بسیجی صاحب خانه این کشور است!
بسیجی صاحب خانه این کشور است!
"...بسیج یعنى آن عنصر دلسوزى که کشور را متعلق به خود و آینده را وابستهى به تلاش خود مىداند؛ نگران است،چون صاحبخانه است. اگر در خانه یک شیشه بشکند، ممکن است مهمانها و تماشاکنها خیلى اهمیتى ندهند، اما براى صاحبخانه فرق نمىکند که شیشهى کدام اتاق بوده و نگران مىشود؛ صاحبخانه است دیگر. این نگرانى را من در شما مجموعهى جوان بسیجى، قدر مىدانم..."
به نظر می رسه این پست باید اولین یا دومین پست این وبلاگ بوده باشه و یه مقدار دیر باشه ولی الانم دیر نیست. روز های اول که وبلاگ را ثبت کرده بودم و عنوان وبلاگ را "بسیجی صاحب خانه این کشور است" گذاشته بودم عده زیادی نسبت به این عنوان واکنش نشون دادند و گفتند این چه عنوانیه برای وبلاگ انتخاب کردی؟ چرا خودتونو صاحب مملکت می دونین و بقیه را آدم حساب نمی کنین؟ چرا حرفی می زنین که باعث بشه بقیه نسبت به شما حساس بشن و احساس تنفر پیدا کنن؟ و ...
شاید حق داشته باشن با خوندن این عنوان دفعه اول این احساسو پیدا کنن. ولی خوب اگه توجه کنن میبینن که همچین حرف بی ربطی هم نیست! اول این که این تعبیر از امام خامنه ای است که بسیجی صاحب خانه این کشور است. دوم اینکه این ذهنیت هایی که راجع بع بیج و بسیجی هست به خاطر اینه که برداشتی که از مفهوم بسیج و بسیجی در افکار عمومی شده درست و صحیح نیست و خیلی ایراد داره. شاخص های بسیج ز بین رفته اند و یک سری نماد جای آن شاخصه و معیار ها را گرفته اند و در افکار عمومی هر کس این نماد ها را داشت بسیجی می دانند و در غیر این صورت نه!
این اشتباه است. یکی از اهدافی که من در ابتدای ثبت این وبلاگ داشتم همین بود که با استفاده از شاخص ها و معیار های اصلی بسیج در نطرات و افکار امام خمینی و امام خامنه ای این مفهوم را به صورت صحیح بیان کنیم تا این کج فهمی ها و این سو برداشت ها برطرف شوند. در اینصورت است که این مفهوم معیار و ملاک بسیجی بودن افراد می شود نه ظاهر و نماد ها! این وقت است که هر کس به بسیجی بودن خود افتخار می کند و عنوان بسیجی عنوانی مقدس و پر افتخار برای هر نفر خواهد شد!
ابتدای ترم امسال (مهر ماه ۱۳۸۹) روز اول دانشگاه یکی از بچه های جدید الورود را دیدم که با چفیه اومده بود دانشگاه و همیشه هم روی دوشش بود. خیلی تعجب کردم و تحسینش کردم. بعد از دو هفته با هم آشنا شدیم و از علت کارش پرسیدم و اونم گفت که من میخواهم این که خودمان هم خجالت می کشیم اعلام کنیم بسیجی هستیم از بین برود. بعد من بهش گفتم من هم دوست دارم روی دوشم چفیه بیندازم و با چفیه راه بروم. ولی میترسم. ترس نه از اینکه مرا مسخره کنند و مرا هو کنند یا به من بخندند. نه! از اینکه این چفیه انداختن یعنی من بسیجیم و بسیجی بودن انتظارات و تکالیف زیادی را می طلبد و باید در مقابل آن پاسخگو باشیم. اگه یه نگاه کوتاه به خواسته های امام خامنه ای از بسیجیان بیندازیم اون وقت میبینیم که ما هم بسیجی نیستیم و باید آرزو کنیم که بسیجی شویم و آن وقت است که بسیجی بودن واقعا یک افتخار برای همه می شود...