فوت و فن های یک تشکیلات!
:: درسهایی برای داشتن یک تشکیلات انقلابی موثر ::
پیش مقدمه: سطور در پیش رو کامل شده مطلبی با عنوان " فوت و فن های تشکیلات! " است که قبلا در همین وبلاگ کار شد و به دلایل واهی به صورت ناقص رها شد و به نتیجه نرسید. اکنون پس از مدت ها اصل مطلب به صورت خام آماده شد و پس از پیاده سازی، ویرایش و تنظیم مجدد در قالب سطور زیر منتشر می شود. امید است تهیه و انتشار این مطلب اثری هر چند کوچک در نهادینه کردن اخلاق صحیح تشکیلاتی و افزایش بهره وری و بازدهی در مجموعه های فرهنگی- مذهبی داشته باشد. انشا الله/
مقدمه: همه
ما می دانیم که یکی از عوامل موفقیت در کارهای بزرگ این است که عده ای دور همدیگر
جمع شویم و آن کار را با عقل دسته جمعی و همت همگانی انجام دهیم. این کار فواید
فراوانی دارد. از جمله اینکه انسان های مختلف با عقل های متفاوت در کار شرکت می
کنند و به عقول یکدیگر کمک می کنند. حضور جمعی در کار باعث دلگرمی یکدیگر است و
انگیزه بیشتری در حین کار ایجاد می شود و اگر بنا باشد هزینه ای بابت کار تحمیل
شود فشار کمتری بر افراد وارد می شود. همه ما می دانیم که تک روی و تنهایی کار
کردن، نا ممکن و خیلی سخت است و هر جایی سعی می کنیم جمعی دور هم باشیم و کاری را
شروع کنیم. همه ما می دانیم که اگر بخواهیم بار سنگینی را به دوش بکشیم و بلند کنیم
ناممکن است و با وجود یک نفر دیگر این کار خیلی راحت تر انجام می شود. همه این ها
تعریف هایی مصداقی از تشکیلات و سازمان است. پس همه ما می دانیم که در هر جایی نیاز
به تشکیلات و سازمان و دور هم جمع شدن داریم.
بعضی
ها می گفتند که ما ایرانی ها در ورزش هایی مثل کشتی، تنیس تک نفره، دو میدانی و
ورزش هایی از این قبیل که تک نفره هستند خیلی موفقیم و در ورزش های تیمی مثل
فوتبال، والیبال، بسکتبال و ورزش های این شکلی علی رغم داشتن توانایی فردی موفقیت
زیادی کسب نمی کنیم. بعضی دیگر می گفتند که یک بار اتفاق افتاده بود که در مسابقه
بین تیم فوتبال منتخب جهان که در آن بهترین بازیکنان تیم های ملی برتر جهان حضور
داشتند با تیم ملی یک کشور که زیاد هم در صدر جدول نبوده است، تیم منتخب جهان نتیجه
را واگذار کرده است. این دو اتفاق دلالت بر این دارد که هر تشکیلات و کار گروهی
فوت و فن هایی دارد که اعضای آن باید به آن ها آگاه باشند و در کار دسته جمعی خود
آن ها را لحاظ کنند. و گرنه تشکیلات به هدف خود نخواهد رسید و در میانه راه چپ
خواهد کرد!
به
طور خیلی علمی و دقیق در دروس رشته مدیریت، مباحث سازمان و تشکیلات مورد بررسی
قرار گرفته اند. آن چه در این جا ذکر می شود گوشه کناری مختصر است از مطالبی
کاربردی و مفید که توجه و عمل به اینها ما را خیلی سریع تر و بهتر به اهداف
تشکیلات می رساند: فوت و فن هایی از یک تشکیلات یا به زبان دیگر اخلاق تشکیلاتی!
فعالیت
تشکیلاتی فرهنگی؛ چیستی، چرایی و چگونگی!
ورود
به بحث با انتخاب عنوانی مناسب برای فعالیت های تشکیلاتی ما مربوط می شود. اغلب
فعالیت هایی که ما در تشکیلات های مختلف با هر اسم و رسمی انجام می دهیم این
قابلیت را دارا هستند که عنوان " فعالیت تشکیلاتی فرهنگی " را به خود
بگیرند. حتی فعالیت هایی که در ظاهر خود دارای بار فرهنگی نیستند در بطن خود
اهدافی فرهنگی را پیگیری می کنند که یا به عنوان هدف و یا به عنوان وسیله در نظر
گرفته می شوند. مثال بارز آن فعالیت های عمرانی و ساخت و ساز در یک گروه جهادی
دانشجویی است که اگر چه اصل کار فرهنگی نیست ولی همین کار عمرانی دارای اهداف
فرهنگی می باشد.
لازم
است ابتدا تاملی ویژه بر مفهوم و منظور این 3 واژه کلیدی (فعالیت، تشکیلاتی،
فرهنگی) داشته باشیم. سپس مفهوم این 3 واژه را در تعریفی جامع و در کنار یگدیگر تبیین می کنیم. در
مرحله بعد بررسی می کنیم که چرا اصلا باید در چنین فعالیتی حضور داشته باشیم و
چگونه؟
1. چیستی:
ابتدا
توجهی می کنیم بر مفهوم این 3 واژه. هر کدام از این واژه ها چند مولفه دارند.
اولین
واژه فعالیت است پس انفعال نیست. فعال برخورد کردن در یک موضوع دقیقا ضد منفعل
برخورد کردن است. بنابر این اگر کسی یا مجموعه ای خواست فعال باشد حداقل 3 ویژگی
باید داشته باشد: اول در بعد شناخت. مجموعه ای فعال است که اولین شناسه او فعالیت
در بعد شناخت باشد. شناخت فعال یعنی رصد هوشمندانه، یعنی آینده پژوهی. کسی فعال
است که مسائل و رخدادهای محیط خودش را پیش از رخداد بتواند رصد کند و به آنها برسد تا بتواند برایش تدبیر کند و در مراحل
بعدی اقدام. بنابراین اولین ویژگی یک تشکیلات فعال و حتی یک فرد فعال این است که
در حوزه شناخت واقعا یک رصد هوشمندانه و به قول امروزی ها یک آینده پژوهی قوی
داشته باشد. والا اگر این خصوصیت نباشد این می شود در معرض حوادث و رخدادها. وقتی
در معرض حوادث قرار گرفت یعنی تسلیم جریانات شدن. تسلیم که شد دیگر فعال نیست و
منفعل است . اثر پذیر است اثر گذار نیست. مولفه دوم بعد از شناخت تدبیر فعالانه
است. تدبیر یعنی چی؟ یعنی این که بعد از این شناختی که پیشاپیش از محیط خودش و
اتفاقات درونی و برونی آن پیدا کرده است
باید بتواند تحقیق کند و بر اساس این تحقیقات تصمیم بگیرد و برای این تصمیم
قدرت برنامه ریزی داشته باشد. این می شود مولفه دوم در بخش فعال بودن. مولفه سوم
اقدام به موقع و درست است. یک مجموعه یا شخص فعال کسی است که بعد از شناخت صحیح از
محیط و مجموعه خود و اخذ تدبیرات لازم قادر باشد این تدابیر را در اقدامهایی به
موقع و صحیح عملیاتی کند. شاخصه صحیح بودن در اقدام کردن اهمیت ویژه ای در یک
تشکیلات فعال دارد. کسانی بوده اند که به بهانه فعال و پویا بودن در عملیاتی کردن تدابیر
خود گاها از روشهای نادرست بهره می جسته اند و با عنوان فعال بودن و یا سیاست مدار
بودن کار خود را توجیه می کرده اند. هر شخص و مجموعه باید با توجه به جایگاه خود
اقدامات لازم و سنجیده را انجام دهد. به امیر المومنین (علیه السلام) حتی یاران
خود حضرت اعتراض می کردند که شما هم سیاست داشته باش، از معاویه یاد بگیرید ببینید
چه جور همه رو جذب می کند؟ ببینید چه جور کارش پیش رفته است؟ چه سیاستی چه تیز
هوشی! حضرت فرمودند: والله معاویه از من تیز هوش تر نیست. زرنگ تر نیست. اما فرق
من با او این است که او اهل حیله و نیرنگ است. تقوا ندارد. اصلا ارزشی به اسم تقوا
برایش معنی ندارد. اما من حق ندارم به خاطر هدفم وسیله را توجیه کنم. ولو 25 سال
خانه نشین شوم!
این
چیستی اول: ما فعال بودن را تعریف کردیم با 3 ویژگی شناخت و تدبیر و اقدام به موقع!
چیستی
دوم: تشکیلاتی بودن یعنی چی؟
چیستی
دوم: تشکیلاتی بودن یعنی چی؟ ما تک تک هم می توانیم خیلی از این کار ها را انجام
دهیم: خوب شناخت پیدا کنیم نسبت به محیط و اطرافمان، بر اساس این شناختمان تحلیل
بکنیم، تصمیم بگیریم بعد هم به موقع و خوب و حکیمانه و شجاعانه اقدام کنیم. اما هم
عقل هم شرع هم تجربه بشر نشان داده است که هیچ وقت هیچ فردی به تنهایی نتوانسته یک
هزارم فعالیتی که حتی 2 نفر می توانند با یکدیگر انجام دهند را انجام دهد. یعنی
اگر 2 نفر جمع شوند با یکدیگر روی هدفی واحد و با همدیگر همگرایی کنند اثرش فوق
العاده بیشتر است از کاری که یک نفر انجام دهد. حتی اگر 2 نفر سطحشان نسبت به هم
خیلی متفاوت باشد وقتی با همدیگر جمع می شوند اثرشان خیلی بیشتر است. لذا مهمترین
متضاد تشکیلاتی بودن تکروی است. تک محوری بودن! تنها عمل کردن! تشکیلاتی عمل کردن
3 ویژگی دارد: اول عقل جمعی است. در روایت آمده است که کسی که با دیگران در فرآیند
تصمیم سازی و تصمیم گیری مشارکت کند و مشورت کند عقول آنها را شریک خود کرده است
(فرق تصمیم سازی و تصمیم گیری:در یک مجموعه تصمیم گیری فقط شان مدیر است و بقیه
اعضا و مشاوران فقط می توانند در فرآیند تصمیم سازی دخیل باشند). تشکیلات وقتی تشکیل
می شود اولین قسمت مهم آن مغز افزار آن، جایی که تصمیمیات در آن گرفته می شود،
است. اگر ما قبلا راجع به یک موضوع اطلاعات و نظری داشته باشیم و فکر کنیم اینی که
ما می دانیم کامل و بهترین نظر است وقتی در جلسه ای مشورتی بنشینیم و چهارتا نظر
دیگر بشنویم با خود می گوییم عجب چیزهایی را ما ندیدیم و حواسمان نبود! وقتی ما یک
راه برای حل مسئله ای که پیش آمده است پیشنهاد می دهیم، وقتی مسئله در جمع بررسی
شود می بینیم چقدر راه های بهتر از این هم بوده است و ما نمی دانستیم و نزدیک بود
برویم اقدام کنیم و اشتباه کنیم! پس اولین ویژگی عقل جمعی است. دومین ویژگی مجموعه
تشکیلاتی، نظام مند بودن است. نیرو ها و پتانسیل ها با توانایی های مختلف مثل دانه
های تسبیح بدون نخ هستند. اگر به هم وصل شوند می توانیم با آنها ذکر بگوییم ولی
الان (بدون نخ) بالقوه به درد ذکر گفتن می خورند. این تشکیلات مخالف تکروی دومین
اثرش این است که ما را نظام مند به هم وصل می کند. قرآن کریم این جور تعبیر می
کند: "المومنون بعضهم اولیا بعض" (سوره توبه آیه ۷۱). این سلسله ولایت
که مومنین نسبت به یکدیگر دارند تعبیری است که عرض کردیم. این نظام مندی و به هم
وصل شدن از طریق سلسله ولایت داشتن: یکی مسئولیت دارد به زیر دست خودش او هم به
زیر دست خودش الی آخر. ویژگی سوم هم افزایی انرژی هاست. بعد از هم فکری، بعد از
اتصال حال که می خواهیم اقدام کنیم نیروهایمان هم به هم می پیوندد. این می شود هم
افزایی که قرآن می فرماید: "یدالله مع الجماعه" . ید استعاره از قدرت
است. می فرماید می دانید قدرت کجا تجلی پیدا می کند؟ در کار فردی تجلی پیدا نمی
کند. جایی که جمع شوید دور هم. البته جماعتی که بر محور خدا باشد. اگر با همدیگر
هم افزایی داشتید خدا هم آن موقع اراده اش و قدرتش رو به شما ضمیمه می کند. وقتی
هم خدا بیاید"یدالله فوق ایدیهم" هیچ کسی رقیب شما نخواهد شد. شما جمع
شوید بر اساس اصول درست هم افزایی بکنید خداوند قدرتش را در جمع شما می آورد آن
موقع خواهید دید که حتی کوه و بنیانش را از جا می توانید بکنید!
این
هم از بحث تشکیلاتی!
چیستی
سوم: فرهنگی یعنی چی؟...
چیستی
سوم: فرهنگی یعنی چی؟ مشکلی که ما بعد از انقلاب در کشور بیشتر به آن مبتلا
هستیم این است که هر کس ادای کار فرهنگی
در بیاورد خیال می کند کار فرهنگی هم دارد انجام می دهد! در کشور ما بر خلاف چیزی
که بعضی ها خیال می کردند، منظور رهبر انقلاب از مظلومیت فرهنگی مسئله بودجه و
اعتبارات مالی نیست! در هیچ بخشی از این کشور اعتباراتی بیشتر از اعتبارات فرهنگی
خرج نمی شود! هیچ بخشی! شما برای عمران بودجه ای که خرج می کنید به نصف بودجه
فرهنگی هم نمی رسد! برای سیاست برای اقتصاد و.. هم همینطور! برای هیچ چیز به
اندازه فرهنگ در این کشور خرج نمی شود! چه موقع می فهمیم؟ وقتی اعتبارات رسمی
دستگاه های مستقلا فرهنگی را یک جا بگذاریم به اضافه اعتبارات فرهنگی که دستگاه
های غیر فرهنگی دارند و خرج می کنند به اضافه سازمانهای غیر دولتی حوزه فرهنگی که
دارند کار می کنند به اضافه هزینه غیر قابل احصایی که مردم دارند در امور فرهنگی
خرج می کنند مثل هیئت ها، مسجد ها، روضه ها جلسات و این جور زمینه ها. اگر این ها
را روی هم جمع کنید اصلا با بودجه سی سال انقلاب هم حتی قابل مقایسه نیست! حالا که
در کشور اینقدر پول فرهنگی خرج می کنیم و اینقدر آدم هایی داریم که ادعای کار
فرهنگی می کنند که همه ملت ما می گویند ما داریم کار فرهنگی انجام می دهیم، از اون
پیرزنی که در منزل خود روضه امام حسین(ع) می گیرد تا آن شخصی که موسسه بین المللی
فرهنگی دایر می کند، همه می گویند ما داریم کار فرهنگی می کنیم. پس چرا شاخص های
رشد فرهنگی سال به سال در بخش های عمده در حال افول هستند؟ رشد منفی داریم. چرا
شاخصهای ناهنجاری های اخلاقی و اجتماعی دائما رشد مثبت می کنند؟ خود کشی، افسردگی،
فساد جنسی، اعتیاد همه اینها دارند رشد پیدا می کنند. چرا اینجور می شود؟ در این
میدان (کار فرهنگی کردن) هم پول به اسم کار فرهنگی، هم منابع انسانی به اسم کار
فرهنگی هزینه می شوند اما کار فرهنگی نیست و الا باید اثر خودش را بگذارد. اتفاقا
در کار فرهنگی آخرین آیتم برای موفقیت منابع مالی است. اولین آن اندیشه است.
اندیشه! تا اندیشه نباشد منابع انسانی هم ول معطلند. تا وقتی شما تئوری نداشته
باشید که به چه نحو فضای فرهنگی را می خواهید مدیریت کنید، یا با این نیرو ها چه
کار می خواهید بکنید، جز اینکه افراد را به روز مرگی معطل می کنید و انتهای کار
هزار تا آدم شبهه دار و به درد نخور حاصل می شوند و می روند به هیچ مقصودی نخواهید
رسید! این ضعف فرهنگی ماست. پس ما باید ببینیم یک کار فرهنگی چه مولفه هایی دارد؟
غیر از این می شود شبه فرهنگی! ادای کار فرهنگی!
یک
فعالیت سه ویژگی حداقلی باید داشته باشد تا ثابت شود که این فعالیت فرهنگی است.
اول: باید مبتنی بر باور ها و عقاید بنیادین باشد. یعنی چی؟ چهار صد پانصد تا
تعریف هست که فرهنگ را تعریف کرده اند. همه بر بعضی از مولفه های فرهنگ متفق
القولند: یک، فرهنگ ترکیبی از باور ها و عقاید است که جایش در قلب است. در ذهن هم
نیست. از ذهن باید به قلب رسوخ کند. باور یعنی چیزی که مردم ولو نتوانند از نظر
علمی استدلالش کنند سرشون برود ازش دست نمی کشند. شما اگر هزار تا شبهه بیندازید
برای 4 تا آدم روستایی دلداده به امام حسین(ع)، به فاطمه زهرا(ع)، بگویید فلان کس
در فلان کتاب تاریخش گفته است اصلا در پدیده ای مدرن است و در زمان پیغمبر(ص) که
دری در مدینه نبوده است که بعد بگویید درب رو آتش زدند و در را زدند به کی و از اینجور شبهه های احمقانه، برای یک پیرزن
بگویید بازم صورتش رو می بره زیر چادر می نشیند پای روضه حضرت زهرا(س) گریه می
کند. باور کرده این قصه رو! چرخ نخ ریسیش رو رها می کند می گوید من پیر زن یه چرخ
نخ ریسی رو اگر ولش کنم این کار نمی کند این عالم چه جوری بدون خدا کار می کند؟
همین پیرزن اعتقاد و عقیده اش از خیلی علامه ها قویتر است! چون که به باور رسیده.
اگر کار فرهنگی مبنایش یک باور عمیق نباشد و از کمر کار شروع کند محکوم به شکست
است! بلکه خیانت است. چون اگر کسی بدون شناخت عمیق شروع کند به کار اولا : "لایزداد سرعت سیره الا بعدا" هر چی تندتر برود دور تر از هدف می شود چون هدف
رو اصلا تشخیص نداده است. دو: "کان ما یفسد اکثر من ما یصلح" خیال می
کند دارد اصلاحات می کند بدتر دارد افساد می کند. کار فرهنگی باید اولین جوابی که
می دهد این باشد که این فعالیت، این تابلو، این نمایش، این همایش، این سفر، این
سخنرانی، این میتینگ، می خواهد کدام یکی از باور های ما را دفاع کند یا کدام باور
غلط رو رد کند؟ اول باور رو توی یک جمله برای من بگو ! پلورالیزم رو می خواهد
بزند؟ چی رو می خواهد بزند؟ یک نکته کامل مبنایی بگزارید وسط بعد تازه من بگویم
برای این کار این روش و ابزار درست است؟ این آدم ها به درد این کار می خورند؟ چه
جوری می شود که همه بچه های یک مجموعه فرهنگی به درد همه کار می خورند؟ هم کار
فکری می کنند هم از دیوار می روند بالا پوستر می چسبانند و هم چای ریز و تدارکاتی
می شوند؟ البته خوب است که نیرو های یک تشکیلات همه فن حریف شوند. اما شدند؟ نخیر!
این طور نیست! شما از وسط کار که شروع کنید همه چیز خوب است! یکی از اون اصولی که
می خواستم اینجا ذکر کنم این است: آدمهایی که برای خودشون پشتی می گزارند، پپسی
باز می کنند، تحویل می گیرند، یعنی آدمهایی که احساس می کنند موفقند دو جورند. یک:
آدمهایی هستند که با برنامه ریزی، مطالعه و بررسی، هدف مشخصی به اسم سیبل تشخیص می
دهند. فاصله خودشون رو با اون سیبل و هدف رو خوب اندازه گیری می کنند. امکانات
خودشون رو بر آورد می کنند که آیا می رسد تا اونجا؟ بعد در یک فاصله مشخصی همه
امکاناتشون رو بسیج می کنند. می کشند در یک ثانیه هم مکث مطلق می کنند با تمرکز می
زنند صاف وسط خال! این خودش که سهله مامانش و
خالش هم باید برایش هورا بکشند! بارک الله به این آدم که اینچنین هدف گذاری
و برنامه ریزی و موفقیتی داشته است. اما
اکثر آدم ها مخصوصا تشکل ها و مجموعه های فرهنگی اینجوریند: (مبتلا نشید خدای
نکرده) صبح از خواب بلند می شوند می روند روی دیوار نگاه می کنند می بینند هیچی
نیس. می روند عقب تیرشون رو می زنند هر جا خورد می روند دورشو گرد می کنند می
گویند دیدی؟ خورد وسط هدف! والله من حاضرم بنشینم محاجه کنم با خود شماها! برنامه
های سال قبلتون رو بیارید وسط من می گویم این کار رو بر اساس کدام هدف گذاری انجام
دادید؟ کار خوبی کردیم دیگه! من که گفتم کار خوبی نباید بکنید! باید کار موثر
بکنید! کدام هدف رو می خواستید تامین کنید که یک قسمت از پازل اون فلان برنامه
بود؟ کجا رو داشتید می زدید؟ دیدی چه یادواره شهدای خوبی برگزار کردیم؟ اصلا کی
گفته بود برگزار کنیم؟ برای چی برگزار کنیم؟ بله اگر این رو جواب بدید حالا برید
اون رو خوب انجام بدهید. تیرو زدید دورشم گرد می کنید بعد برای خودتون سوت می
زنید: دیدید زدیم وسط خال! اکثر آدم ها این طوری زندگی می کنند. صبح بلند می شوند
الهی به امید تو می روند دنبال زندگی! شب می گویند الحمد لله چه روز خوبی بود! چی
کار کردی؟ به 4 نفر سلام کردم به 2 تا فقیر پول دادیم یه مقدار هم کتاب خواندیم.
فلان جا یک زیارت هم رفتیم اینقدر هم پول در آوردیم. خب! با برنامه ریزی رفته
بودی؟ قرار بود این کار ها رو انجام بدهید؟ نه! ولی همه این کار ها رو کردیم. خب
فرهنگی بودن یک کار اولین شرطش این هست که مبتنی بر یک مبنا و باور عمیق و اصیل و
بنیادین باشد. ریشه داشته باشد. و الا می شود یه نهال بدون ریشه!
دو:
بعد از اینکه مبنا داشت باید متناسب و هم راستا با ارزش ها و هنجار های اصیل باشد.
اگر ما می خواهیم از فلان چیز که درست هم هست دفاع کنیم درست دفاع کنیم! آیا ما
متناسب با هنجار های اصیل داریم برنامه ریزی فرهنگی می کنیم؟ شما دهه فجر که می
شود بنشینید بخندید به صدا وسیما: به مناسبت دهه فجر مسابقات شطرنج! چه ربطی به
انقلاب داشت این؟ بگویید در این دهه فجر که این همه شبکه ها را معطل می کنید به
اسم دهه فجر چقدر معرفت انقلابی و چقدر روحیه انقلابی و چقدر بازگشت به ارزش های
اول انقلاب مثل ساده زیستی مثل ولایت پذیری و ... تقویت شد؟ وجب می گیرند می
گویند: دیدی؟ حجم برنامه های ستاد بزرگداشت انقلاب اسلامی و دهه فجر اینقدر بود!!
فلان کار را کردیم! این مقدار شام دادیم! این مقدار گل هدیه کردیم بعد هم می گویند
مظلومیت فرهنگی! بودجه را زیاد کنید! باید به دنبال هدف و مبنا متناسب با ارزش ها
و هنجار های اصیل پیش برویم.
و
سوم: جذابیت مشروع و معقول. حسن خلق کنار حسن خلاق باید داشته باشیم.بله! ما
مبنایمان درست است. ارزش ها را هم می خواهیم در روش ها اعمال کنیم. ولی جذابیت
ندارد. خب حرفتون خریدار ندارد! باید از پدیده جذابیت به معنای عامش در چارچوب
مشروع و معقول استفاده کرد. چون انسان ها برای جذب شدن و تن دادن به یک حقیقت
فرهنگی سه بعدشون باید توجه کنند: میل، نیاز، مصلحت. انسانها اول بنده نیازهایشان
هستند. بعد بنده میلشان هستند بعد بنده مصلحت. شما بچه را می خواهید ببرید آمپول
بزنید. مصلحتش است دیگر ولی زیر بار نمی رود. اما بگو می خواهم برم برات پفک بخرم.
می آید! بعد می بریدش پارک بعد اونجا هم گولش می زنید بریم یه آمپول بزنیم 2 دقیقه
درد داره جیغ می کشی. بعدش برات مثلا چی می خرم! همه انسان ها و خود ما هم اینجوری
هستیم.درسته که اصلی ترین بخش وجودشان مصلحت هایشان است. اما کمتر به مصلحت ها مستقیم تن می دهند چون تلخ هستند.
پس ما باید از میل و نیاز انسان ها شروع کنیم اما مصلحت ها را فراموش نکنیم. ما
نیامده یم برایشان سوپر مارکت بزنیم که هر چی دلشان می خواست بردارند. اما با سوپر
مارکت شروع می کنیم اون وسط ها کار خودمان را پیش می بریم. این هم نکته سوم در
فرهنگی بودن.
از
این همه حرف که زدیم یک جمله جمع می شود که اگر از ما بپرسند فعالیت تشکیلاتی
فرهنگی یعنی چی به نظر می رسد این جمله تعریفی کامل می شود: فعالیت تشکیلاتی
فرهنگی عبارت است از فرآیندی مبتنی بر باور های بنیادین از طریق هم اندیشی همگرایی
و هم افزایی در راستای ارزش های اصیل برای پاسخگویی به هنگام مدبرانه و حکیمانه به
میل و نیاز و مصلحت مخاطب.
این
از چیستی کار فرهنگی!
2. چرایی:
چرا
باید ما در فعالیت های تشکیلاتی فرهنگی شرکت کنیم؟ در واقع ضرورت هایی که ما را به
عنوان یک انسان مسلمان ملزم می کند در این فعالیت ها حضور داشته باشیم چه مواردی
هستند؟ برای اثبات اینکه یک انسان مسلمان باید در این تشکیلات ها بیاید و فعال شود
ضروروت های فراوانی می شود بیان کرد که از حوصله ما خارج است. از بین این همه
ضرورت یکی از این ها هست که بیشتر از همه برای ما قابل لمس است و وقتی با خودمان
فکر می کنیم که چرا باید در گیر و دار این زندگی پر زحمت و خانواده و کار و شغل و
این جور موارد، وقتی را هم اختصاص بدهیم به اینکه در این جور تشکیلات ها حضور فعال
داشته باشیم، وقتی به این ضرورت و فلسفه برخورد می کنیم به این اطمینان می رسیم که
باید در یک تشکیلات این چنینی به هر قیمتی
که شده حضور فعال داشته باشیم!
آن
هم این که انسان در وجود خودش یک میل ها و کشش ها و غرایز درونی دارد که باید به
آنها خیلی توجه کرد. از بهترین ها و مقدس ترین ها و دائمی ترین این میل ها که هر
چه سن بیشتر می شود و به مرگ نزدیک تر می شویم شدت هم پیدا می کند (چون می بیند
فرصت رسیدن به این میل کم شده است) میل به جاودانگی است. هیچ کس دلش نمی خواهد
نباشد. هیچ کس دلش نمی خواهد فراموش شود. هیچ کس دلش نمی خواهد بی اثر از این دنیا
برود. هیچ کس دلش نمی خواهد از یاد ها فراموش شود. هیچ کس دلش نمی خواهد بی فایده
باشد. میل به جاودانگی آن میل عمیق و غریزه مقدسی است اگر انسان به همین توجه کند
می فهمد که اگر در این فعالیت ها و در این
قالبهای فرهنگی شرکت نکند خودش با دست خودش عدم خودش و پوچی خودش و فراموشی خودش
را امضا کرده است.
شما
اگر به تاریخ زندگی بشر روی این کره خاکی را ببینید چه کسانی ماندگار ترند؟ به
ترتیب انبیاء ، ائمه، اولیاء خدا. تا قیامت! مخصوصا هر چه به پیامبر خاتم می رسیم
و پیامبر عزیز ما جهانی است. هر جا می رویم از همه ادیان از امیر المومنین(ع) حرف
می زنند. از پیغمبر حرف می زنند. زندگی پیدا می کنند از طریق اینها! اینها اثر است
دیگر! نمی خواهیم اسممان باشد که پز بدهیم! می خواهیم یک چراغی بشویم که تاریکان
این عالم راهشان را پیدا کنند. چراغها بعضی وقتها شمع هستند با چند دقیقه روشنایی
دادن آب می شوند و از بین می روند. بعضی هستند که در عرصه های خاصی به اندازه یک
شمع یک چند وقتی در یک حوزه خاص روشنی دادند. بعد می بینی کلا دوباره خاموش شدند.
یک عده اندازه یک لامپ روشنایی دارند. بعضی به اندازه پرژکتور روشنایی دارند و
بعضی خورشید می شوند! بعضی خورشید می شوند که دائما بشریت به آنها نیاز دارد. مثل
انبیا. مثل ائمه. اینها خورشیدی هستند که بدون اینها اصلا نمی شود کار کرد. حیات
انسانی بدون اینها محال است. اینجوری که قرآن می فرماید. بعدش می رسیم به فیلسوف
ها و حکیم ها و فقیهان. کسانی که واقعا تلاش کردند و مبانی زندگی درست رو از دست ائمه
و اوصیا و اولیا به دست آوردند. نه فیلسوفان مادی! آنهایی که دست گذاشتند در دست
وحی و از آن فلسفه زندگی به دست آوردند. این ها چقدر باقی هستند! ملا صدرا باقی
میماند. شیخ اشراق باقی میماند. همه اینها باقی میمانند. شهید مطهری تا ابد باقی
میماند.هر چه می گذرد ابرها بیشتر کنار می روند و شهید مطهری بیشتر شناخته می شود.
امام عزیز ما که خورشید خورشیدهاست! شمس الشموس است. ما بعد از ائمه معصومین آدم این چنینی ندیدیم!
بعد
از آن مجاهدان فی سبیل الله و شهدا می رسیم. یک بچه سیزده ساله رو ببینید! کی در
قاموس این بچه نوشته بود که تو به جایی میرسی که امام راحل بگویند رهبر ما این بچه
است! بچه سیزده ساله که برود زیر تانک 50 تنی! ولی زیر تانک له نشود بلکه همه صاحبان تانک را زیر پای خودش له بکند.
الان برود بر بام عالم بایستد و نامش باعث افتخار همه بشود. اینها ثبت کردند
جاودانگی خودشون رو در جبهه ها! هنرمندان و نام آوران در عرصه های دیگر همین جور
هستند. هر چقدر هم هنرشون متعهد تر و فطرت گرا تر باشد ماندگار تر هستند. تا برسیم
به خیرین و کسانی که در حوزه های مختلف به مردم خیر رساندن و در ذهن مردم ماندگار
شدند. بقیه انسانها چی؟ آیا فقط همین ها در این قرن ها بر روی زمین زندگی می
کردند؟ مسلما این طور نیست. بقیه هم بودند ولی مردند رفت و تموم شد. هیچ کس اسمشان
را هم یادشان نیست. اصلا کسی به آنها فکر نمی کند که چند نفر بودند و کی مردند!
چرا؟ چون اثری نداشتند در این عالم. روشنگری نداشتند برای بعد از خودشون که یک
چراغی بماند و دیگران راه را پیدا کنند.
این
میل به جاودانگی انسان ها را به رقابت در
این عرصه می کشاند. بهترین فرصت و بهترین زمینه و بستر برای جاودانه شدن همین تشکل
هاست. در دورانی که به اسم آخرالزمان مهمترین تابلوی آن در روایات اهل بیت فتنه
هاست، (فتن آخرالزمان - فتنه یعنی گرد و غبار تاریکی درست کردن تا مردم حق را گم
کنند)، اگر کسی در این تاریکی های عمدی
ایجاد شده توسط کسانی که به قول امام علی (ع) در نهج البلاغه یکی به خاطر شهواتشان
و یکی به خاطر بدعت گذاری هاشان دنیا را تیره و تار می کنند بشود چراغ هدایت، این تا ابد باقیست. مثل شهدای
ما در زمان جنگ و از آنها بالاتر کسانی که در این دوره روشنگری می کنند. به نظر می
رسد همین یک دلیل کافی است. کسی اگر گفت چرا باید بروم بسیج، چرا باید بروم فعالیت
تشکیلاتی دسته جمعی در راه آرمان های انقلاب بکنم
اولین جوابی که باید بدهد این است که چون خودم را آدم حساب می کنم می خواهم
باقی بمانم. نمی خواهم بعد از 70 سال بمیرم و ته این همه ادعا و شکوهی که برای
خودم درست کردم بشود یک اعلامیه ترحیم و یک پارچه مشکی و بعد هم فراموش بشویم و تمام! اکثر آدم ها این طوری هستند دیگر!
بنابراین مهمترین فلسفه و ضرورت حضور در این چنین تشکیلات های فرهنگی انقلابی این
است که ما می خواهیم باقی باشیم. نمی خواهیم فانی شویم. و بقا ما در گرو این است
که دست بگذاریم در دست کسانی که همین فهم رو داشتند و یک بار بزرگی که بشریت تا
حالا نتوانسته آن را به جلو ببرد بلند کنیم و بگوییم ما توانستیم آن را بلند کنیم.
لذا کسانی که انقلاب رو به پیروزی رساندند به این اوج رسیدند. کسانی که دفاع مقدس
رو به پیروزی رساندند به این اوج رسیدند و از آنها بالاتر کسانی هستند که در
شبیخون فرهنگی پیروزی رو برای ما آوردند که هیچ قابل مقایسه با شهدای جنگ تحمیلی
نیستند. سرداران جنگ 8 ساله اصلا به گرد اینها نخواهند رسید! جهاد اکبر است. این
هم راهش تشکیلات است.
چند
تایی دیگر از ضرورت های تشکیلات هست که از آنها عبور می کنیم.
3. چگونگی:
چه
جوری می شود واقعا یک فعالیت تشکیلاتی فرهنگی رو ایجاد، حفظ و به صورت پویا به
اهدافش رساند؟ همه این قوانینی که ذکر می شوند باید بدون کم و کاست به صورت همزمان
رعایت شوند. قوانین یک تشکیلات را در 5 فصل خلاصه کرده ایم و همه آنها را از آیات
قرآن ذکر می کنیم.
الف.
بخش اول بر اساس همان فلسفه حیات، معنویت و مناجات و توسل است. امکان ندارد کسی
اشک سحر نداشته باشد، توسل از روی اضطرار و بدبختی و بیچارگی به اهل بیت (علیهم
السلام) نداشته باشد، اهل مناجات نباشد و به درد این تشکیلات بخورد. امکان ندارد!
آنکه خلوت خوبی ندارد جلوت خوبی هم نخواهد داشت! مگر می شود بسیجی سحر بلند نشود و
نماز شبی ولو 5 دقیقه نخواند! مگر می شود؟ مثل اینکه طلبه نماز شب نخواند. می شود؟
پس این طلبه به چه دردی می خورد؟ آیت الله بهجت(ره) از قول یکی از علمای قدیم می
گفتند که ایشون تعجب می کردند، می گفتند طلبه پایه چهارم اگر کرامت نداشته باشد پس
چیکار می کرده است تا حالا؟ حالا ما کوتاه می آییم می گوییم لااقل عبادت داشته
باشد. کرامتشو نمی خواهد! الهی آن که سحر ندارد از خود خبر ندارد. نمی شود. چرا؟
چون عبادت به این معنی که عرض می شود، مناجات به این معنی که عرض می شود اضطرار،
اگر داشته باشید می شود پمپ بنزین شما. ماشین وقتی می بیند این عقربه بنزین اومد
پایین چراغ روشن شد یعنی بنزین تموم! یعنی دیگر نمی شود به حرکت ادامه داد. اگر چه
ظاهر قضیه خلاف این رو نشون بدهد! کسی که اتصالش با خدا دائم و با کیفیت بر قرار نشود این از درون تهی شده است. سر و صدایش ممکن
است زیاد باشد ولی به زودی خواهید دید که هم خودش را خراب می کند هم تشکیلات را.
مناجات داشته باشید.
پس
در بحث معنویت و مناجات اولین مورد ارتباط خاص با خداوند و اولیای دین است. قرآن
کریم به پیامبر که برترین بشر هاست دستور می دهد که شب ها باید بلند شوی و مناجات
کنی. روز ها جهاد کنی شب ها شب زنده داری کنی! می شود رفت و شب مثل بقیه خوابید؟
بقیه که ماموریتی مثل تو ندارند. رسالتی ندارند. تو رسالت سختی داری! باید قوت
بگیری! پاشو سحر خیزی!(سوره مزمل آیه دوم). در همین فصل -در قرآن کریم هم تاکید می
کند- در مسائل معنوی، نمازت -مخصوصا نماز های واجب- اولویت همه کارهایت باشد.
انقلاب دارد زمین می خورد نماز را بگزاریم روی انقلاب؟ نه! امام حسین(ع) هم وسط
جنگ، روز عاشورا نماز اول وقت می خواند. امیرالمومنین(ع) در صفین نماز اول وقت می
خواند! آقا حالا نماز باشه این پوسترو بچسبونیم، این جلسه رو تمام کنیم، این زنگم
بزنیم! این آدم ها کم کم به همه چیز بی اعتنا می شوند. بی توجهی به صدای اذان
انسان را کم کم شتر دزد می کند! اولویت اول نماز! قرآن کریم می فرماید که نماز بر
هر کاری برایشان مقدم است (سوره نور آیه 37). "رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع
عن ذکر الله و اقام الصلاه". هیچ کاری برای آنها اولویتی بر نماز ندارد.
شهید
رجایی می فرمودند که: به نماز نگویید کار دارم به کار بگویید وقت نماز است! شهید
بهشتی که اگر ستون های انقلاب چهار تا باشد 3 تای آنها روی دوش بهشتی گذاشته شده
است، قانون اساسی نوشته است، سیستم قضایی رو یک تنه نوشته است، ساخته است، مدیریت
کرده است، حزب به معنای قرآنی اش را طراحی کرده است، ساخته و مدیریت کرده است، این
آدم در سمینار بسیار مهم و خطیری در اول انقلاب سخنرانی داشته است در یک ساعت خاص
مثلا ساعت 11. سخنران های قبلی دیر می کنند دیر می کنند می رسد به ساعت یک ربع به
12، یک ربع به اذان. ایشون هم بدون اینکه گله کند می رود سخنرانیش رو شروع می کند.
وسط سخنرانی صدای اذان رو می شنود. می گوید والسلام علیکم و الرحمه الله! آقا صبر
کن حرف رو تموم کن! می گوید من نماز دارم! آقا حالا این امل بازی ها چیه؟ نخیر!
عجیب
است! آدم ها توی حوزه های شخصی به نماز اول وقت اهمیتی نمی دهند بعد که کارمند
اداره می شوند پدر مردم رو سر نماز جماعت در می آورند. آقا نمازند همه! مردم پشت در اتاقشان معطلند می گویند رفتیم
نماز! توی حوزه فردی به نماز بی اعتنا هستند! توی منزل خودشان یه دانه پیاز داغش
دارد می سوزد به نمازش ترجیح دارد! تلفن خاله اش که نیم ساعت قبلش حرف زده است،
رفته آشپزیش رو کرده است دوباره نیم ساعت رفته و حرف زده است به همه چیز ترجیح
دارد به مردم که توی اداره می رسد نمازش گل می کند! این در بحث نماز!
ارتباطتان
با خدا هر چقدر قویتر، امید موفقیت فرد و نشکیلات بیشتر می شود. تجربه کنید. در سیره
امام مطالعه کنید. امام سرش می رفت 2 ساعت سحرخیزیش نمی رفت! سرش می رفت نماز اول
وقتش نمی رفت! سرش می رفت زیارت عاشورای هر روزش نرفت! قرآئت قرآنش نرفت! توسلش
نرفت! اینها قدرت امام بود نه ظاهرش!
ب. سلسله مراتب و تشکیلاتی بودن: اگر قرار است فعالیت تشیلات فرهنگی بکنیم شرط
دومش بعد از اطاعت از خداوند و توسل و اینها این است که ما واقعا تربیت تشکیلاتی
داشته باشیم....
ب.
سلسله مراتب و تشکیلاتی بودن: اگر قرار است فعالیت تشیلات فرهنگی بکنیم شرط دومش
بعد از اطاعت از خداوند و توسل و اینها این است که ما واقعا تربیت تشکیلاتی داشته
باشیم. اخلاق تشکیلاتی داشته باشیم. سلسله مراتب و تشکیلاتی بودن. در این قسمت چند
نکته هست که متذکر می شویم:
1. رعایت سلسله مراتب: در تشکیلات باید هر کسی یک
مافوق مشخص داشته باشد. از او دستور بگیرد به او پاسخ دهد. دوباره آن مافوق یک
مافوق مشخص داشته باشد. چند رییسه نکنید! آقا جون فلانی رییس مجموعه است تا اون
پایین هم می خواهد برود مستقیم دستور بدهد و تا اون بالا هم باید به همه جواب
بدهد! حداقل مفهومش این است که هر کس در تشکیلات باید مافوق خودش را بشناسد. از
مافوق دستور بگیرد به مافوق جواب دهد. سوره نسا ایه 59: " یا ایها الذین
امنواطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم ". این آیه سلسله مراتب
بودن را تذکر می دهد. به ترتیب! راس این شبکه ولایت خداست. بعد به پیغمبر تفویض
شده است. بعد از پیغمبر به ولی امرت. بعد از ولی امر هم در دوران خودتان هر کسی به
حق ولایت دارد از او اطاعت کنید.
2. انتقاد از مافوق آری ولی تخریب شخصیت هرگز! چون
تخریب شخصیت مافوق شما (هر کسی که می خواهد باشد) به تخریب شخصیت تشکیلاتتان می
کشد. این را مواظبت کنید. لذا قرآن کریم (سوره توبه آیه 43) می فرماید: خداوند
پیغمبر را به عنوان یک مامور فرستاده است که برود مردم را هدایت کند. یک عده از
منافقین قبل از یک جنگی آمدند از پیغمبر اذن گرفتند که ما مشکلات داریم، این کار
را داریم برویم. چون می دانستند اگر جنگ شروع شود رسوا می شوند. پیامبر هم اینقدر
مهربان بودند گفتند خب بروید! خداوند می خواهد توبیخ کند پیامبر را و به او هشدار
بدهد که چرا قبل از اینکه فرصت جنگ برسد و نامرد ها از مردها جدا شوند تو به اینها
اجازه دادی بروند؟ اما چقدر با احترام بدون اینکه تخریب شخصیت کند، چقدر زیبا حرف
می زند. در سوره توبه آیه 43 می فرماید: " عفا الله عنک " پیغمبر عزیزم!
خدا از تو بگذرد. " لم اذنت لهم؟"چرا به اینان اذن دادی؟ "حتی
یتبین لک الذین صدقو و تعلم الکاذبین" چرا صبر نکردی زمانی برسد که اینها
معلوم کنند نفاق خودشان را! از ترس جنگ بخواهند بروند. الان بهانه آوردند گفتند که
گرفتاری و کار زراعت داریم. می گذاشتید زمانی برسد که برای خودشان و مردم معلوم
بشود که اینها منافقند. نمی خواستند از اول بیایند جهاد در راه خدا بکنند. اما
خداوند ارزش پیغمبر را با این بیانی که انتقاد خودش رو بیان کرد حفظ کرد. این دو
تا!
3. درک نظام سیستمی: همه اعضای یک تشکل باید درک
کنند که در یک تشکیلات دیگر "من" نیستم این "ما" است! من خوب
باشم سرایت به همه می کند. من بد باشم سرایت به همه می کند و بازگشت هر خیر و شر
من به خود من برمی گردد. می گویند فلانی که جزء بسیج است فلان کار را کرده است!
اینها همشون فلانند. هر حرکت من، هر گفته من، هر عکس العمل من بازگشت خواهد داشت.
هم به خودم هم به تشکیلات. اسم این رو گذاشتیم درک سیستمی. در قران کریم سوره اسرا
آیه 7 می فرماید که : "ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها" چه
خوبی کنید چه بدی کنید برمی گردد به خودتان. نگویید فقط ضربه به اسلام خورد. به
خودتان هم برمی گردد. این سیستم شما رو یک سلول از خودش کرده است. کوچکترین آسیبی
به هر جزیی برسانید به خودت هم آسیب رساندی. حساس باش! دقیق باش!
4. التزام بر اذن مافوق: هیچ کاری در تشکیلات بدون
اذن مافوق مشروعیت ندارد. هیچ کاری! حالا یا اذن هست یا اجازه که اینها با هم فرق
می کنند. اذن قبل از عمل است اجازه بعد از عمل! یک وقت ما تشخیص می دهیم یک کاری
را بکینم و می دانیم مافوق ما حتما راضی است منتها الان به او دسترسی نداریم. اگر
واقعا یقین داریم که مافوق ما راضی است این کار را انجام می دهیم و بعد دوباره از
او اجازه می گیریم. اجازه برای بعد از عمل است. قرآن کریم می فرماید اگر می خواهید
تشکیلاتی باشید که باید باشید، بدون اذن و اجازه مافوق دست به هیچ کاری نباید
برنید! سوره نور آیه 62: " انما المومنون الذین امنو بالله و رسوله و اذا
کانو معه علی امر جامع لم یذهبو حتی یستئذنوه.." در توصیف مومنین یعنی
تشکیلات اهل ایمان می گوید اینها آدمهایی هستند که " لم یذهبو حتی یستئذنوه" نمی روند
مگر اینکه از تو اجازه بگیرند. اذن بگیرند. "فاذا استئذنوک لبعض شانهم
" یک وقت طرف می آید می گوید پیغمبر
عزیز من این مشکل برای خانواده ام پیش آمده . مثلا توی اون ترم فلان درس رو مشروط
شدم اگر حالا توی این فصل بخواهم بیایم خیلی وقت بگذارم ممکن است از این درس بیفتم
بعد برا بسیج ننگ است . می گویند بچه هاشون همشون مشروطی ها هستند. (دروغ می گویند
ولی خب می گویند!) حالا می آید از رییسش، از مافوق خودش اذن می گیرد اگر اشکال
ندارد من این یک ماهه را، این دو هفته را، کمتر بیام که به درسم برسم. خدا می
فرماید که اینها می آیند تشخیص خودشون را می گویند ولی تو باید تصمیم بگیری.
" فاذا استئذنوک لبعض شانهم " اگر برای بعضی کارها می آیند پیش شما و از شما اذن خواستند "فاذن لمن شئت منهم" تشخیص بده بود و
نبود این آدم چقدر برایت اثر دارد. اگر ضربه ای جدی می خورد باید قانعش کنی که
نرود. ولو اینکه یک امکانی فراهم کنی که در همان فضا درسش را هم بخواند و یا بعضی
کارها را برایش سبک تر کنی. ولی بماند. اما اگر دیدی نه! ضربه خاصی نمی خورد، می
شود جایگزین کرد، حتما بهش اجازه بده. بگذار احساس کند درکش می کنید. اما اجازه
دست رییس است!
5. وحدت و انسجام و یکپارچگی: قرآن در سوره صف آیه 4
می فرماید که تشکیلات اینجوری است: وقتی با یک عضوش حرف می زنید باید احساس کنید
مثل یک سد محکم اینها به هم چسبیده اند. " ان الله یحب الذین یقاتلون فی
سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص" مثل یک سد محکم اجزایش به هم چسبیده اند.
6. وفاداری سازمانی: این را خدا به مدیر جامعه می
گوید و مدیر تشکیلات! می گوید: دوستان تو دو گروهند، کسانی که آمده اند دور این
تشکیلات جمع شده اند دو گروهند: یک عده واقعا وفادارند. عده دیگر وفادار نیستند
اما ظاهرشان رو حفظ کرده اند. با همه آن ها خوب برخورد کنید. کسی رو حق نداری رسوا
کنی! اما باید برای خودت روشن و معلوم باشد که
چه کسی وفادار است و چه کسی نیست! اینها را پیش خودت نگه دار اما خطشان را
از هم جدا کن. با همه یک جور برخورد کن. با همه دوست باش. اما موقع بحرانها کسانی
که وفادار هستند پای کار می مانند. این ها را تشخیص بده.
قرآن
در آیه 52 سوره مبارکه آل عمران خطاب به پیغمبر در مورد حضرت عیسی که خیلی یار
داشت و خیلی ها مدعی پیروی از ایشان بودند اما یکدفعه حضرت احساس کرد که اکثریت
مدعیان دارند کوچ می کنند، می فرماید: " فلما احس عیسی منهم تاکفر .."
به محض اینکه عیسی از یارانش احساس کفر یعنی برگشتن کرد، سریع یاران وفادارش (در
جامعه شناسی انقلاب ها یا نهضت ها یا جنبش ها اسمش را هسته وفادار می گذارند)،
هسته وفادار خودش را بیرون کشید. " فلما احس عیسی منهم الکفر قال من انصاری
الی الله ..". حضرت عیسی فرمود: کی ها حاضرند تا آخر با من بمانند؟ "قال الحواریون نحن انصار الله.."
حواریون گفتند: ما هستیم تا هر جا شما باشید! هسته وفادارتان را تشخیص بدهید. بدون
اینکه قبلش بخواهید کسی را رد بکنید خودتان تشخیص بدهید!
7. حاکمیت ضوابط: هیچ کس در تشکیلات حق ندارد روابط
را را قاطی ضوابط کتد. هیچ کس! ضوابط باید حاکم باشد. قرآن در آیه 135سوره نسا می
فرماید: "یا ایها الذین امنو کونو قوامین بالقسط شهدا بالله ولو علی انفسکم و بالوالدین و الاقربین" فقط روی معیار ها
حرکت کنید ولو علیه خودتان، والدینتان یا دوستان و نزدیکانتان باشد. دست از ضوابط
نکشید. ناراحت می شوند خب بشوند.
ببینید
امیر المومنین(ع) در دوران غربت خودش که معاویه با تمام امکاناتش علیه امیرالمونین
فتنه گری می کرد، تبلیغات مسوم می کرد (خیلی از یاران امیرالمونین هم باور می کردند)، یک رسانه خیلی قوی در عرب به
اسم شعر و شاعران بود که اگر کسی می توانست شاعران قدر قدرت را به استخدام خودش
بکشد یک بخش عمده ای از افکار عمومی در اختیارش بود، یک رفیق خوبی داشت به اسم
نجاشی. نجاشی شاعر بسیار زبر دستی بود. سالها هم در مذمت، افشاگری و رسوایی معاویه
و مدح امیرالمومنین شعر می گفت. حالا امیر المونین شده حاکم مسلمین! خبر دادند که نجاشی
ماه رمضان شراب خورده است. حضرت دستور دادند بگیرید بیاوریدش! شاهد آمد شهادت داد
که این (نجاشی) شراب خورده است. گرفتند و او را آوردند. نجاشی خیال می کرد به خاطر
رابطه اش با امیرالمونین (که هم حضرت علی
خیلی او را دوست داشت و هم او خدمات زیادی به امیرالمونین کرده بود) حضرت
او را می بخشد. حضرت امیرالمونین آمدند و پرسیدند که نجاشی تو شراب خورده ای؟ گفت
بله آقا خوردیم! اشتباه کردیم حالا! گفتند: یعنی چی اشتباه کردی؟ تو ماه رمضان هم
خوردی. گفت بله. فرمودند میدانی حکمش چیست؟ گفت: بله حکمش شصت ضربه شلاق به خاطر
شراب و 30 ضربه هم به خاطر اینکه در ماه رمضان است جمعا می شود 90 ضربه شلاق! گفت:
کاری نداری بریم؟ فرمود: چی رو بریم؟ بخواب تا شلاق هایت را بزنم. برگشت اعتراض
کرد. گفت: متوجه هستی داری با کی حرف میزنی؟؟ (عین روزگار ما! طرف چون منصوب به
فلان شخصیت است نباید دست بهش بزنیم) یا امیرالمونین! من بودم در دوران غربت
اینقدر برایتان شعر گفتم . آخر این روش برخورد با هنرمند نیست! حضرت فرمودند: از
این شعار ها نده. من تو رو خیلی دوست دارم. اشتباه کردی به اندازه اشتباهت هم چوب
میخوری. قانون خداست. گفت: امیرالمونین! می دانی داری چکار می کنی؟ اگر به من ضربه
شلاقت بخورد پا می شوم می روم برای معاویه شعر می گویم . حضرت فرمودند: بعد از این
دیگر به خودت مربوط است! حضرت، نجاشی را خواباند و عین 90 ضربه شلاق رو به او
زدند. همین آدم بلند شد و گفت حالا که این کار را با من کردی می روم برای معاویه
شعر می گویم. تا آخر عمرش برای معاویه علیه العنه شعر گفت. اما حضرت علی تا آخر
عمرش یک بار هم سراغش را نگرفت!
8. ایمان و پایداری بر اهداف: یکی از شناسه های یک
آدم تشکیلاتی این است که باید به هدف تشکیلاتی ایمان داشته باشد و تا تحققش هم به
پایش ایستادگی و استقامت کند. در هر دو بعدش قرآن کریم حرف دارد. یک: در مورد
ایمان به هدف. اگر همه دنیا آمدند شبهه کردند تو که می دانی حقی تو چرا شک می کنی؟
تو چرا شک می کنی به هدف و مسیرت؟ امام خمینی (ره) به آقای بهشتی فرمودند که آقای
بهشتی برو شما کارت را انجام بده. چه کار داری به حرف هایی که دشمن و دوست می
زنند. می فرمودند اگر همین جمعیت که توی جماران می گویند "روح منی خمینی بت
شکنی خمینی" بروند یه ساعت دیگر بیاند و همشنن شعار بدهند "مرگ بر
خمینی" برای من یک ذره فرق نمی کند. تو که می دانی چکار داری می کنی. هدفت
مقدس، روشت هم مقدس است. تو چرا شک می
کنی؟ قرآن کریم آیه 109 سوره هود به پیغمبر می فرماید: " فلاتکن فی مریه مما یعبد هوالاء" مریه یعنی شک.
یک ذره شک به دلت راه نده که خداهای اینها باطل است! هدفشان باطل است! تو شک نکن.
در مورد استقامت: حالا که یقین داری هدفت درست است. روشت هم خدا پسندانه است پس
چرا تزلزل داری؟ "فاستقم کما امرت و من تاب معک و لاتطغو" (سوره هود آیه
112). حالا که هدفت مقدس است، روشت درست است، استقامت کن همانطور که قبلا بهت امر
کردیم! و کسانی هم که با تو هستند استقامت کنند.
کسی هم از تو حق ندارد تبعیت نکند. کسی طغیان نکند تا به نتیجه برسی. خب این از این بخش!
ج.
ارتباطات و اطلاع رسانی: بخش سوم ارتباطات و اطلاعرسانی است. وضعیت اطلاعات و
ارتباطات در تشکیلات انقلابی فرهنگی چیست؟ دو سه نکته رو عرض میکنیم: ...
ج. ارتباطات و اطلاع رسانی: بخش سوم ارتباطات و
اطلاع رسانی است. وضعیت اطلاعات و ارتباطات در تشکیلات انقلابی فرهنگی چیست؟ دو سه
نکته رو عرض می کنیم:
1. اصل
پاسخگویی: تشکیلات، مسئولین و جمعش باید نسبت به برنامه هایشان و عملکردشان به
محیط و اطرافیان پاسخگو باشند. حالا یک وقت محیط در درون تشکیلات تعریف می شود و
فرمانده تشکیلات یا معاون تشکیلات در حوزه خودشان باید پاسخ بدهند. یک وقت کل شما
باید به کل شهر پاسخگو باشید. بالاخره فضایی را اشغال کرده اید فرصتی را، عنوانی
را، جایگاهی را گرفته اید و باید نسبت به عملکرد و مواضع خودتان پاسخگو باشید. اصل
پاسخگویی! خودتان پیشگام باشید. راجع به عملکردتان و مواضعتان توجیه بکنید(یعنی
توضیح بدهید و تفسیر کنید). حتی اگر لازم است (به گونه ای که به هویتتان ضربه
نزند) اشتباهتان را بپذیرید. اصل پاسخگویی: خدا در سوره توبه آیه 26 می فرماید هم
پیامبران باید پاسخگو باشند هم کسانی که پیغمبر برایشان فرستادیم باید پاسخگو
باشند. "فلنسئلن الذین ارسل الیهم الرسل.." قطعا مورد باز خواست قرار می
دهیم کسانی که پیغمبر برایشان رفته است.
" ولنسئلن المرسلین.."قطعا خود مرسلین هم باید جواب بدهند به خدا
که چی کار کردند با این رسالتشان!
2. اصل
امانتداری در اطلاع رسانی: خدا می فرماید پیغمبر برو هم با معجزاتت، هم با اخلاقت،
هم با بیانت خیال مردم را راحت کن که من (پیامبر) فرستاده خدا هستم و رسول امینم. یک ذره آب قاطی حرفها نکرده ام.
یک ذره! همان که خدا گفته است گفته ام. همان که خدا گفته است دارم برای شما می
گویم! حاضر هم نیستم کم و زیاد بکنم. به هیچ وجه.
" انی لکم رسول امین.." (سوره شعرا آیه 107). تمام پیامبران این
دستور را داشتند که اعلام کنند ما رسول امینیم. بعد این حرف را ثابت کنند. مثلا
بزرگانی یهود آمدند توطئه کردند گفتند برویم دین اسلام را بزنیم زمین. چه جوری؟
آمدند خدمت پیغمبر. بزرگان قبایل رو هم برداشتند آوردند. گفتند ما آمده ایم به شما
ایمان بیاوریم. می دانید که ما علما هستیم. وقتی ما بگو ییم مسلمان شدیم تمام
طرفدارانمان مسلمان می شوند. اینها هم روسای قبایل هستند. تا مسلمان بشوند کل
قبیله مسلمان می شوند. دیگر چی بهتر از این؟ با یک تیر هزار نشان میزنی! حضرت
فرمودند: خیلی خوب. خوش اومدید! شهادتین بر لب جاری کنید. گفتند فقط یک شرط دارد:
یک اختلاف دیرینه بین طائفه ما و فلان طایفه هست سر مثلا فلان زمین و .. . هنوز هم
حل نشده است. تا حالا هم خیلی خونریزی سر این شده است. شما بیا به نفع ما حکم بده
ما دیگر می آییم مسلمان می شویم! می خواستند زیر آب دین را بزنند چقدر قشنگ!
فردا بروند همه جا بگویند دارید دنبال کی می روید؟ به خاطر اینکه طرفدار جمع کند
حاضر است خلاف حکم خدای خودش عمل کند. حضرت فرمودند یک ذره دست از دستورات خدا دست
نمی کشم. می آیم قضاوت می کنم اگر حق با شما بود حق را به شما می دهم چون حق با
شماست. اگر نبود علیه شما حکم می دهم. گفتند پس ما هم ایمان نمی آوریم. گفتند
نیاورید خداحافظ شما! امین! بدون کم و
زیاد! یک ذره دست نبرید تو اطلاعات و آرمان ها و مواضع خودتان. مخصوصا کسانی که
سخنگو هستند و از آن ها در این حوزه ها حرف شنوی هست !
3. طبقه
بندی اطلاعات و دسترسی: صرف اینکه من عضو تشکیلات شما شدم باید همه جلسات را خبر
داشته باشم که چه تصمیمی گرفته اید؟ همه مشکلات و بحرانها و برنامه ها را باید
بدانم؟ نه این غلط است! این به معنای نا محرم بودن من نیست. این به معنای این است
که این اطلاعات من را خراب می کند قبل از اینکه تشکیلات را خراب کند. چون اگر کسی
چیزی را که بهش ربط ندارد بی موقع بداند اول خودش خراب می شود بعد تشکیلات را هم
به هم می زند و خراب می کند. یک طبقه بندی اطلاعات و دسترسی داشته باشید. سطوحتان
رو تعریف بکنید. هر سطحی باید اطلاعات مربوط به خودش را بداند و آن را حفظ کند!
الان اینقدر اطلاعات در سینه رهبر معظم انقلاب هست که چه بسا رییس جمهور و رییس
قوای سه گانه هم چیزی از آن ندانند. اطلاعات باید حفظ شوند. لذا خداوند در مورد
خودش این را می فرماید. فرمانده تشکیلات ما خدا در سوره جن آیه 27 می فرماید که:
" عالم الغیب " خدا همه غیب را می داند اما " فلایظهر علی غیبه
احدا " احدی را از اطلاعاتش خودش آگاه نمی کند " الا من ارتضی من رسول
..." مگر کسانی که جایگاه شایسته ای داشته باشند که این اطلاعات به آنها
برسد. آن هم به اندازه ای که لازم باشد بهشان می دهم . چون اطلاعات بیجا فضل نیست
زجر است. من اگر ندانم خیلی وقت ها بهتر کار می کنم. نمی خواهم بگویم جهالت! نه!
آن چه که برای من نیاز است باید بصیرت بدهید! اما مافوق این برای من ضرر است.
د.
آسیب شناسی: بخش چهارم آسیب شناسی است.فکر می کنم بعضا ما بهش خیلی مبتلا
هستیم. این را هم در چند مورد عرض می کنیم:
د. آسیب شناسی: بخش چهارم آسیب شناسی است. فکر می
کنم بعضا ما خیلی مبتلا به آن هستیم. این
را هم در چند مورد عرض می کنیم:
1. خطر تملق و چاپلوسی در
تشکیلات: زبان مادون به مافوق باید زبان خیلی شفاف و نقادی باشد اما با رعایت همه
اصولی که ذکر کردیم. خیر خواهانه باشد. نقد صریح باشد ولی شخصیت طرف مقابل را خراب
نکند! والا تشکیلات دچار تملق و نفاق می شود. ظرفیتش را هم روسا باید ایجاد کنند.
شجاعت این کار (نقد صریح تشکیلات) را هم
مرئوسین باید داشته باشند. داخل تشکیلات از یکدیگر انتقاد کنند بیرون که می
روند همه مثل برادر با هم باشند و از تشکیلات دفاع کنند. فرهنگ تملق نباید در
تشکیلات رخنه کند و الا تشکیلات را مثل موریانه می خورد. خیلی جاها ما از این
موضوع ضربه خورده ایم. امام (ره) یکی دو جایی هم که می گویند من اشتباه کردم و به
اشتباه خودشان اعتراف می کنند سر همین موضوع بود. بعضی ها سالوس داشتند می آمدند
تملق می کردند، خودشان را جا می دادند و ضربه می زدند. " از اول باید انقلابی
برخورد می کردیم، از اول باید احزاب را می بستیم، از اول..." حرفهای قشنگی
امام می زدند. سوره مجادله آیه 8 می فرماید: " و اذا جاءوک حیوک بما لم یحیک
به الله " بعضی از این آدم ها به اسم مومن وقتی پیش تو می آیند چنان تو را
تحویل می گیرند که خداوند تو را اینطور تحویل نمی گیرد. "حیوک بما لم یحیک به
الله.. " خدا هم که تو را اینقدر دوست دارد، خودش تو را فرستاده است، اینقدر
تو را تحویل نمی گیرد. خداوند می فرماید مواظب باشید اینهایی که خیلی قربون صدقه و
"بله قربان"، "چاکرتیم نوکرتیم"، "هر چی شما
بفرمایید"، "عجب حرفهایی شما زدی عین حقیقت بود"، "بار ک الله
به این خلاقیت" و از این جور چاخان ها می کنند بعضی هایشان دروغ می گویند!
کاتولیک تر از پاپ شدن تملق ایجاد می کند و تشکیلات را خراب می کند!
2. خطرشایعه:
عزیز من خبری از درون تشکیلات به بیرون تشکیلات می رسد تو حق نداری به نفر بغل دستی
خودت بگویی مگر اینکه اولا به صحت خبر اطمینان پیدا کنی، ثانیا ببینی اصلا بغل
دستیت صلاحیت دارد این خبر را بشنود؟ آیا این خبر به او ربطی دارد که من بهش
بگویم؟ شایعه در درون تشکل های خوب ما خیلی زیاد است. خیلی راحت! به خیال اینکه می
خواهیم حال طرف مقابل خودمان را بگیریم خیلی راحت شایعه پراکنی می کنیم. مهمترین
دلیلش هم، (تجربه شخصی خودم را می گویم) به هیچ وجه در جاهایی که مسئولیت داشتم
اجازه نمی دادم همکاران من وقتی کار ندارند توی دفتر جمع شوند و دور هم بنشینند.
به هیچ وجه! حتی وقتی بود که من دفتری داشتم در جایی دوستان خیلی خوبی هم داشتم.
می دیدم کار ندارند. 4 ساعت کار انجام داده بودند و کارشان تمام شده بود. می گفتم
بروید حقوقتان را هم تا روز آخر بگیرید ولی بروید منزل هایتان! از این فضاهای درد
دلی دوستانه هر چقدر دلت بخواهد گناه در
می آید. هر چقدر دلت بخواهد! آدم بیکار حرف مفت می زند! به خدا قسم اینقدر فتنه
است این داستان! حالا بهتر است دور هم بنشینیم! بیکاری مگه اینجا قهوه خونه اس دور
هم بنشینیم؟ بروید قهوه خونه دور هم بنشینید! ما که اصلا آدم بیکار نخواسته بودیم.
حالا درددل دارم می کنم. تو بیجا درددل می کنی! در تشکیلات مواظب این درددل ها
باشید که حزب اللهی ها خیلی به این
گرفتارند! خیلی! می نشینند توی پایگاه همینجوری این از اون میگه یه دونه رو
اون اضافه می کنند. دیگری برای اینکه ثابت کند که او هم هست می گوید خودم شنیدم.
یکی میگه تازه... . همینجوری میروند بالا و ذهنیت هایی درست می کنند که هم خدا
راضی نیست هم زمینه ساز تصمیمات غلط می شوند. سوره اسرا آیه 36 می فرماید: "
و لا تقف ما لیس لک به علم.. "شایعه سازی. می فرماید دنبال چیزی که یقین
ندارید نروید. هر چیزی شنیدی که قرار نیست
تو بهش عمل کنی که و بگویی به دیگران. تا یقین ندارید نگویید! آقای بهجت به طلبه
ها می فرمودند حتی تبلیغ می روید غیر یقینیات رو نگویید. چیزهای محتمل و مشکوک
نگویید. چه کسی فلان جا خواب دیده! چه کسی چی دیده! اینها چی برای مردم درست می
کند؟ یقینیات را برای مردم بگویید. "
لا تقف ما لیس لک به علم.. " علم دارید یعنی یقین دارید نسبت به آن
چیز. تا یقین پیدا نکرده اید حرفی از زبانتان در نیاید. " ان سمع و البصر و الفواد کل اولئک کان
عنه مسئولا .." دونه دونه اعضا و جوارح را از شما سوال می کنیم!
3. سستی،
اختلاف و عدم اطاعت از مافوق: کسی که در تشکیلات کرخت و سست شده است را به دادش
برسید. اول از سیستم جدایش کنید. اگر می شود بازسازیش کنید. وقتی بازسازی شد
دوباره او را به سیستم ملحق کنید.اگر نمی شود خداحافظ! وگرنه کل مدار تشکیلات را
به هم می ریزد. جلوی کسی که دارد زمینه اختلاف درست می کند را بگیرید. به خدا گاهی
وقتها در مجموعه های ما به اسم نهی از منکر اختلاف می اندازند. پشت سر یکدیگر حرف
می زنند. عادت خود من این است اگر کسی زنگ زد و پشت سر دیگری حرف زد و طرف مقابل
پیش من باشد تلفن را می گزارم روی آیفون تمام حرفها را گوش کند. بعد که تمام شد می
گویم آقا خسته نباشی خودش اینجا بود شنید! حالا اگر تونستی جمعش کن! اگر راست می
گویید جلوی خودش جمعش کن! من اصلا گدای اطلاعات نیستم. تو فکر کردی من حرص دارم در
مورد همه حرفی بدانم. اصلا نمی خواهم بشنوم! آقا نه این مسئله مهمه. به من چه؟ من
چی کاره ام به من می گویی؟ خیلی این خطر ها زیاد است! سستی، اختلاف و عدم اطاعت از
مدیر! قرآن کریم سوره آل عمران آیه 152 می فرماید " حتی اذا فشلتم "
اینقدر مراقبت از این اصول نکردید تا سست شدید. "فشلتم " فشل شدید. " وتنازعتم فی الامر.." سستی
شما کشید به اختلاف در امور مهم. " وعصیتم " از اختلافاتتون به عدم
اطاعت کشید . از سستی به اختلاف از اختلاف به عدم اطاعت!
4. سوء
استفاده از عنوان سازمانی: جایی خودتان را بسیجی معرفی کنید که افتخاری را بر بسیج
اضافه کنید نه جایی که می خواهید نیازی از خودتان را رفع کنید! این خیانت است به
تشکیلات! آقای قرائتی یک دفعه می گفتند که من نمیدونم چرا آن جاهایی که می خواهند
از مردم پول بگیرند عکس امام و آقا را می گزارند. مثل عوارضی ها! آن جاهایی که می
خواهند به مردم پول بدهند نمی گزارند. چه عقل معکوسی بعضی ها دارند. عکس آقا را
بزرگ می زنند دم عوارضی: سواری 300 تومان وانت 500 تومان و.. خب اونجاهایی که
دارید به مردم پول می دهید عکس بزنید. چرا از بسیج تو جاهایی خرج می کنید؟ چرا
خودتان را خرج بسیج نمی کنید؟ سو استفاده از عنوانها خیلی خطرناک است. خداوند به
پیغمبرش در سوره آل عمران آیه 79 می فرماید: " ما کان لبشر ان یعطیه الکتاب و
الحکمه و النبوه.." حق ندارد هیچ انسانی
که خدا به او کتاب و حکمت و نبوت داده است، برود به مردم بگوید دیدید من
خیلی بزرگم! من پیغمبرم! من قرآن دارم! منم صاحب حکمت! بیایید زیر دست من باشید.
"ثم یدعون للناس کونو عباد الله" حق ندارد همچین کاری بکند! " ولکن کونو ربانییین" بروید بنده
خدا باشید. از عنوان سازمانیتان سو استفاده نکنید. چه فردی چه جمعی!
5. انحراف
از ارزش ها: مواظب باشید تحت هیچ شرایطی از آن خطوط اصلی و مشی ارزشیتان دست نکشید ولو عقب بیفتید از
رقیبتان! از ارزش هایتان دست نکشید! آقا همه دارند کاریکاتور می کشند حالا ما هم
یه کاریکاتور بزنیم آبروی طرف رو ببریم! نه حق نداریم! حق نداریم! چقدر از این خبط
ها (اشتباه ها) شده است؟ بگذارید چهره بسیج همیشه چهره انسان مقتدر در عین حال
محترم باشد. محترم! حالا اگر ما آمدیم مثل دیگران رفتار بی تقوایی کردیم چه فرقی
می کند؟ اگر امیرالمونین (ع) مثل معاویه نیرنگ می کرد خب چه فرقی بین معاویه و علی
بود؟ الان تا قیامت جرج جردان می گوید
"سوت العداله و الانسانیه.." علی تمام وجودش انسانیت و عدالت بود. در
انحراف از ارزش ها یک نکته را متوجه باشید: در سطوح مختلف - البته مراتبش فزق می
کند- هر کسی وارد این تشکیلات بشود کوچکترین لغزش هر شخص عضو تشکیلات در ارزش های
اخلاقی تمام تشکیلات را لکه دار می کند. هر چقدر هم مسئولیتش بالاتر باشد بدتر! گناه شما پای تشکیلاتتان هم نوشته
می شود. بنابران شما بار گناه تشکیلاتتان را هم می کشید. امام صادق (ع) یک کسی رو
صدا کرد - یک کار خلافی می کرد- که یک نسبت خیلی خیلی دور داشتند که اصلا ماها
فامیل نمیدانیم -مثلا باجناق دایی خاله عمه همسایمون- حضرت گفتند: فلانی کار خوب
از همه خوب است و برای تو احسن به خاطر نسبتی که به ما داری و بدی از همه بد است و
برای تو بدتر به خاطر نسبتی که به ما داری! می گویند فامیل امام صادق است این کار
را کرده است! تشکیلات شما برای شما یک عنوانی آورده که باید افتخار باشید برایش!
اگر پایت لغزید خطرناک است. باید حدود الهی در تشکیلات مو به مو عمل بشوند! مو به مو!
مراقبت کنید. خودمان هم حق نداریم آلوده
بشویم. ما نیامدیم تشکیلات و بسیج دینمان رو بگذاریم که بسیج رشد کند. اگر دیدیم
نمی شود خودمان را بکشیم کنار. یا محیط را سالم می کنیم یا خودمان را می کشیم
کنار. مراقبت کنید. قرآن کریم سوره یوسف آیه 30 می فرماید: " وقال نسوه فی
المدینه امراه العزیز تراود فتاها .. "
چرا نمی گوید یک زن با غلامش ریختند روی هم؟ می گوید نه! همسر عزیز مصر!
عنوان را دارند ضایع می کنند! اگر از تو خطا دیدند نمی گویند آقای ایکس نمی گویند
آقای وای! می گویند این بسیجی ها اینجوری هستند! " و قال نسوه" جمعیت
زنان مصر شروع کردند توی شهر پر
کردند: به به! همسر عزیز مصر رفته است با
برده خودش می خواهد ارتباط برقرار کند! ضعف اخلاقی یک زن را به سیستم حکومت سرایت
دادند و می دهند. شما باید جلوی این را بگیرید!
ه.
بخش آخر :بخش مدیریتی و اداری :
ه.
بخش مدیریتی و اداری : آخرین قسمتی که درباب تشکیلات صحبت خواهیم کرد بخش مدیریتی
و اداری است. چند نکته در این زمینه ذکر می کنیم
:1. کشور
پیگیری ها: متاسفانه یا خوشبختانه در کشوری زندگی می کنیم که اگر در همه دنیا
بگردید شاید 5 تا مثل اینجا نیست. کشور پیگیری های ویژه است! یک کار را تا قدم آخر
پیگیری نکنی به نتیجه نمی رسی! آقا من که دستور داده بودم! ما هم دستور دادیم به
بعدی او هم به بعدی! باید تا انتهایش را پیگیری کنی. کشور پیگیری های ویژه است!
لذا آدمهایی مثل آقای قرائتی در این کشور نسبت به آدمهایی که می نشینند خوب فکر می
کنند، طراحی ساختار می کنند، سازماندهی و آدم می گذارند و بعد تعطیل می شوند موفق
تر هستند. چرا؟ چون آقای قرائتی تا آخر
کار را پیش می برد و به انتها می رساند! می گوید زکات. حرفش را اینقدر می زند. بعد
می رود پولش را جور می کند. بعد سازمانش، قانونش، آدمش، همه چیز را جور می کند. تا
آخرش را هم خودش می رود. امر به معروف، نهی از منکر، نماز، درسهایی از قرآن. هر کاری را خواست بکند تا
انتهایش را خودش مجبور شده انجام دهد. البته در دراز مدت خیلی غلط است. مثلا همین
ایشون. خدای نکرده بعد از 120 سال عمر اگر از دنیا برود دیگر مثل قرائتی ما نداریم
بگزاریم جای او برنامه تلویزیونی درس هایی از قرآن بگوید. نداریم! چون ایشان
نتوانست زمانی را خالی کند که به جای خودش آدم تربیت کند. ولی هر کاری رو شروع کرد
آن را تا انتهایش می رساند. پس اولین نکته پیگیری های مستمر امور است. در سیستم
اداری (به معنای درستش نه به معنای فاسدش) باید پیگیری کارها تعریف بشود. وقتی
دستوری می دهیم باید معلوم کنیم زمان انجام آن کی است؟ چه کسی باید جواب بدهد. و 2
بار 3 بار قبل از آن زمان تذکر داده شود که فلانی فلان کاری که دست شماست سه روز دیگر باید جواب بدهی. آماده کرده ای؟
کجای کارت ضعف دارد؟ کمک بفرستم برات؟ گزارش گیری، پیگیری، نظارت.خود خداوند مگر
غیر از این فرموده است؟ سوره بقره آیه 87 خداوند می فرماید ما پشت به پشت پیغمبر
فرستادیم. کارمان را پیگیری کردیم. "و لقد آتینا موسی الکتاب " به موسی
کتاب دادیم. "وقفینا " قفینا از
قفاست. قفا یعنی پشت. پشت سرش همینجوری یکی یکی پیغمبر فرستادیم. بروید ببنیند چی
شد نتیجه. نگفت ما یه پیغمبر اول عالم بفرستیم
بگه مردم خوبی ها اینست بدی ها اینست دیگه خوب باشید خداحافظ! بعد وسط کار
می آییم می بینیم همه دارند تخمه می شکنند!(کار خودشان را انجام می دهند) کسی حرف
گوش نکرده است. بنی اسراییل یک روز در بین الطلوعین که یک ساعت و نیم بیشتر طول نمی
کشد 70 پیغمبر را سر بریدند. بعد هم صبح رفتند دستهایشان را شستند. رفتند بازار
زندگیشان را کردند. پیغمبر هفتاد و یکمی را فرستاد. هر چی می کشتند باز فرستاده می
شد. بله! این کار طبق اراده و تکوین الهی باید محقق شود. و من اینقدر می فرستم تا
بشود. "و قفینا من بعده برسل... "
2. تکریم:
تکریم در سیستم شما مهمترین عامل انگیزش است. مخصوصا مسئولین توجه کنند. ما آدمها
را به صرف اینکه خاکی هستند یا بسیجیند نباید فراموش کینم. اینها بالاخره انسانند. انسان با تشویق در
مقابل کار خوبش تقویت پیدا می کند. حتی پیغمبر ما در اوجش! البته نوع تشویقها فرق
می کند! اما تکریم شخصیت و قدردانی از زحمات (ولو زحمت کوچک) مهمترین راهبرد حفظ
نیرو ها و کار سنگین به آنها سپردن است. آقا من 4 ماه کنار دست شما کار کردم شما
اصلا نمی فهمید من چیکار کردم. نگید برای خدا کار کردی! برای خدا یا غیر خدا بودن
کار ربطی به شما ندارد. شما باید قدر کار را بدانید! آقای قرائتی می گفتند طلبه
بیچاره زن و بچه اش را رها می کند بلند می شود می رود فلان روستای دور افتاده مثلا یک ماه ماه رمضان صبح تا شب گلویش را پاره
می کند مردم را ارشاد می کند. آخرش هم یک صلوات برایش می فرستند پا می شود می رود
شهر خودشان! بعد می پرسی خب بهش چیزی ندادید؟ می گویند آقا ایشان قربت الی الله
آمده بود. می گوید خب این قربت الی الله اومده بود شما هم قربت الی الله پول بهش
ندادید؟ به تو چه ربطی داشت؟ تو به نیت او چیکار داری؟ من اگر در این تشکیلات
خدمتی کردم پیش خودم و خدای خودم جای خودش
تو هم قدر من را بدان. نمی گویم پول بهم بده. اما قدر کارم را با عملت بدان! وقتی
یک نامه بهت می دهم چهارتا پیشنهاد می دهم ببینم در اولین فرصت رویش نظر دادی،
یادت نرفته است، برگه گم نشده است. اینها یعنی تکریم! یعنی من شما را یک آدم بزرگ
می بینم. قاطی کارها گم نشده ای. ولی متاسفانه معمولا مدیران ما در سطح کلان کشوری
این ضعف را دارند. همین استاد حکیم ما می گفت من تقوای آدمها را از نماز و عبادت و
اینها نمی دانم. از توجه به این جزییات می بینم. گفت من کلاس سوم چهارم ابتدایی
بودم. ایشان خواهر زاده شهید حقانی معروف اند. شهید حقانی از چهره های موثر انقلاب
است. گفت چهارم پنجم ابتدایی بودم با شهید حقانی داشتیم در شهر قم می رفتیم. شهید
حقانی به من گفت بیا برویم فیضیه جلسه مهمی در کتابخانه فیضیه بین علمای قم و
مسئولین نظام هست. شما یکی دوساعتی بنشین در راه پله من جلسه ام تموم بشود بعد
برویم منزل. من گفتم چشم. ایشان می گفتند حالا شما تصور کنید یک بچه نشسته ام روی
پله های کتابخانه. مدام شخصیت های لشکری و کشوری، روحانی و غیر روحانی می روند
بالا می آیند پایین. اصلا انگار کاغذ این وسط افتاده است! کسی یک لگد هم به من نمی
زند! هیچ کس من را ندید! 2 ساعت! گفت فقط یک نفر از همانجا در دل من جا کرد و او
هم رهبر انقلاب بود که آن موقع رییس جمهور بود. وسط جلسه امد برای کاری بیرون.
هنوز از در از آن بالا پایین نیامده بود. من پشتم به در بود. نشسته بودم رو پله رو
به پایین. دیدم کسی با محبت گفت: پسر
عزیزم حالت چطوره؟ آمد قشنگ نشست کنارم. دست انداخت گردنم. احوالم را پرسید. اسمت
چیه؟ مدرسه کجا میری؟ کلاس چندمی؟ خدا شاهد است اینقدر با من گرم گرفت با خودم
گفتم این آدم کار ندارد؟ بعدها که شناختم گفتم این تقواست ها! که در کار کلی که
قرار می گیری جزییات یادت نرود! حالا ما سرمان شلوغ است یادمان رفت! خب شما که نمی
توانی امور را دقیق کنی ضعف داری! و من احساس می کنم من را آدم حساب نمیکنی. من می
روم یک جا که من را آدم حساب کنند!
تکریم
عامل انگیزش! ! خداوند در سوره مبارکه انعام آیه 54 خطاب به پیامبر می فرماید:
"و اذا جاءک الذین یومنون بآیاتنا فقل سلام علیکم" پیغمبر! این مومنین
که می آیند پیش شما، شما تحویلشون بگیر. به اینها سلام کن. احوالشان را بپرس. نگو
حالا کار مهمتر داریم. اینها خیلی مهم است. حتی می فرماید وقتی مردم زکات می دهند
تو به مردم سلام بده. خیلی برایشان مهم است. "ان الصلاتک سکنی لهم" می
روند پیش خودشان می گویند می بینی پیغمبر من را چقدر تحویل گرفت! یک آرامشی پیدا
می کنند. تحویلشان بگیر.
3. آرامش
به ویژه در بحرانها: این که در فضای عادی آرامش داشته باشیم هنری نیست.بسیجی را
باید در بحرانها فهمید که چقدر قدرتمند است از تظر روحی.
کسی
که با یک بار شکست خوردن یا 10 بار یا هزار بار شکست خوردن روحیه اش را از دست می
دهد معلوم است اصلا هدف را اشتباه گرفته است. هدف ما رسیدن به آنچه که تعریف کرده
ایم نیست. هدف ما تکلیف است. آیا ما در جنگ شکست خوردیم؟ نه! امام می گفت نه. آقای
منتظری می گفت شکست خوردیم! امام می گفت شهدا به لقاءالله رسیدند ایشان (آقای
منتظری) سخنرانی می کرد می گفت جوونهای مردم نفله شدند! چون هدف را نفهمیده بود.
ما برای تکلیفمان قیام کردیم. تکلیف یک روز می گفت بروید بجنگید یک روز هم می گفت
دیگر نجنگید. تکلیف! ما مامور به نتیجه نیستیم، ما مامور به وظیفه ایم! آن وقت اگر
کسی وظیفه اش را درست انجام بدهد، چه صلح امام حسن وظیفه اش را انجام داده و چه
کشته شدن امام حسین وظیفه اش را انجام داده است. شکست اصلا تعریف ندارد برای ما.
اصلا! آن روزی که ما سکوت کردیم یک عده به قول خودشان هر 9 روز یک فتنه در کشور
راه انداختند رهبر انقلاب فرمودند اگر عکس من را هم آتش زدند شما هیچ حرفی نزنید.
گفتیم چشم! حالا اگر بگویند بریزید تیکه
تیکه شان کنید باز هم می گو ییم چشم!
وظیفه را انجام می دهیم. کاری غیر از این نداریم. اگر بخواهیم به خدا جواب
بدهیم تکلیف ما و انجام تکلیف حجت است!