از جمله مخالفان این گونه ورزشها بودم و تأکید می­کردم که چنین آداب و رسول وحشیانه­ای خشونت را در جامعه رواج می­دهد ... ولی همه مانند دیوار گچی (!) به من نگاه کردند و هیچ نگفتند و چنان که خود حضرتعالی (= آقای بروجردی) برای من در جواب نامه ((ایکس – 25)) مرقوم فرموده­اید: در اسلام ... حتی کندن یک مو یا ایجاد یک خراش سطحی و یا حتی اندک ناراحت ساختن یک انسان – غیر مجاز و ممنوع است !! آری! سیاست فقط فکر لحظه­های هیجان­آور را در سر می­آورد. حال آن که این عملکردهای سیاسی همچون قوانین معادلات ریاضی نتایج و عواقبی جبران ناپذیر و غیر قابل دفع را در پی می­آورد!! و اکنون ای جناب ... بروجردی، ای پیشوای خردمند و ای پدر مهربان بسیار از شما سپاسگزارم که در 1952 در پی مرگ (وایتسمن) – رئیس جمهور وقت اسرائیل- هنگامی که من از شما تقاضای مشاوره کردم که  آیا ریاست جمهوری اسرائیل را – که رسماً و علناً به من (اینشتین) پیشنهاد شد و همگان مرا یک یهودی دنیا دیده و مهاجر از وطن می­دانستند – بپذیرم؟  خود در جواب نامه ((ایکس – 32)) فرمودید: انسان خداترس و خردمند چنین پیشنهادی را هرگز نمی­پذیرد. هر کس به دنبال سیاست رفته آلوده شده است . پس شما خود را آلوده سیاست نکنید" لذا من (اینیشتن) نیز به بهانه اشتغالات علمی این پیشنهاد را رد کردم.

 

سوال: چرا باید این رساله از چنین شخصیتی (اینشتین) حدود نیم قرن (!!) مخفی بماند و چرا "صندوق امانات سری انگلیس" به بهانه پرهیز از ایجاد "یک رولوشن (= انقلاب خطرناک مذهبی" اجازه تکثیر این اثر علمی – مذهبی را تحت هیچ شرایطی به ما نمی­دهد؟


سوم شخص: شاید خیلی از اساتید و دکتر های فیزیک تمایل نداشته باشند در این باره مطلبی را بدونند و یا اگر هم بدونند اون رو زیاد مهم نمی دونند. آخه دیگه فیزیکدان شدی، دانشمند شدی، مشهور شدی، نونت کم بود آبت کم بود  مسلمان شدنت کجا بود!؟ 

اگه اساتید ما وقتی می خواهند یه مفهومی را توی فیزیک برای دانشجویانشون توضیح بدهند یه لطفی بکنند و وقتی مثلا می خواهند بیان کنند که  اتم در کمترین حالت انرژی خودشه این خلقت اتم اینطوری است و از واژه طبیعت استفاده نکنند نمی دونی چه وضعی می شد! می شدند استاد خدا شناسی در عین استاد فیزیک بودن! حالا توصیه به حجاب و نماز و اخلاق و مباحث دینی پیش کش. اگر چه شخصیت یک استاد اثری معادل چندین برابر یک آدم معمولی و یا حتی یک روحانی بر روی دانشجو دارد و اگر توصیه ای از جانب استاد باشد خیلی اثرگذار تر است تا مثلا من بگویم!  آیت الله جوادی تعبیری داشتند در باب دانشگاه اسلامی که خیلی به من انرژی داد: مگر می شود علم سکولار باشد. اگر معاذ الله جهان بینی کسی الحادی بود و مبدا و معاد را منکر بود و به نظام طبیعت سرسپرده است، جهان بینی الحادی فلسفه الحادی را در پی دارد یک، فلسفه الحادی علوم الحادی را در پی دارد، و لذا فیزیک می شود الحادی، شیمی می شود الحادی و همة اینها لاشه علم است، چند میلیون سال قبل زمین این چنین بوده است، الآن این چنین است، پیش بینی می شود در آینده دور یا نزدیک این چنین بشود خوب این عین کفر است. کفر که حقیقت شرعیه ندارد. شما خلقت را کرده اید طبیعت، خدا را محدود کرده اید کار را به طبیعت نسبت داده اید. کفر که شاخ و دم ندارد. اگر کسی خدا را محدود کند و عقیده داشته باشد او در کاری سهمی ندارد، کفر همین است دیگر. با این دانش انقلاب فرهنگی حاصل نخواهد شد. با این دانش دانشگاه ها اسلامی نخواهد شد. با این دانش کشور اسلامی نخواهد شد. دانشجویان هستند که کشور را می سازند مگر چند تا روحانی مشغول کارند. قسمت مهم کشور را اینان دارند اداره می کنند. پس هر علمی که قدم به قدم خدا چنین کرد خدا چنان کرد، این هم می شود علم اسلامی. این علوم تفسیر فعل خداست. مفسّر در حوزه قول خدا را تفسیر می کند یک فیزیکدان در دانشگاه فعل خدا را تفسیر می کند!

 

 منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله بروجردی (رحمه الله علیه)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۸:۵۸
مهدی عابدی
يكشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۰، ۰۸:۵۷ ق.ظ

تاریخ مصرف هاشمی تمام شده است!

تاریخ مصرف هاشمی تمام شده است!

وقتی امام خامنه ای در بیانات خود در دیدار با خبرگان ملت در اسفند ماه ۱۳۸۹ جوان ها را توصیه به این کردند که در اظهار نظرهای خود از مسیر حق و عدالت خارج نشوند و فضای توهین و تهمت را رواج ندهند عده ای فقط یه این جملات ایشان توجه کردند و بقیه آن را نخواندند. فقط خواندند که ایشان امر کرده اند که اگر حرفی می خواهید بزنید با استدلال و منطق باشد. فقط خواندند که به جوان ها بگویید در وبلاگ های خود به کسی اهانت نکنید و فضای هتک حرمت رواج پیدا نکند. ای به دیده منت... 

در این بین باز همان عده چهره هاشمی را مظلوم ترین فرد نشان دادند و این طور تفسیر کردند که حضرت آقا باز از ایشان حمایت کرده اند . این طور تحلیل کردند که باز به هاشمی ظلم شده است و به ایشان توهین شده است. اصل محکم و متقنی را که حضرت آقا راجع به اظهار نظر های سیاسی بیان کردند را به نفع خود مصادره کردند. ولی از خواندن ادامه بیانات ایشان خودداری کردند و یا اینکه خواندند و حاضر نشدند آن را بیان کنند. "من به بزرگان هم نصیحتى بکنم. این نصیحت به جوانها بود، پیرها هم محتاج نصیحتند؛ آنها هم باید توجه کنند. مواضع درست گرفتن، حرف درست زدن، تحت تأثیر خبرهاى دروغ قرار نگرفتن، این هم وظیفه است..."  بله ایشان گفتند که جوان ها اظهار نظر بکنند مخالفت بکنند و افکار غلط را محکوم کنند . در ادامه هم به بزرگترهای ما (مخصوصا همان شخص مظلوم) توصیه کردند که مواظب حرفی که می زنند باشند. موضع گیری های خود را سنجیده بیان کنند. با همه این حرف ها باز شاهد هستیم که در پی درگذشت پدر میر حسن موسوی ، هاشمی رفسنجانی با صدور پیامی در گذشت ایشان را به خاندان موسوی تسلیت گفته و در ادامه به تعریف و تمجید  از فرزند نا خلف ایشان می پردازد. هاشمی در پیام خود میر حسین موسوی را فرزند خدوم و برومند ایران می خواند که خدمات شایسته ای به انقلاب و اسلام و میهن کرده اند. در توضیح و تبیین خدمات ارزنده ای که میر حسین موسوی فرزند خدوم و برومند به انقلاب و اسلام به خصوص در سال ۸۸ داشته اند فکر نمی کنم نیاز باشد چیزی بگوییم. از نا آرامی ها و اغتشاشات گرفته تا زیر سوال بردن اصل و اساس نظام و انقلاب و زیر پا قرار دادن قانون اساسی. اشک آقا را هم که در آوردند. خدمتی از این بزرگتر لازم است کرده باشند؟ آنچه مایه تعجب و دهن باز ماندن است حرکات و افعال هاشمی رفسنجانی است. از طرفی بیان می کند که ولایت فقیه را قبول دارد و می گوید این رکن اساس ترین رکن بوده است ولی در عمل مواضعی می گیرد و حرفهایی می زند که صریجا مخالف رویکرد های ولایت فقیه است. حرفی می زند که دشمن را خوشحال می کند از کسی تعریف و تمجید می کند که روزی در صحنه سیاسی کشور به دنبال براندازی نظام بود و با کفش های جهالت و غفلت خود بر روی قانون اساسی و اراده ملت راه رفت. خود را مرید و دنباله رو رهبر می داند و ایشان را یگانه محور اتحاد در جامعه می داند و دم از اتحاد و ضرورت آن در جامعه می زند ولی از شخصیتی تمجید می کند که رو به روی رهبر ایستاد و ریشه نفاق و تفرق در جامعه شد. واقعا با چه استدلالی هاشمی را میتوان توجیه کرد؟ کسی دم از ولایت فقیه می زند که مواضعش در خطبه های نماز جمعه در ۲۶ تیر ماه زمین تا آسمان با مواضع حضرت آقا تفاوت دارد و تازه بر این مواضع هنوز هم اصرار می کند.

 

 

دو راه حل بیشتر نیست: یا اینکه هاشمی در مواضعی که می گیرد و یا بهتر در طرز تفکر خود تجدید نظر کند و از مواضع فعلی خود بگردد. همان چیزی که احساس می شد هاشمی به سمت آن در حرکت است و این نظریه با تعریف و تمجیدحضرت آقا در دیدار با خبرگان ملت در اسفند ۸۹ قوت گرفت. ولی انگار اینطور نیست. هاشمی غیر قابل پیش بینی است. اصلا نمی شود حساب کرد. یک مرتبه صحبتی میکند و پیامی می دهد که هر چه تا الان ساخته بود را با یک ضربه خراب کرد. تعریف و تمجید علنی از میر حسین! راه حل دوم هم که هاشمی را بیخیال شویم. انگار نه انگار که هاشمی وجود دارد. مثل اینکه تاریخ مصرفش تمام شده باشد. دیگر مصرف آن و توجه به او و مواضعش برای جامعه سودی ندارد. هاشمی هر چه بود تمام شد. به قول آقا اگر موضوعات را اصلی فرعی کنیم موضوع هاشمی و مواضعش دیگر جزء موضوعات اصلی نیست. جزء موضوعات فرعی هم نیست. اصلا موضوعی نیست که بخواهیم سر آن جنگ و جدال و دعوا کنیم. اینقدر موضوع اصلی بر زمین مانده است که به آن توجه نشده است که دیگر جایگاه توجهی برای آن نمی ماند. تاریخ مصرف هاشمی تمام شده است!..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۰ ، ۰۸:۵۷
مهدی عابدی
جمعه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۰، ۰۸:۵۷ ق.ظ

«مرگ بر هاشمی» آری یا نه؟

«مرگ بر هاشمی» آری یا نه؟

با شکل گیری فتنه ۲۵ بهمن ۸۹ در تهران و بعضی شهرها من جمله اصفهان و کشته و زخمی شدن تعدادی ازهموطنانمان موج جدیدی علیه سران فتنه و آشوبگران و فتنه گران در متن جامعه به وجود آمد. موج برخاسته از مردم دنباله هایی نیز داشت که منجر به موضع گیری بسیاری از سران نظام و سیاستمدارانی شد که تعجب بسیاری از مردم را برنگیخت. مانند اولتیماتوم محسن رضایی به سران فتنه جهت تعیین موضع خود و همچنین موضع گیری صریح اغلب نمایندگان مجلس در صحن مجلس و طنین انداز شدن فریاد" مرگ بر میر حسین و کروبی" و " میر حسین و کروبی اعدام باید گردند" و قرائت بیانیه اصلاح طلبان مجلس در محکومیت فتنه در صحن علنی مجلس. در این میان باز طبق معمول عدم موضع گیری صریح هاشمی رفسنجانی در مقابل فتنه گران و سران فتنه و کلی گویی و دوپهلو گویی هاشمی رفسنجانی در مقابله با جریان فتنه ۲۵ بهمن خشم و مطالبه مردم را از رئیس مجلس خبرگان برانگیخت و در مواقع و مواضع گوناگون خواستار موضع گیری صریح هاشمی در مقابل جریان فتنه شدند. در این بین جریانی در بین آحاد ملت مشاهده می شود که در پی این هستند که در بین شعارهایی که مردم در آن هاشمی را به بصیرت و موضع گیری صریح دعوت می کنند شعارهایی همچون " مرگ بر هاشمی" و "هاشمی اعدام باید گردد" را جای دهند و آن را در اجتماع های انقلابی رواج دهند. اصل صحیح بودن اعلام شعار هایی با این مضامین به صورت رسمی جای بسی بررسی و تامل دارد:


نکته اول اینکه اصل مطالبه بصیرت از خواص امری معقول و پسندیده است و بسته به اینکه چه شخصیتی باشد ندارد.ملتی که در آن روح مطالبه گری زنده نباشد مرده است و روح انقلابی در آنها از بین رفته است. مطالبه بصیرت از هاشمی هم امری صحیح و لازم است و می طلبد آحاد ملت در جای جای ممکن این موضوع را به گوش های اینها برسانند. ولی این که از طرف طیفی تندرو شعارهایی افراطی در اجتماع های مردم بروز پیدا می کند و گروهی هم از آن جانبداری می کنند یک جریان انحرافی است. منحرف بودن آن به چند نکته بیان می شود: طیفی که سر دادن این شعار ها را صحیح می دانند در توجیه ادعای خود بیان می کنند که زمانی که ما علیه میر حسن و کروبی شعار می دادیم عده ای می گفتند این تند روی است ولی در کمتر از یک سال همه به این رسیدند که این شعارها تند روی نیست و امروز این شعارها به صورت رسمی در همه اجتماعات سر داده می شود. برای هاشمی هم همینطور. کسانی که الان می گویند علیه هاشمی شعار تند ندهید روزی به این می رسند که باید علیه او شعار می دادند. نکته ای که باید بدان توجه داشت این است که یک انسان با بصیرت در مسائل سیاسی از ولی فقیه خود جلو نمی زند.همانطور که از ولی عقب ماندن موجب هلاکت است جلو زدن از ولی هم باعث منحرف شدن می شود. با تاملی در رفتار و بیانات اخیر و گذشته مقام معظم رهبری می توان دریافت که در اوضاع کنونی شعار های تند علیه هاشمی خواست مقام معظم رهبری نیست. در این گونه مواقع است که انجام یا عدم انجام یک عمل بصیرت می طلبد و انسان با بصیرت از بی بصیرت معلوم می شود.مقام معظم رهبری در زمان ریاست جمهوری خاتمی تعبیری داشتند که کاری که موجب تضعیف ریاست جمهوری می شود انجام ندهید.البته منظور ایشان جایگاه ریاست جمهوری بوده نه شخص رئیس جمهور. و چون جایگاه منتسب به نظام است تضعیف ان تضعیف نظام است. البته که در اواخر خیلی ها پی به چهره نفاق امثال خاتمی برده بودند ولی اطاعت از ولایت ایجاب می کرد که عملی که باعث تضعیف نظام می شود نباید انجام داد. البته این به معنای نقد و تحلیل نکردن نیست. در آن زمان گروهی تند رو این حرف آقا را برنمی تافتند و حاضر نبودند آن را تحمل کنند و کار خودشان را می کردند. آقا را دوست داشتند خود را پیرو ولی فقیه می دانند ولی حاضر نیستند از حرف ایشان پیروی کنند! هاشمی الان هر چه که هست و ایراد های اساسی و زیادی دارا وظیفه آحاد گوشزد کردن بصیرت است و مطالبه ولی شعار های " مرگ بر هاشمی" در اوضاع کنونی خواست و رضای مقام معظم رهبری نیست! اینکه هنوز در نظام جایگاه دارد و توهین و تضعیف جایگاه تضعیف نظام است . و شاید شاهد این مدعا که هنوز زمان پس راندن هاشمی به طور علنی فرا نرسیده است حضور هاشمی در بیت آقا در روز ۱۷ ربیع الاول در دیدار با کارگزاران نظام است. ولی آنچه به نظر می رسد اکنون لازم است انجام داد برای دفع فتنه هایی که در پیش است و شاید هاشمی یکی از بازیگردانان آن باشد مطالبه عمومی مردم از خواص جهت حرکت در مسیر بصیرت و ولایت و همچنین روشنگری عمومی و جدی جهت روشن کردن مسیر حق و باطل است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۰ ، ۰۸:۵۷
مهدی عابدی
شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۸۹، ۰۸:۵۶ ق.ظ

هاشمی رفسنجانی و ادعای پدرخواندگی انقلاب!

پدر خوانده

بعضی کارشناسان مسایل سیاسی هاشمی را پدر خوانده فتنه ایران می دانند که با تشکیل اتاق فکر فتنه به جهت گیری های فتنه سمت و سو می دهد و با سکوت ها و مواضع دو گانه خود این جریان را راهنمایی می کند. اتفاقا اخیر و بعد از آشوب های ۲۵ بهمن تهران و بعضی شهر ها من جمله اصفهان حاشیه های جالبی به همراه داشت. کسی باور نمی کرد دوباره آشوبی در کشور رخ دهد. باور نمی شد باز هم فتنه گران جسارت پیدا کنند و به خیابان ها بیایند و آشوب کنند. ولی با حماقتی که دوباره سران فتنه به خرج دادند و به بهانه حمایت از جنبش انقلابی مردم مصر با درخواست مجوز تظاهرات کردند و لی با عدم صدور مجوز به خیابان ها آمدند و دوباره دست به آشوب زدند. این وقایع را مردم انقابی توان تحمل نبود . کار بدانجا رسید که شخصیتی مثل محسن رضایی که ترجیح می داد در این گونه مواقع با موضع گیری های مهربانانه خود زیاد گارد نگیرد برای سران فتنه مهلت تعیین کرد تا موضع خود را با آشوبگان اعلام کنند. ولی باز هاشمی عقیده خود را ابراز نکرد و ترجیح داد باز موضع دو پهلو بگیرد که نه سیخ بسوزد نه کباب. شاید هم در برزخی گیر کرده است که نمی داند چه کار کند و از درد ناچاری این گنه موضع می گیرد: اگر به نفع سران فتنه و علیه نظام موضع گیری کند که به دست خود خود را به گور سپرده است و اگر هم بخواهد بر ضد سران فتنه موضع خود را اعلام کند تهدیدی از طرف سران فتنه او را زیر فشار قرار داده اند که هر چه هست درباره مسائل دوران فتنه روی آب می ریزند. شما بودید در این شرایط چه تدبیری اتخاذ می کردید؟

سه هفته دیگر تا تعیین رئیس جدید مجلس خبرگاه رهبری مانده است و گمانه زنی هایی بر اجماع اعضای خبرگاه بر تغییر ریاست مجلس می رود. اگر چه هستند هنوز اشخاصی که به واسطه ارادت خاصی که به هاشمی دارند حاضر نیستد چشم از لطف هاشمی بپوشانند. مانند وقایعی که در نماز جمعه هفته گذشته اصفهان اتفاق افتاد و امام جمعه اصفهان در واکنش به شعار تعدادی از حاضران علیه هاشمی با آنان با خطاب تند صحبت کرده و آهنه را از "فضولی" در این جریانات منع کرده تا بدانجا رسید که در راهپیمایی بعد از نماز جمعه شعار مردم اصفهان "امام جمعه ما بصیرت بصیرت" شد. شاید هم واقعیت ماجرا چیز دیگری غیر از آن چه باشد که من و شما می شنویم و تحلیل کنیم و لایه های پنهان ماجرا هنوز برای خیلی ها باز نشده است. ولی آنچه به چشم می آید موجی از شعار هایی هست که در مجامع عمومی بر علیه هاشمی در حال شکل گیری است. گروهی معتقدند این شعار ها تند روی و افراط گری است و از ولایت فقیه جلو زدن است و بهتر است نباشد. اگر بنا بود علیه هاشمی حرفی باشد حضرت آقا ۲۹ خرداد ۸۸ از هاشمی حمایت نمی کرد! البته که جلو زدن از ولایت فقیه درست نیست ولی اولا حضرت آقا تاکید زیادی بر خواص بی بصیرت و زیان های ناشی از بی بصیرتی آنان دارند و داشتند . تعیین مصداق آن با شاخص های مقام معظم رهبری کار سختی نیست. دوما حمایت حضرت آقا از هاشمی در ابتدای فتنه و شروع آن بود و نمود های بی بصیرتی هاشمی عملا از بعد از ۲۹ خرداد نمود پیدا کرد. البته گروهی هم هستند که معطلند یک سوژه پیدا کنند و در آن شروع به افراط کنند و البته افراط هم چیز مناسبی نیست. در میدانی که افراط هست تدبیر و عقل جایی ندارد و راه به بیراه می رود. جای تامل اینجاست که پرداختن به مسئله هاشمی بدون توجه به منویات مقام معظم رهبری ممکن است آسیبی به شاکله نظام برساند که سران فتنه نرسانده اند و آن تفرق و تشتت نیر وهای ارزشی و حامی نظام بر سر مسائل فرعی و بی اساسی است که می شود از کنار آنها بدون تفرق هم گذشت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۸۹ ، ۰۸:۵۶
مهدی عابدی
شنبه, ۲ بهمن ۱۳۸۹، ۰۸:۵۶ ق.ظ

نقش مختار در استمرار نهضت کربلا

مختار و مختارنامه!

تاریخ صدر اسلام و دوران های مربوط به زندگی ائمه اطهار علیهم السلام سرشار از وقایع و جریانات و به دنبال آن شخصیت هایی است که معمولا در بین ما غریب و ناشناخته مانده است. سرگذشت و سیر زندگی شخصیت هایی که در جریانات تاریخ ساز نقش اول را بازی کرده اند از موضوعات مهم تاریخ بوده است و صفحات زیادی از کتب تاریخ صرف نوشتن سطوری در باب این شخصیت ها و جریانات بوده و هست. آنچه حائز اهمیت است بی انصافی هایی است که گاها بعضی تاریخ نویسان بی تقوا به هر دلیلی راجع به بعضی از شخصیت های مهم و اثر گذار داشته اند. تاریخ نویسانی که منافع خود و آیین خود را در تحریف تاریخ دیده اند و به همین دلیل دست به نوشتن مطالبی زده اند که می دانسته اند درست نبوده ولی آن را به صلاح خود و آیین خودمی دانسته اند. می دانیم که تاریخی که اکنون در دست ما است ناقلان فراوانی دارد و شاید درصد زیادی از تاریخ نویسان از اهل سنت و یا معاندان اهل بیت علیهم السلام بوده اند و در جای جای تاریخ که واقعیت را بر خلاف عقاید و مصالح خود دیده اند دست به تحریف آن زده اند. این شخصیت ها و سیره و صدق آنها در علم رجال بررسی می شود و صحت و سقم یک حدیث یا روایت با توجه به میزان اعتماد روایت کنندگان آن سنجیده می شود.

ماجرای قیام مختار ثقفی بعد از به شهادت رسیدن حضرت امام حسین علیه السلام یکی از دست ماجراهایی است که کمتر در افکار عمومی مطرح بود و زیاد مورد توجه همگان نبود ولی به واسطه تهیه سریال "مختار نامه" توسط صدا و سیما و پخش آن در رسانه ملی و همچنین سطح بالای کار و کیفیت والای آن باعث جذب مخاطبان زیادی شد به طوری که سریالی که هم اکنون در ردیف اول علاقه مندی های بینندگان تلویزیون است و همه جا از آن صحبت می شود مختار و مختار نامه است.

نکته قابل توجه و بررسی در این سریال و در کل در شخصیت مختار، گوشه هایی از سیر و سیره مختار است که نوعی شک و شبهه در ذهن بیننده القا می کند و به نوعی شخصیتی منفی از مختار در ذهن مخاطب می سازد. شخصیتی که از مختار فردی مغرور و طالب قدرت و حکومت جلوه می‌دهد که فقط بر مبنای فهم و درک خویش اقدام می‌کرده است و دیگران را حتی امام حسن علیه السلام را در مقابل خود بی‌تدبیر می‌بیند و حاضر به یاری امام حسن علیه ااسلام نمی شود. فردی که به طور مطلق نتیجه گرا بوده است و اگر در جنگی احتمال بدهد که به پیروزی نمی رسد در آن جنگ شرکت نمی کند حتی اگر امامش طلب یاری و نصرت کرده باشد و می گویند مختار قبل از حادثه کربلا در زندان ابن زیاد افتاد و اگر در زندان نمی افتاد باز هم امام حسین علیه السلام را یاری نمی کرد چون می دانست که سهم امام در این جنگ در ظاهر شکست است و یک جنگجو در جنگی که فرجام آن شکست است شرکت نمی کند!بعد از آن هم به مکه رفت و با خلیفه باطل عبدالله بن زبیر بیعت کرد و این طور وانمود می کرد که می خواهد با سپاه ابن زبیر از بنی امیه انتقام بگیرد ولی در اصل جهت به دست آوردن حکومت عراق با آل زبیر بیعت کرد. و بعد از آن که از آل زبیر در تصاحب حکومت نا امید شد به کوفه باز گشت و اینبار به بهانه و نام انتقامجویی از قاتلان حسین علیهالسلام جمعیتی از کوفه از جمله توابین را گرد خود جمع کرد و به حکومت رسید.   

 

ولی حقیقت این نیست! آنچه مسلم است این است که در کنار کتب تاریخی که به عنوان منبع ما از مطالعه تازیخ مورد بررسی قرار می گیرند مجموعه روایاتی از اهل بیت علیم السلام نیز در بیان تاریخ و جریانات و حوادث تاریخی وجود دارند که به شرط اطمینان از ناقلان و روایت کنندگان آن ها از منابع بسیار معتبر تر از کتب تاریخی به حساب می آیند. سهم بزرگی از آنچه در کتب تاریخ در باب مختار و قیام او آمده است در کتب تاریخی است که اهل سنت نگارندگان آن بوده اند. نگارندگانی که ابایی از تهمت زدن به شخصیت ها ندارند و تاریخ را به نفع خود رقم می زنند. اغلب متونی که به استناد آن ها به جنبه های منفی شخصیت مختار اشاره شده است از کتب تاریخی است که نویسندگان آن ها اهل سنت می باشند و مطمئنا تاریخی که در آن شخصیت عبد الله بن زبیر تضعیف و مختار محب علی علیه السلام و اهل بیت تقویت بشود مورد قبول این تاریخ نویسان نیست. همچنین احادیث زیادی که از نظر رجال شیعه دارای سند محکم و معتبری هستند وجود دارد که در آن ها شخصیت مختار تکریم شده است و اهل بیت علیهم السلام مختار را مدح کرده اند و او را تایید کرده اند. از جمله در روایت است که حضرت امام سجاد فرمودند ما اهل بیت به مدت 5 سال در زندگی خود خوشی ندیدیم. دود از خانه های ما بلند نمی شد( کنایه از این که از شدت مصیبت وارده غذایی برای خوردن در خانه نمی پختیم). ولی وقتی که مختار سر آن دو لعنتی (ابن زیاد و ابن سعد) برای ما فرستاد مرهمی بر دل ما شد و دیگر دود از خانه ما بلند شد. و یا روایاتی که از امام باقر و امام صادق علیهم السلام در مدح مختار وارد شده که در چندین جا فرموده اند خداوند مختار را رحمت کند که دل ما اهل بیت را با انتقام گیری ار قاتلان سید الشهدا شاد کرد. این بی انصافی در تاریخ در جاهای دیگر به چشم می خورد مثل جایی که بیان کرده اند محمد حنفیه برادر امام حسین علیه السلام بعد از شهادت ایشان و در زمان امامت سجاد علیه الیلام ادعای امامت کرد که در روایت معتبر است که شخصی از امام صادق صحت این حرف را پرسید. امام بعد از جواب ادادن به او که این حرف نادرست است به یکی از اصحاب خود فرمود من برای این حرف که این فرد بر زبان جاری ساخت 30 روز استغفار کردم! روایتی هم که می‌گویند آمده است مختار در روز قیامت در جهنم می رود و کسی او را شفاعت نمی کند و امام حسین هم بی اعتنا از او می گذرد و بعد حضرت رسول صلی الله علیه و آله که عجز و ناله مختار را می بیند  به امام حسین علیه السلام می فرمایند که از او شفاعت کنید، از جمله روایات نا معتبری است که در سلسله راویان آن چندین نفر از اهل سنت دیده می شوند. نکته پایانی اینکه در حول شخصیت مختار ابهام های زیادی با توجه به آنچه که گفته شد در تاریخ وجود دارد و آن چه هم که در فیلم مختار نامه به تصویر کشیده شده است بر اساس تاریخی است که شاید بسیاری از منابع آن نا معتبر و نا معلوم باشد.    

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۸۹ ، ۰۸:۵۶
مهدی عابدی
دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۸۹، ۰۸:۵۲ ق.ظ

خون سرخی که سبزی انقلاب را ضامن می شود/

ایران هراسی: قاتل شهریاری ها


باز اخبار ما خبر از شهادت می دهند. خبر شهید شدن و  مجروح شدن. باز احساسات ملت ایران را جریحه دار می کنند. خبر ترور دانشمندان هسته ای ایران در روز دوشنبه 9 آذر ماه و شهادت دکتر مجید شهریاری یر روی تیتر اول خبرگزاری ها و رسانه های داخل و خارج قرار گرفت.مثل همیشه اول عده ای شهادت دکتر را تبریک و تسلیت می گویند. عده ای حادثه تروریستی را محکوم می کنند و عده ای دیگر درباره دستگیری و مجازات عاملان آن وعده و وعید می دهند. و ما هم که صدایمان به جایی نمیرسد در دل خودمان متاثر می شویم و احیانا با بیانیه ای آن را محکوم می کنیم و همه چیز به خیر و خوشی تمام می شود.


تمام می شود؟ به همین راحتی؟! مگر این قدر مساله ساده و بی اهمیت است که به راحتی از آن بگذریم؟ مگر دفعه اولمان یا حادثه آخرمان است که به راحتی آن را فراموش کنیم؟ مگر داغ شهادت دکتر علیمحمدی هنوز بر دلهایمان نیست که این را هم به آن اضافه نکنید؟ چیست و چه می شود که ما را می خواهند بکشند و از میان بردارند؟ از چه چیز ما می ترسند که دست به حذف و ترور زده اند؟چه شده است آنان را؟...

بررسی و واکاوی حادثه تروریستی نهم آذر ماه در دانشگاه تهران از چندین جهت قابل توجه است. از طرفی هنوز مراسم سالگرد شهادت دکتر علیمحمدی را برگزار نکرده ایم که باز هم باید پیکری دیگر را بر دوش های خود قرار دهیم. هنوز 10 ماه از وعده و وعید های وزیر کشور و مسئولان امنیتی درباره دستگیری و مجازات عاملان حوادث و همچنین تامین امنیت کامل برای نخبگان و دانشمندان کشور نمی گذرد که باز هم صدای انفجار بمب می شنویم! از طرفی دیگر برداشت می شود که اهداف عاملان این جنایات بر هم زدن فضای کشور و ملتهب نشان دادن آن است. بازیگردانان اصلی این جنایات با مشاهده موقعیت ممتاز و محبوب کشور ایران در منطقه و رقم خوردن جریاناتی که همسو با جریان جمهوری اسلامی ایران است از جمله تشکیل دولت شیعی و دوست ایران در عراق، تشکیل پارلمان هماهنگ با ایران در انتخابات پارلمانی اخیر افغانستان و مهمتر از همه اقبال غیر قابل توصیف مردم لبنان به ارزش ها و آرمان های جمهوری اسلامی ایران در سفر اخیر دکتر احمدی نژاد به لبنان و همچنین نا کارآمدی و منزوی شدن جریان فتنه در داخل کشور و حذف آن از صحنه جریانات سیاسی سعی بر این داشتند که این فضا را از بین برده و به نوعی القا کنند که ایران با گذشت 18 ماه از انتخابات هنوز بز اوضاع خود مسلط نیست و ایران امنیت ندارد! و از این رو احتمال همکاری و توطئه جریان فتنه داخلی در وقوع این حادثه نیز قوت می یابد.

 آن چه ذهن را به سمت عاملان اصلی و اهداف آنان می برد شواهدی هست که در رسانه های مختلف و همچنین حاشیه های بین المللی دیده می شود. گروهی از رسانه های غربی و عمدتا اروپایی سعی دارند ترور دکتر شهریاری و دکتر عباسی را به مسائل داخلی ایران مرتبط کنند و در مقابل برخی رسانه های آمریکایی و اسراییلی خود اعتراف کرده اند که نمی توان نقش موساد(سازمان اطلاعاتی اسراییل) را در ترور دانشمندان ایرانی نادیده گرفت. این رسانه ها اعتراف کرده اند که با کمی دقت در وقایع زنجیره ای ترور دانشمندان در ایران و به موازات آن انتشار اسناد وزارت خارجه آمریکا(ویکی لیکس) که به برنامه هسته ای ایران مرتبط بود و همچنین تعیین رئیس جدید موساد می توان به نوعی رابطه بین این وقایع پی برد و این ها همگی بخشی از تلاش بی پایان جامعه اطلاعاتی اسرائیل و همتای غربی اش یعنی MI6 و  CIA برای خرابکاری، تاخیر و در صورت امکان متوقف کردن دستیابی به بمب هسته ای هستند. به زعم این رسانه ها سازمان اطلاعاتی اسراییل به منظور توقف در ساخت بمب هسته ای در ایران و نگرانی از این موضوع و مخالفت آمریکا با اقدام نظامی علیه ایران، خود به تنهایی به سمت انجام عملیات هایی برای فلج کردن یرنامه هسته ای ایران حرکت کرده است و معتقد است بهترین راه خلاص شدن از شر این تهدید حذف کسانی است که برنامه هسته ای ایران را اجرا می کنند. در همین راستای گمان بر دخالت مستقیم موساد در ترور اخیر، گروهی عضویت دکتر شهریاری در پروژه سزامی به عنوان مشاور و نماینده ایران را یکی از عوامل شناسایی او توسط موساد و نهایتا ترور او می دانند. در این پروژه علمی که تیمی از رژیم صهیونیستی نیز در آن حضور دارند بر روی مباحث مربوط به تابش های هسته ای مطالعه و تحقیق می شود و  دکتر علی محمدی هم که سال قبل ترور شد عضو همین گروه بوده است . عده ای هم بیان می کنند که حرکت موساد در ترور دانشمندان ایرانی از طریق ماهواره های جاسوسی و با ردیابی مسیر حرکت دانشمندان صورت گرفته که تجاوز آشکار به حقوق بین المللی در فضای جمهوری اسلامی است. فتنه‌ی پیر و فرسوده هم اظهار نظر کرده است که این ترور ها مربوط به خود حکومت است و به تنش ها و رقابت های داخلی سیاسیون کشور برمی گردد.

به راستی دکتر شهادتت مبارک! شهادت در راه اعتلای انقلای و نظام اسلامی بر تو گوارا باد! ولی چه شد که " کم شد زجمع خسته دلان یار دیگری     بر دار رفت پیکر سردار دیگری "؟ واقعا چیست که اینچنین می کنند؟

 در همه احتمالاتی که در جریان ترور دانشمندان ذکر کردیم این نکته بروز می کند که نوعی ایران هراسی در جبهه مقابل به چشم می خورد. نوعی ترس از ایران مقتدر و پیشرفته! ترس از ایران متحد و دارای هدف! پی برده اند که ایران هیج کجا نیست! ایران ایران است! ایران مقتدر و پیشرفته بزرگترین کابوس وحشتناک برای اینان است. می خواهند با ترور دانشمندان و نخبگان ما به نوعی در حرکت علمی جامعه دانشگاهی ما خلل وارد کنند. می خواهند ایران را نا امن جلوه دهند. می خواهند ایران را به هم بریزند. می خواهند ایرانی پیشرفت نکند و متحد نباشد و مقتدر! می خواهند ایران کشوری وابسته به آنها بوده و هیچ پیشرفتی نداشته باشد تا بتوانند سیاست های خود را در منطقه تحمیل کنند. ولی چه باک که امام امت فرمودند : " بکشید ما را ملت ما بیدار تر می شود" بمب اتم های ما شهریاری ها هستند! شهریاری را شهید کردید ولی شهریاری ها هنوز زنده اند! راه شهریاری ادامه دارد! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۸۹ ، ۰۸:۵۲
مهدی عابدی
سه شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۸۹، ۰۴:۵۳ ب.ظ

حجاب غفلت بر پیکر معضل بد حجابی

این روز ها یکی از جنجالی ترین مباحث اجتماعی کشور ما مسئله عفاف و حجاب عمومی در سطح جامعه و بالاخص حجاب و پوشش بانوان است. موضوعی که همه دستگاه ها و سازمان ها به نوعی خود را وارد آن کرده اند و برای آن تدبیر می کنند و چاره می اندیشند و ردیف بودجه اختصاص می دهند و هزار کار دیگر ولی انگار نمی خواهد حل شود. مسئله ای که گاها جنبه سیاسی پیدا می کند و رسانه های معاند اعلام می کنند هر کسی که در ایران بی حجاب است و ناخن های خودش را لاک می زند مخالف نظام و حکومت ایران است. موضوعی است که جامعه شناسان آن را یکی از ناهنجاری های اجتماعی می دانند و روان شناسان آن را دلیلی بر اختلال ها خانوادگی و حتی علت بسیاری از طلاق ها. در مقابل گروهی هستند که بر بی حجابی خود پا فشاری می کنند و دنبال این هستند که مطرح کنند حجاب را اختیاری کنید.حجاب اجباری هیچ منفعتی ندارد.دین هم اجباری نیست چه برسد به حجاب! عقیده دارند که حجاب هم مثل دین و ایمان است و مثل عشق. نمی شود زورکی به یک نفر گفت یک چیز را دوست داشته باشد یا از یک چیز متنفر باشد. عشق و نفرت خودش میاد و نمیشود توی بخشنامه اون رو ابلاغ کرد. این گروه بیان می کنند که حجاب و پوشش الزامیه اما الزام ایمانی و هر کس اگر ایمان داشته باشه این مومن بودن اون ایجاب می کنه که حجاب و پوشش داشته باشه و مختص به زن و مرد هم هست. ولی از نظر قوانین اجتماعی نمیشود کسی را مجبور کرد که اینطور لباس بپوش اون طور نپوش! برای خود هم شاهد مثال می آورند که در کشور هایی مثل ترکیه که حکومت لائیک است و دین رسمی ندارد و حجاب اختیاری است وضع حجاب بهتر است به این معنی که اون هایی که حجاب دارند واقعا حجاب دارند و اونهایی هم که ندارند ندارند دیگه! یا رومیه رومند یا زنگیه زنگ! در اون کشور ها وضعیت حجاب روز به روز پیشرفت کرده است و در ایران وضعه حجاب هر روز پسرفت! اینها باز معتقدند که با اجباری که حکومت برای حجاب دارد باعث شده خانواده های مذهبی در مقابل ارزش های اسلامی قرار گیرند! گروهی هم کلا با حجاب مخالفند و اصلا به اختیاری یا اجباری بودن اون توجهی ندارند!

واقعا مسئله چیست و مشکل کجاست؟ حلقه مفقوده این گفت و شنود ها کجاست؟ چه کار باید کرد؟ آیا باید نشست و حجاب و عفاف را در قانون ها و لوایح حل کرد؟ آیا با اختصاص چند ردیف بودجه و برگزاری چند همایش و گرد همایی مشکل حل می شود؟ آیا با حرکت های دفعه ای و موج هایی که یک مرتبه ایجاد می شوند و دیگر خبری از آن ها نمی شود این مسئله قابل حل است؟ آیا این موضوع یک مرتبه و دفعه ای ایجاد شد که ما یکهو به فکر حل آن افتادیم؟ آیا حتما باید منتظر واقعه ای ناخوشایند و دور از انتظار باشیم که واقعا به فکر بیافتیم و اقدامی انجام دهیم؟ اصلا آیا مشکل جامعه ما بد حجابی است؟ آیا خود بدحجابی در جامعه ما مشکل است یا مشکل جای دیگر است که خود را در بدحجابی نمود داده است؟ آیا برخورد سطحی نگرانه به این معضل و فقط  روی کار را درست کردن مشکل را حل میکند یا باید به این فکر باشیم که بنیان ها را درست کنیم تا این معضل هم خود به خود درست شود؟ و هزار آیای دیگر...

بی حجابی خود یک مسئله است در حالی که علت آن مسائل دیگر است. یعنی علت های متفاوتی هستند که باعث می شوند این پدیده در یک جامعه گسترش پیدا کند و هنگامی که این موضوع در جامعه فراگیر شد همین مسئله علت بسیاری از مشکلات و چالش های دیگر می شود. همینطور که خیلی ها اعتقاد دارند 95% حل این مشکل در اقدامات فرهنگی نهفته است. اقدامات همراه با زور و ارعاب نه تنها اثر مثبت ندارند از دید فرهنگی پیامد های منفی نیز به دنبال خواهد داشت. نه اینکه هر گونه اقدامی در جهت جلوگیری از بی حجابی ترک شود بلکه همین اقدامات سنجیده و حساب شده و با حفظ مصالح و مصلحت ها باشد. اقدامی نباشد در کف خیابان که با حالت رقت بار به یک بد حجاب برخورد شود و آن وقت یک خیابان که این صحنه را می بینند متاثر شوند و علیه این نیرو هایی که برخورد کرده اند جمع شوند و آن ها را هو کنند و به آن ها بخندند. با این کار یک نوع مظلوم نمایی برای آن فرد شده و او با مظلوم نمایی برنده شده است. بلکه در جاهایی که اقدامات زنجیره ای و برنامه ریزی شده و با هدف براندازی فرهنگی است به صورتی که باعث مظلوم نمایی نشود اقدام شود. کار فرهنگی هم اسلوب خودش را دارد و روش شناسی مربوط به خود را می طلبد. بعضی احساس کرده اند کار فرهنگی برای حل مسئله بی حجابی نصب بنر و گرفتن چندین همایش و نوشتن شعار "برادرم نگاهت ، خواهرم حجابت" است.البته این کار ها خوب است و در بسیاری از جاها ممکن است همین اقدامات به ظاهر سطحی اثر گذار باشد و یک نفر را متحول کند. ولی آنچه که در کار فرهنگی حرف اول را می زند چند نکته است: نفس کار فرهنگی بلند مدت است و اگر قرار باشد یک اقدام فرهنگی اثر گذار باشد باید از الان روی آن کار کرد تا مثلا 10 یا 15 سال دیگر اثر آن را برداشت کرد. یعنی ما نباید انتظار داشته باشیم که کار فرهنگی را شروع کنیم و همین فردا صبح اثر آن را در کوچه و خیابان ببینیم. در پشت یک اقدام و فعالیت فرهنگی باید ساعت ها فکر و مطالعه و همفکری و مشورت نهفته باشد و با کار های سطحی و دفعی نمی توان اتر مطلوب را گرفت.اگر بخواهیم در زمینه حجاب کاری اثرگذار انجام دهیم باید الان همیه زمینه ها و ملزومات را تدبیر کنیم و آن ها را در مهد کودک هایمان به کار بگیریم تا 10 سال دیگر اثر آن را ببینیم. کار فرهنگی معنادار ما باید در مهد کودک ها باشد نه در کف خیابان. اگر نگاهی دقیق به اطراف این پدیده بیاندازیم و به دنبال علت های آن باشیم، می توان به پایین بودن سطح آگاهی عمومی و نفوذ فرهنگهای بیگانه به فرهنگ ایرانی از طرق مختلف مانند ماهواره و اینترنت و ... اشاره کرد. ولی شاید علت عمده این مسئله شرایط محیطی باشد. یعنی شرایط محیط اجتماع به سمتی میل کرده است که دیگر حجاب را نمی پذیرد و کسانی که به نوعی حجاب دارند انگشت نما هستند و باید سنگینی نگاه دیگران را تحمل کنند و صد البته نقش اول در نهادینه کردن این فرهنگ در جامعه یگانه رسانه فرهنگ ساز یعنی صدا و سیماست که به سمتی در حال حرکت است که غالبا حجاب برتر در آن نشان داده نمی شود و از هر صد خانمی که حجاب برتر ندارند یک یا دو نفر اون هم در نقش های خیلی کمرنگ و غیر کلیدی چادری هستند. چطور می شود انتظار داشت دانش آموزانی که از مهد کودک تا دبیرستان در محیطی بوده اند که مسئولین آن اهمیت چندانی به حجاب نمی دهند رشد کرده اند وقتی وارد اجتماع می شوند با اختیار و با عشق حجاب خود را رعایت کنند؟...

خلاصه کلام اینکه برای حل این مسئله لازم است نهاد های اثر گذار و کلیدی مانند آموزش پرورش، صدا و سیما، دانشگاه ها و حوزه های علمیه به عنوان یکی از بزرگترین نهاد های فرهنگی به صورت برنامه ریزی شده و منسجم وارد عرصه فعالیت فرهنگی ادامه دار و بلند مدت شده تا شاهد اثرات مثبت آن باشیم...   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۸۹ ، ۱۶:۵۳
مهدی عابدی