یادداشت/ پایتخت «جان» ندارد!!
یادداشت/ پایتخت «جان» ندارد!!
🔴 یادداشت/ هر فیلم و سریال علاوه بر همه موارد فنی نظیر کارگردانی، جلوه های ویژه صوتی و بصری، مدل فیلمبرداری، نوع تدوین و صداگذاری، موسیقی متن، بازیگران و دکور و گریم، یک "جان" دارد؛ جانِ هر فیلم و سریال داستان آن است. داستان توسط فیلمنامه نویس خلق می شود و توسط کارگردان و همه عوامل فنی روبروی دوربین به نمایش در می آید. نویسنده فیلمنامه است که تعیین می کند قرار است در این دو ساعت فیلم سینمایی یا ۲۰ قسمت سریال تلویزیونی، چه شخصیت هایی با چه ویژگی هایی حضور داشته باشند، مسئله اصلی فیلم چه باشد، مواجهه شخصیت های فیلم یا سریال با این مسئله چگونه است و قرار است در مسیر مواجهه شخصیت ها با این مسئله چه کشمکش هایی رخ دهد.
هر چقدر مسئله انتخاب شده جذاب تر باشد و ابتدای داستان تعلیق قابل توجهی برای مخاطب ایجاد کند، میزان علاقه مخاطب به پیگیری فیلم بیشتر است. البته باید تعلیق داستان همان قسمت اول سریال یا یک ربع اول فیلم سینمایی ایجاد شود؛ اگر مخاطب نفهمد که قرار است برای فهمیدن چه موضوعی یا حل چه مسئله ای، تماشای فیلم و سریال را ادامه دهد دیر یا زود عطای فیلم دیدن را با لقایش می بخشد و آن را رها می کند. البته کشمکش های مختلف در طول روایت اصلی داستان به هر چه جذاب تر شدن اثر کمک خواهد کرد؛ کشمکش های تو در تو و پیچیده ذهن مخاطب را درگیر می کند و مانع بی خیال شدنش از تماشای اثر می شود. سایر جذابیت ها نظیر بازیگران، جلوه های صوتی و بصری و موسیقی های به کار رفته در فیلم نیز در قدم بعدی بر جذابیت اثر می افزاید.
اما پایتخت...
پایتخت ۶ یک اثر جذاب است و توانسته مخاطب زیادی را برای خود پیدا کند. جذابیت های مخاطب نه برای داشتن یک طرح یا داستان قوی است؛ بلکه جذابیت های آن به خاطر لهجه شیرین شمالی، دیالوگ های مملو از طنز، صحنه های سرسبز از کوه و جنگل و دشت های شمال، بازیگرهای تقریبا حرفه ای و مشهور و کشمکش های عامه فهم و عامه پسند آن است. به زبان دیگر، چون همه اتفاقاتی که در طول سریال پایتخت برای خانواده "معمولی" اتفاق می افتد نزدیک به زندگی روزمره قاطبه مردم است و آن اتفاقات را از نزدیک لمس می کنندکنند.، نوعی حس "هم ذات پنداری" در مخاطب ایجاد می شود و او را برای دنبال کردن داستان "نقی" پای تلویزیون میخکوب می کند. اما مخاطب نمی داند باید دنبال چه چیزی باشد؟ یک قسمت بر سر اعضای فروخته شده بدن باباپنجعلی بحث است، یک قسمت نقی به مکه می رود، یکقسمت ارسطو مواد فروش می شود و یک قسمت هم بهبود قرار است زنده شود.
همه اینها کشمکش هایی هستند که در طول سریال تعریف شدهاند و به خودی خود جذاب هستند؛ اما هیچ ارتباط سیستماتیک و حول یک محور اصلی با هم ندارند و یکی پس از دیگری می آیند و می روند. احتمالا تا قسمت آخر سریال، وضع به همین منوال باشد و آخر کار از هر که بپرسیم پایتخت۶ را در یکخط تعریف کنید خواهند گفت یک خانواده "معمولی" ایرانی که در مواجهه با مسائل گوناگون پشت سر هم هستند و به همدیگر کمک می کنند!! این نقض در فصل قبلی کمتر بود و داستان اصلی حول سفر به ترکیه و سوریه شکل گرفت. به هر حال، پایتخت۶ هم مثل هر اثر هنری دیگر هم نقطه قوت دارد هم نقطه ضعف! نقاط ضعف آن به حدی نیست که همه نقاط قوت را تحت الشعاع قرار دهد و بخواهیم کل اثر را نفس کنیم. این که اثری با درونمایه فرهنگ اصیل ایرانی با رگه هایی از هویت دینی و نمایشی از سبک زندگی مردم عزیز شمال کشور بتواند اینگونه بین مخاطب جا باز کند، ویژگی مثبتی است که هر اثری نمی تواند آن را به راحتی کسب کند. پایتخت۶ را باید با در نظر گرفتن همه نقاط قوت و ضعف آن و فارغ از تفکرات و گرایش های عوامل و بازیگران آن، در مجموع یک اثر هنری موفق به حساب آورد.